نگاش به سمت آسمون.mp3
3.87M
🎧 #بشنوید🎧
#حاج_محمود_کریمی
من را ببخش اگر ک
#لُ لُ لُکنت زبان گرفتم
اخرشکسته دستی
دندان شیری ام را😭
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃
#شهید_پلارک
#بہ_شیوه_حــــر
شب عاشورا، سید احمد همه بچه ها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن. گفت:« حر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش دادند. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم.»
نصف شب که شد. گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد. بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداختشون روی دوشمون.گفت: «حالا بریم» چند ساعت توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه می کرد که تا اون موقع نشنیده بودم.
#شهید_سید_احمد_پلارک
راوے : #همرزم_شهید
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت3⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت4⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
با استفاده از دوربين هاي مادون قرمز، در تاريكي شب منطقه را مي پاييديم.
در كنار تپة آنتن، رودخانة معروف و پر آبي بهنام كنگاووش جاري است كه به
خاك ايران سرازير ميشود و با صدا و غرش مهيبش، سكوت شب را مي شكست.
به دليل حجم زياد و سرعت حركت آب رودخانه، امكان مين گذاري و تله هاي
انفجاري در آن وجود نداشت كه به ناچار عراقيها هر شب براي غافلگير نشدن
از طرف نيروهاي ايراني، چند نگهبان به نقاط مختلف اين محل اعزام ميكردند.
در حقيقت تنها راه نفوذ به مواضع عراقيها، عبور از آب رودخانة كنگاووش بود.
بعد از لحظاتي كه آمادة حركت شديم، متوجه دو نفر عراقي شديم كه مشغول
نگهباني در كنار رودخانه بودند. تكاوران براي دستگيري و يا كشتن عراقيها
آهسته به سمت آنان حركت كردند. دو نفر از تكاوران به طرف نگهبان رودخانه
رفتند و چهار نفر از ما هم به صورت سينه خيز به سوي سنگر استراق سمع
عراقيها حركت كرديم. بقيه نيز هر كدام در نقاط مختلف آرايش گرفته و
مسئول تأمين و حراست همديگر را داشتند.
زمان به تندي ميگذشت. نبايد زمان را از دست ميداديم و در عين حال
نيز نبايد عجله ميكرديم. قرار بود تا حد ممكن به نگهبان استراق سمع نزديك
شويم و در صورت نياز او را از پاي درآوريم. دو نفر ديگر نيز مسئوليت دستگيري
نگهبان رودخانه را به عهده داشتند. لحظه اي ناهماهنگي و بي توجهي، منجر به
كشته شدنمان ميشد و اجساد ما براي هميشه در اين منطقه باقي ميماند.
هوا بسيار سرد بود. از كوچكترين حركات عراقيها غافل نبوديم. سرماي
شب و تاريكي مطلق، سبب شده بود عراقيها به كُنجي پناه آورده و چرت بزنند.
آنان سر و صورت خود را پوشانده بودند و كمتر صداهاي احتمالي ما را متوجه
ميشدند. سرانجام بعد از يك ساعت و نيم حركت بسيار كوتاه، در چند قدمي
سنگر عراقي مستقر شديم. هر از گاهي با صداي شليك توپ يا خمپارهاي
سرگردان در منطقه، نگهبان عراقي لحظه اي بلند ميشد و نگاه كوتاهي به
اطراف ميانداخت؛ سپس مينشست و چرت ميزد. در آن هنگام كه به ما نگاه ميكرد، موي بدنمان سيخ ميشد و فكر ميكرديم صداي ما را شنيده و هرآن
ما را به رگبار خواهد بست. شليك گلوله هاي منور در آن ساعت از شب قطع
نميشد. صداي نفسهايمان با نزديك شدن به سنگر دشمن بيشتر ميشد؛
به طوريكه صداي قلبمان را ميشنيديم. سلاحهاي خودكار و كوتاه خود را زير
شكم مخفي كرده بوديم تا برق نزنند. انگشتانمان بر روي ماشة مسلسل ها آماده
بود تا اگر دشمن متوجه نزديك شدنمان شود، قبل از كشته شدن، آنان را به
رگبار ببنديم. به حدود پنج متري دشمن رسيديم تا جايي كه با پرتاب يك
نارنجك، ميشد سنگر آنان را از بين برد.
لحظة موعود فرا رسيد. ما و گروه رودخانه به محل مورد نظر رسيده بوديم.
هوا در حال روشن شدن بود و بعد از ساعتي فجر طلوع ميكرد و كارمان دشوار
ميشد. هر از گاهي صداي سگهاي عراقي كه پارس ميكردند به گوش
ميرسيد. شيار بسيار كوچكي نزديكم بود كه ميتوانستم در حين تيراندازي
احتمالي عراقي، در آن جان پناه بگيرم. خودم را به سختي در آن جاي دادم.
نيمي از بدنم بيرون بود كه علف هاي كوتاه كوهي كه در منطقه روييده بود، ما را
به طور نسبي از ديد دشمن مصون نگه ميداشت. در آن هنگام ناگهان يك گربة
وحشي به طرف ما حمله ور شد و صداي بسيار بلند و وحشتناكي از خود درآورد.
نفس ها در سينه حبس شد و بدنمان به لرزه افتاد. عراقي از خواب پريد و با
نگاه هاي وحشت زدة خود منطقه را پاييد. خوشبختانه به دليل تاريكي و استتار
ما، نتوانست ما را تشخيص دهد و گربه نيز فرار كرد.
خواست خدا بود كه تيراندازي نكرديم؛ چرا كه اگر چنين ميشد، همگي از
بين ميرفتيم. عراقي اينبار مدت طولاني تري به منطقه حساس شد و سعي
ميكرد خوب اطراف را ببيند. او پشت تيربار و ما هم در چند قدمي وي بوديم.
همگي حركات سايه وار او را نگاه ميكرديم. انسان در آن لحظات خطرناك،
به جز خدا، به هيچ چيز ديگر نميتواند فكر كند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت4⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت5⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سعي ما در غافل گيري دشمن بود تا معبرهاي گشوده شده كشف نشود؛ از
طرفي اگر تيراندازي ميشد، جهنمي وحشتناك از دود و گلوله و خون به وجود
ميآمد. سرباز عراقي اسلحه به دست چرت ميزد. دوستان ما به چند قدمي وي
رسيده بودند تا در يك لحظه او را دستگير و يا بكشند. يك نفر از پشت به او
حمله كرد و كارد را در گلويش فشار داد. سرباز عراقي خواست داد بزند، اما
تكاور شجاع، با فشار بيشتر كارد به او فهماند كه كار از كار گذشته و بايد
خاموش بماند. مثل بيد ميلرزيد و زبانش بند آمده بود. در اين لحظه نگهبان
هم جوار كه به اوضاع مشكوك شده بود، با صدايي آهسته صدا كرد: «جميل!
جميل!» با اين صداها، نگهبان جلويي ما هم از خواب پريد؛ اسلحه اش را چسبيد
و سراسيمه به طرف صدا نگاه كرد.
صداها در كنار رودخانه به دليل دستگيري عراقي بيشتر شده بود كه ناگهان
از داخل رودخانه تيراندازي شد. آنان متوجه حضور ما شده بودند. نگهبان جلوِ ما
هم دست به اسلحه برد تا تيراندازي كند كه ما با رگبارهاي كوتاه و متوالي، او را
از پاي درآورديم. چند نارنجك صوتي و جنگي براي ترساندن نگهبانان عراقي به
داخل كانال هاي عراقيها انداختيم. صداي اين انفجارهاي شديد و گرد و خاك
فراوان ناشي از انفجار، كمك ميكرد تا ما از فرصت استفاده كرده و عقب نشيني
كنيم. تيراندازي از هر سو آغاز و جهنمي به پا شد. نگهبانان عراقي از هر سو
بي هدف رگبار مي بستند. صداي فرياد عراقي ها به گوش ميرسيد كه دوستانشان
را به ياري مي طلبيدند.
گرد و خاك و دود همه جا را فرا گرفت. ما از فرصت استفاده كرده و خيلي
سريع همراه با تيراندازي، دور شديم. گلوله هاي رسام و منور از كنار گوش و سر
و پاي ما ميگذشتند؛ اما خدا را شكر به ما برخورد نميكردند. بايد مسافتي
طولاني را تا رسيدن به مواضع خودي طي ميكرديم. اوضاع بسيار خطرناكي
بود. يكي از سربازان ما از كتف راست تير خورد و در اثر پرتاب خمپاره ها، يكي از
درجه داران از گونه و پيشاني مجروح شد. گروه ما براساس نقشة قبلي، بايد در حين كشف گشتي و يا خطر، از مسير سرّي
حركت ميكرد تا مسير گشتي
كشف نشود. حركت از اين مسير باعث ميشد تا تلفات كمتري داشته باشيم.
گروه ديگر ما، اسير عراقي را به زور با خود آورده و در فاصله اي مناسب در
پشت تپه اي پناه گرفته بودند. ما هم خود را به آنان رسانديم. آسمان منطقه
آكنده از آتش و دود بود. بيسيم ها را روشن كرديم و به يكان مادر كه در خط
مقدم آماده بودند، اطلاع داديم كه موفقيت آميز برميگرديم. شما پشت سر ما ـ
يعني مواضع عراقي ها ـ را زير آتش بگيريد. پس از چند دقيقه، آتش بارهاي
خودي، سنگرها و مواضع عراقيها را در هم كوبيدند و ما هم در اين فرصت
به طرف نيروهايمان حركت كرديم. همگي خسته و نفس زنان با زخم هاي بسيار
زياد و همراه با اسير عراقي، خود را به خاكريز نيروهاي خودي رسانديم. ساعت
30:04 بود كه با چند دستگاه خودرو نظامي به مقر تيپ رفتيم و اسير را به
دژباني تحويل داديم تا در فرصت مناسب از او بازجويي كنيم. آتش پشتيباني
لحظه اي خاموش نميشد. عراقيها فهميده بودند كه يكي از آنان اسير شده و
اين موضوع ميتوانست موقعيت عراقي ها را در اين منطقه با خطر جدي مواجه
كند؛ به همين دليل مواضع ما را زير آتش توپ و تانك قرار داده بودند. بدون
شك براي آنان شب خوبي نبود و براي مدتها خواب را از چشمان آنان ميربود.
همگي براي استراحتي كوتاه به سنگرهايمان رفتيم تا فردا با توان بيشتري به
كارهايمان برسيم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿6📿8📿11📿13📿15📿16📿17📿18📿19📿20📿21📿22📿23📿24📿25📿26📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_550_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تو سینه زدی و عرش اللهی شد جایگاهت
ما هم سینه زدیم . . .
نوڪری تو ڪجا و نوڪری ما . . .
#شهید_خستگی_ناپذیر
#محمدبلباسی
#محرم_التماس_دعا
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
ذاکرالحسین امســــــال جایت میان هیئت خالیست برخیز و باز برای ما ، ڪمی از ارباب بخــوان ... #شهی
#شهدای_حسینی
✍دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
#ذاکر_با_اخلاص🌷
#شهید_حسین_معز_غلامی
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
ڪلیپ مداحی با نوای طلبه و
مداح #شهید_حجت_الله_اسدی
من زینبم ...
پناه حرم ،
ڪجا داری میری بگو برادرم ،
بدرقه ی راه تو دیده ترم ،
آهسته تر برو داداش ڪه مضطرم ...
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شب_پنجم
#شب_حبیب_بن_مظاهر
داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بودحبیب جوانی بیست ساله بود
اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجاامام حسین می رفت این عشق وعلاقه او رابه دنبال محبوب خود میکشید
پدرحبیب که متوجه حال پسر شد
ازاوپرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمودپدرجان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مراتاجایی می کشاندکه درعشق خودفنا میشوم
مظاهرپدرحبیب روبه پسرکردوگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام رابامولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب راباجان ودل قبول کرد
روزمهمانی فرارسیدحال وروزحبیب وصف نشدنی بودوبرای دیدن حسین آرام وقرارنداشت بربالای بام خانه رفت وازدورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدارسررسید
ازدورحسنین رابه همراه پدردیددرحالی که
سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شدوازپشت بام به پایین افتاد
پدرخودرا به اورساندولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کردوآرامش خودرا نگه داشت
امام علی علیه السلام ازاینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمودمظاهرباعلاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا اورانمی بینم ؟!
پدرعذرخواهی نمود،گفت او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
امام اصرارکردکه حبیب راصدابزننددراین هنگام مظاهرازآنچه برای حبیب اتفاق افتاده راشرح داد
امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تاچشم امام به بدن حبیب افتاداشکهایش سرازیرشدروبه حسین کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شماداشت جان داد
حال خودچه کاری درمقابل این عشق انجام می دهی؟اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش رابالا بردوازخدا خواست به احترام حسین ومحبت حسین حبیب را باردیگر زنده کند
دراین هنگام دعای حسین مسنجاب شدو حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام روبه حبیب کردوگفت ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین داری خداوندبه شما کرامت نمودواین مقام رفیع رابه شمادادکه هرکس پسرم حسین رازیارت کندنام اورا دردفترزائران حسین ثبت خواهی کرد.
به همین جهت درزیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد ودوبارازدنیا رفت.
(ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان رانشردهدنام اورا را دردفترزائران حسین ثبت کن.)
#شب_پنجم_محرم
#شب_حبیب_بن_مظاهر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت5⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت6⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
صبح روز بعد به اتاق عمليات رفتم. اسير را براي تخلية اطلاعاتي به آنجا
آوردند. فرماندهان و مسئولان اطلاعاتي و عملياتي نيز در سنگر ركن دوم حضور
داشتند. آنان اعتقاد داشتند عملكرد ما بسيار عالي بوده و آثار خوبي به دنبال
خواهد داشت. روحية افراد بالا رفته بود و احساس غرور ميكردند. در آن شرايط
بسيار سخت كه امكان نزديك شدن به دشمن غيرقابل تصور بود، ما در سنگر خودشان يكي را دستگير و چند نفر را به هلاكت رسانده بوديم. البته موضوع
بسيار مهم براي ما اين بود كه با اطلاعاتي كه از اسير عراقي بهدست مي آوريم،
نقشة دشمن براي ما مشخص ميشد و مي توانستيم ابتكار عمل را به دست
بگيريم.
تخلية اطلاعاتي از اسير عراقي
كار بازجويي و تخلية اطلاعاتي عراقي را آغاز و ابتدا با سؤالاتي كه براي
فرماندهان يكانها مفيد باشد، شروع كردم. با استفاده از مترجم، به عراقي
فهمانديم كه قصد آزار او را نداريم و او نيز در مقابل، بايد با ما همكاري لازم را
داشته باشد. ابتدا مشخصات فردياش سؤال شد كه پاسخ داد: «يوسف جاسم
روضان.» او در ادامه گفت كه مهندس عمران و مدت 13سال مداوم به عنوان
سرباز وظيفه در حال خدمت است و به دليل كمبود نفر در عراق، 11سال است
كه از خدمت رها نشده اند. او متأهل، داراي سه فرزند و از اهالي ديوانيه، روستاي
زلازله و در حال حاضر نيز در يكان كماندويي خدمت ميكرد. از لحاظ تجهيزات
نظامي نيز در وضعيت خوبي قرار دارند و از تجربة جنگي خوبي برخوردارند. او
ادامه داد كه رفتار فرماندهانشان بسيار تند و وحشيانه است و بيش از يك ماه
است كه در انتظار حمله به ايران هستند. در ضمن از معبرهاي گشوده شدة ما
خبري نداشتند. او سپس ادامه داد كه استخبارات عراق توسط مخبرين محلي
در داخل خاك ايران، مطلع شدهاند كه ايرانيها در اين منطقه قصد حمله دارند؛
به همين دليل مرخصي ها لغو و يكانهاي مستقر در خط مقدم از چند روز قبل
در آمادگي كامل به سر ميبرند. روحية سربازان عراقي نيز به خاطر ترس از حملة
ايران و اينكه در مقابل مواضعشان نيروهاي تكاور مستقر است و حمله را نيز
تكاوران انجام خواهند داد، بسيار پايين است. اين موضوع علاوه بر ضعف روحيه،
باعث بي انضباطي هاي خدمتي و اخلاقي بيشتري شده است. او در ادامه از
يكانهاي آمادة احتياط در عقب و خاكريزهاي دوم و سوم براي عقبروي لاک پشتی خبر داد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت6⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت7⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
او محل دقيق توپها، تانكها و خودروهاي زرهپوش را به ما
گفت و محل سنگرهاي تيربار، استراق سمع، فرماندهي، مهمات، استراحت،
مواضع خمپاره و مسيرهاي ميدان مين، معبرهاي موجود و... را براي ما بيان
كرد. او موارد جزئي ديگري مثل ساعات تعويض نگهباني، تعداد افراد در آن
نقطه، نوع سلاحهاي موجود، فاصله تا يكان بعدي، سامانة ارتباطي و رمزهاي
قراردادي، ساعات تقسيم غذا و... را نيز براي ما مشخص كرد. پس از تجزيه و
تحليل اطلاعات، گفته هاي او را با استناد به ديده بانيها و اخبار بهدست آمده،
روي نمونك پياده كرديم.
عراقي با ما خوب همكاري كرد و اطلاعاتي كه به ما داد، كمك شاياني به
نيروهاي ما ميكرد. ما هم با او رفتاري انسان دوستانه داشتيم و او را برادر ديني
خود ميدانستيم؛ تا جايي كه ارتباطي عاطفي بين ما شكل گرفت. هنگامي كه
در حال انتقال او به پشت جبهه بودند، با چشماني اشكآلود دست نوشتهاي به
من داد. او ضمن تشكر از ميهمان نوازي و اعتماد ما، خواهش كرده بود
سلامتي اش را به هر نحو ممكن به خانوادهاش كه نشاني آنان را نوشته بود،
اطلاع دهم. با وي خداحافظي كردم و ديگر هيچ وقت او را نديدم.
عمليات ما بايد چند روز ديگر به تعويق ميافتاد؛ چون عراقيها خوب
ميدانستند كه سرباز اسيرشان تخلية اطلاعاتي شده و به طور قطع تغييراتي را
در سامانة دفاعي خود انجام ميدادند كه اين موضوع بسيار عادي بود. در فرصت
به دست آمده طرحهاي عملياتي آماده شد. دستورالعمل عمليات ارسال شد و
منطقه براي يكانهاي تكاور و فرماندهان به خوبي تفهيم گرديد. در فرصت
باقيمانده، آموزشهاي پيشرفتة تكاوري و ورزشهاي رزمي ادامه پيدا كرد.
همگي آمادة دستور عبور از خط و حمله به ارتفاع عظيم و خطرناك تپة آنتن
بوديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿6📿8📿11📿13📿15📿16📿17📿18📿19📿20📿21📿22📿23📿24📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_552_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊