May 11
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 #خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور سن شهادت: 25 سال اهل شهرس
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 5⃣2⃣
مراسم عقد و عروسی
🍃بعد از شهادت شوهر اولم قصد ازدواج مجدد نداشتم. آقا مصطفی را هم اول جواب رد دادم. اما ایشان گفته بود می خواهم داماد حضرت زهرا سلام الله علیها شوم. می دانستم آقا مصطفی کسی نیست که در شهر بماند و جبهه نرود. اما اینکه گفته بود من سه روز بعد از عروسی جبهه می روم خیلی عجیب بود.
🍃مقدمات کار فراهم شد و برای مراسم صیغه عقد راهی جماران شدیم. حضرت امام قرار بود صیغه عقد ما را جاری کند. صیغه عقد که تمام شد. مصطفی خیره شده بود به حضرت امام. بعد هم گفت: آقا ما را نصیحت کنید. امام هم فرمودند: «از خدا می خواهم به شما صبر بدهد.»
🍃مادر برای عروسی مصطفی کت و شلوار شیک سرمه ای خریده بود. اما مصطفی می گفت می خوام با لباسی که در جبهه بودم در مراسم عروسی شرکت کنم. مصطفی کت و شلوار را داد برای یکی از دوستانش که دو روز دیگر عروسی داشت. مادر خیلی ناراحت شد. مادر خیلی محکم گفت: که من کت و شلوار را برای عروسی تو سفارش دادم و باید همان روز بپوشی. مصطفی مجبور شد همان شب به سراغ دوستش برود و کت و شلوار خودش را برای یک روز قرض بگیرد.
🍃در سالروز مراسم ازدواج حضرت محمد (ص) و حضرت خدیجه (س) مراسم ازدواج مصطفی برگزار شد. در مراسم همه شاد بودند. تنها چیزی در مراسم ندیدیم معصیت بود. آن شب برای همه به یاد ماندنی بود. اما عجیب تر از همه صحبتی بود که آخر شب انجام شد! مصطفی رفت پشت میکروفن و گفت: خدا نعمت های زیادی به من عطا کرده که به خیلی از مردم نداده. اما این افتخار دامادی حضرت زهرا سلام الله علیها بزرگترین افتخار زندگی من است.
🍃فکر نکنید من با ازدواج به دنیا چسبیده ام. این وظیفه من بود. حضور در جبهه هم وظیفه دیگر من است. من سه روز دیگر عازم جبهه هستم و بدانید که این بار .... اشک از چشمان مصطفی جاری شد. دهان همه از تعجب باز ماند. مهمان ها بساط شوخی و خنده را پیش کشیدند و جو عوض شد. مراسم که تمام شد همان شب کت و شلوار را درآورد و برای دوستش فرستاد.
📚 کتاب مصطفی، صفحه 156 الی 159
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 #خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور سن شهادت: 25 سال اهل شهرس
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 6⃣2⃣
کارت عروسی
🍃یک کارت عروسی هم به نیابت از حضرت زهرا برد انداخت داخل ضریح حضرت معصومه. و گفت از همه معصومین بخصوص حضرت زهرا دعوت کردم تا در مراسم ما شرکت کنند! روز بعد از عروسی گفت خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده. جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند. فهمیدم دعوت ما را جواب داده اند. با خوشحالی به استقبال آنها رفتم. با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمده اید!؟ مادر سادات هم با خوش رویی گفتند: مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!
📚 کتاب مصطفی، صفحه 160 الی 161
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_ویکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
📿3📿4📿5📿6📿7📿8📿9📿10📿12📿13📿14📿15📿16📿17📿19📿20📿22📿23📿24📿25📿26📿27📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_531_926)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
#تویی_که_نمیشناختمت
در جوانی در جنگ روحش زخمی می شود اسمش را گذاشتند: #جانباز_اعصاب_و_روان...
سی سال بیماری را همچون #صلیبی؛ خودش و خانواده اش به دوش می کشند...
آخر سر توی پارک به جای افغانی اشتباهش می گیرند، همراه بقیه می فرستندش افغانستان و در آنجا از سرما و گرسنگی جان می سپارد و او که برای خاکش جنگیده و هر چه داشته در این راه داده بود؛ سهمش یک وجب خاک همنمی شود و در خاک غربت گمنام دفن می شود و حالا خواسته همسرش این است که لااقل پیکر مطهرش را برگردانید...
#جانباز_شهید
#قاسم_رضایی🌷
#مدارک_شهید_درپست_بعدی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🔴 تکنیک تحریف به وسیله تقطیع
🔻#آمد_نیوز:
🔸مصباحیزدی: سرسفرهای نشستهایم که ۱۴۰۰ سال زحمتش را کشیدهاند/ نمیتوان نقطهضعفی در رهبری یافت.
🔻و اما متن کامل قسمت های تقطیع شده:
🔹امروز ما سرسفرهای نشستهایم که حدود ۱۴۰۰ سال، برای آن زحمت کشیده شده است. بخشی از آن را خدا ضمانت کرده که به دست ما برسد و معانی و مفاهیم و تفسیرش هم به دست علما و بزرگانی صورت گرفت که سختیهای زیادی کشیدند و بسیاری از آنها نیز به شهادت رسیدند. امروز ما به سادگی بر سر این سفره نشستهایم؛ آیا انصاف است که حتی به خودمان زحمت ندهیم که ببینیم در این سفره، چه وجود دارد و چگونه قابل استفاده است؟ باید اعتراف کنیم که متأسفانه کمابیش، همه ما در این زمینه کوتاهی کردهایم.
🔹یکی از نعمتهای خداوند برای ما، رهبری است که در طول تاریخ زندگیاش، نمیتوان نقطه تاریکی یافت و یا اثبات کرد که ایشان در مسئلهای اشتباه کرده باشد. اگر دشمنان یک نقطه ضعف پیدا کرده بودند، صدها بار بزرگنمایی و تبلیغ میکردند.
↙️ مشاهده متن کامل:
🌐 https://www.isna.ir/news/98050804038/
❓آیا برداشت کسانی که این مطالب را به صورت تقطیع شده میبینند با برداشت کسانی که آنها را به صورت کامل میبینند، یکسان است؟
#فریب_نخوریم
#عملیات_روانی
#جنگ_رسانه_ای
🔸🔹🔸🔹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
خدایا !
اگر در رکاب امام زمان (عج)
هزاران بار
قطعه قطعه شوم
و دشمنانت از شدّت کینه
مرا بسوزانند
و خاکسترم را بر باد دهند
و هر بار تو جان دوباره
به من بدهی ؛
باز هم آن جان را
در راه دفاع از دینت
در رکاب امام زمان (عج)
نثار می کنم ؛
ولی ، ننگ زندگی
در زیر پرچمی
غیر از پرچم امام زمان (عج)
را روی پیشانی خودم
نخواهم گذاشت....
یادش گرامی باد با ذکر
صلوات،
سوم آذرماه
سالروز زمینی شدنت مبارک
فرمانده آسمانی
#شهیدمحمود_رادمهر🌷
#شهادت_اردیبهشت۹۵_خانطومان
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#فرازے_از_وصیت_نامہ
#التماس_شفاعت
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 #خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور سن شهادت: 25 سال اهل شهرس
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 7⃣2⃣
بازگشت به جبهه
🍃روز سوم ازدواجمون آماده حرکت به جبهه شد. توی اتاق دست مرا گرفت توی دستش و به شوخی و خنده گفت: این خط ها را می بینی این طرف دستت! این یعنی من به همین زودی شهید می شم. زود دستم را از دستش خارج کردم. ناراحت شدم و گفتم از کی تا حالا کف بین شدی!؟
🍃سه روز بعد از عروسی مصطفی تماس گرفت می خوام برگردم منطقه. گفتم: مرد حسابی تازه سه روز هست ازدواج کردی. لااقل یک هفته صبر کن. عصر همان روز همراه چند نفر از دوستان راهی منطقه غرب شد. وقتی مصطفی را نگاه می کردم یاد حنظله افتادم؛ صحابی بزرگ رسول خدا که به حنظله غسیل الملائک معروف شد. همان رزمنده که ساعاتی بعد از ازدواج به یاری رسول خدا شتافت و شهید شد.
🍃خلاصه ازدواج هم نتوانست پای او را به دنیا بند کند. اما این دفعه با همه دفعات فرق می کرد. مصطفی یکپارچه نور شده بود. وقتی رفت مطمئن شدم که این آخرین سفر اوست! هر چند معنویت او همیشه مثال زدنی بود. اما حالا نورانیت خاصی در چهره اش هویداست. از ماه رمضان حال و هوای او تغییر کرد. شک ندارم او در مهمانی خدا در ماه رمضان برگزیده شده است.
📚 کتاب مصطفی، صفحه 156 و 162
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 #خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور سن شهادت: 25 سال اهل شهرس
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 8⃣2⃣
شهادت
🍃دیگر از آن شوخی و خنده ها خبری نبود. مصطفی با لحنی آرام رو به من کرد و گفت:« علی، از خدا خواستم گمنام باشم. از خدا خواستم که بدن من یه جایی بمونه که نه دست شماها بهش برسه نه دست عراقیا!!»
🍃قرار شد از روی تپه عقب نشینی کنیم. اما آتش دشمن مانع بود نمی شد عقب نشینی کرد. مصطفی نگاهی به دوستش کرد و گفت: اگر دو سه نفر بمونیم و آتیش کنیم بقیه می تونن برگردن. بعد گفت معلوم نیست که موفق شویم. بعد قرآن کوچکش را درآورد. نیت کرد. بلافاصله گفت: خیلی خوبه. آنها آتش را شروع کردند و بچه ها شروع کردند به عقب برگردند.
🍃یکدفعه گلوله آر پی جی به بدن دوست مصطفی خورد. مصطفی بدون اعتنا تیراندازی می کرد. نگاهی به عقب کردم. بچه ها همگی دور شده بودند. داد زدم: حاج آقا برگردید، بچه ها همه رفتند عقب. اما در زیر بارش گلوله و انفجار صدایم نرسید. احساس کردم آقا مصطفی به دیوار سنگر تکیه داده. خودم را به سنگر رساندم.
🍃دیدم مصطفی کنار دیوار سنگر آرمیده بود. گلوله تیربار عراقی درست به سر او اصابت کرد! خون از سر آقا مصطفی جاری بود. آنها با لبانی تشنه به دیدار یار شتافتند. دیگر کسی روی تپه نبود. گلوله زوزه کشان از بالای سرم می گذشتند. عراقی ها داشتند نزدیک می شدند. دوباره نگاهی به مصطفی و همسنگران شهیدش انداختم. ماندن من بی فایده بود. از جا بلند شدم و به سمت پایین دویدم.
🍃نمی دانم چه شد؟! هیچ کس از مصطفی حرفی نزد. شاید می ترسیدند او اسیر شده باشد. می گفتند برای او بد می شود! عراقی ها او را بشناسند اذیتش کنند. اما مصطفی کسی نبود تن به اسارت بدهد. خبر شهادت او را کسی اعلام نکرد! صداوسیما هیچ اطلاعیهای نداد. مراسمی برای او نگرفتند. برای مصطفی اگر کسی اشک ریخت، در خفا بود؛ در تنهایی و سکوت. گویی گمنامی میراثی است که به همه ی عاشقان حضرت صدیقه ی طاهره عنایت می شود!
📚کتاب مصطفی ، صفحه 164 و 176 و 179 و 185 و 186
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_ویکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
📿3📿4📿5📿6📿7📿8📿9📿10📿13📿14📿15📿16📿17📿19📿20📿22📿23📿24📿25📿26📿27📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_532_926)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
#لبخند_آخر
شهیدانی که بعد از شهادت لبخند زدند...
فرازهایے از وصیت نامہ شهید:
اگر تڪہ تڪہ هم بشوم دست از دین اسلام بر نمے دارم...
بترسید از اینڪہ هر هفتہ نامہ اعمال ما دو مرتبه پیش #امام_زمان(عج) باز می شود. نڪند خدای ناڪرده امام زمان(عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود...
#شهید_رضا_قنبری🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
میشه گفت این یکی از قشنگ ترین کلیپ ها با موضوع دفاع مقدس هست
🔺 گوشه ای از زندگی جانبازان عزیز اعصاب و روان ...
#جانبازان_اعصاب_و_روان🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
#پنجشنبہ_های_شهدایی
اَلدَّهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیل:
ای دنیای بے ارزش و بے مقدار
اف بر دوستے و دوست داشتنت!
ای دنیای دنی اف بر خواستنت!
ای پست بے مقدار اف بر مهری ڪہ از تو بر دلے بنشیند!
تو همانے ڪہ حسین فاطمہ گفت:
اف بر تو!
اگر محبت بے مقدارت بر دلم چنگ نینداختہ بود؛ من هم امروز ڪنار همسفرم بودم...
او رفت و گفت: بمان و زینب شو و من جاماندم از او و حالا آمده ام برمزارش برای او #یاسین بخوانم برای خودم #الرحمن...
گوارا بادت این #بهشتی ڪہ بہ بهای جان خریدی اش ای جان شیرینم...
و باز هم اف بر دوستے دنیا...
#شهید
#همسر_شهید
#گلزار_شهدا
#یادکنیدشهداراباصلوات🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#قصاب_شهید
مترو تهران ایستگاهی دارد
به نام جوانمرد قصاب.
این جوانمرد شهید:
۱. همیشه با وضو بود.
۲.می گفتند : عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟
می گفت : الحمدلله. ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه.
۳.هیچ کس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود. سمت گوشت، همیشه سنگین تر بود.
۴. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت
می خواست عبدالحسین دریغ
نمی کرد. می گفت:
«برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست».
۵. وقتی می شناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچد توی کاغذ ومی داد دستش.
۶.کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیاد داشت را دو برابر پولش گوشت می داد.
۷.گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمی گرداند به مشتری. گاهی هم پول را می گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت:
«بفرما. ما بقی پولت ».
۸.عزت نفس مشتری نیازمند را
نمی شکست.
این جوانمرد، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و بخاطر روحیات انقلابیش با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
#شهید_عبدالحسین_کیانی🌷
#جوانمرد_قصاب
▫شادی روح همه جوانمردان کاسب صلوات▫
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊