وصيت نامہاش را بـاز كردم...
اشک هایم را پاك كردم...✨
#نوشتہ_بود
«پدر و مادر عزيزم من #زكات_فرزندان شما بودم كہ با طيب خاطر پرداختيد، حالا بہ فكر خمس باشيد»
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :3⃣8⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 84
من و کریم از قطار پیاده شدیم و دوباره به سپاه برگشتیم. آنجا به ما غذا و پول برای راه دادند. فهمیدیم مسافرت ما پنج روز تا اهواز طول خواهد کشید. کار سخت و پرمسئولیتی بود. بچه های سپاه با احترام و سر موعد ما را به راه آهن رساندند. من و کریم ستاری مسافرت منحصر به فردی را آغاز کردیم. قطار باری یک کوپه داشت که راننده قطار و کمکش از آن استفاده میکردند. ما هم میتوانستیم شبها آنجا استراحت کنیم اما روزها روی لودرها مینشستیم. قطار ساعت نُه شب از تبریز حرکت کرد و حدود ظهر فردا به تهران رسیدیم. باید سه ساعت در ایستگاه راه آهن تهران میماندیم تا قطار کنترل شود. با کریم گشتی در اطراف میدان راه آهن زدیم و چون خیلی شلوغ بود راه دوری نرفتیم. مقصد بعدی قم بود. قطار ساعت هشت شب به قم رسید و به ما گفتند چهار ساعت در ایستگاه قم توقف داریم. فرصت خوبی بود. تصمیم گرفتیم اول شام بخوریم، بعد به زیارت برویم و به راه آهن برگردیم. گرچه در تبریز برای راهمان کنسرو و غذای سرد داده بودند اما هوس غذای گرم کرده بودیم و دنبال چلوکبابی میگشتیم که یک چلوکبابی در نزدیکی راه آهن نظرِ ما را گرفت. هیچکس در سالن نبود اما میزها را قشنگ چیده بودند. دستمالهای رنگارنگ، نوشابه های جورواجور و... در راه دو کیلو انگور هم خریده بودیم. انگورها را شستم و داخل یکی از بشقابها گذاشتم. حال و روز ما توجه پیشخدمتها را جلب کرده بود؛ لباس جبهه تنمان بود و چون در طی روز زیر آفتاب روی لودرها نشسته بودیم گرد و خاک روی لباس و سر و صورتمان نشسته بود و ظاهرمان با محیط آنجا همخوانی نداشت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#دعاى_روز_سوم_ماه_مبارک_رمضان🌙
✨اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ كلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِكَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.
✨خدایا روزى كن مرا در آنروز هوش وخودآگاهى را ودور بدار در آن روز از نادانى وگمراهى وقرار بده مرا بهره وفایده از هر چیزى كه فرود آوردى در آن به بخشش خودت اى بخشنده ترین بخشندگان
#التماس_دعا
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#رمضان_در_جبهہ
✍رمضان در جبهه ها در اوج گرمای تابستان آنهم در منطقه خوزستان حال و هوای ویژه ای داشت. سال 60 ماه رمضان در اوایل مرداد ماه و گرمای بالای 50 درجه خوزستان بسیار طاقت فرسا بود. رزمندگانی که از اقصی نقاط کشور به جبهه می آمدند حکم مسافر را داشتند و کمتر می توانستند یکجا ثابت باشند بعضی از آنها در یک منطقه می ماندند و از مسوول یا فرمانده مربوطه مجوز می گرفتند و قصد ده روز کرده و روزه دار می شدند.
✍روزهای طولانی بالای 16 ساعت، گرمای شدید و سوزان کار فعالیت نبرد با دشمن حتی در منطقه پدافندی شدت یافتن تشنگی و ضعف و بی حالی ازجمله مواردی بود که وجود داشت اما به لطف خدا در ایمان و اراده رزمندگان کمترین خللی ایجاد نمی شد. سال 61 ماه مبارک رمضان در تیر ماه واقع شد. عملیات رمضان در همین ماه سال انجام گرفت.
✍شب 19 رمضان در حال و هوای خاصی رزمندگان آماده عملیات می شدند. گرمای شدید باد و توفان شنهای روان و از همه مهم تر نبرد با دشمن آنهم برای کسانی که روزه دار بودند بسیار سخت بود. انسان تا در شرایط موجود قرار نگیرد درک مطلب برایش سنگین است.
✍در آن عملیات بسیاری از عزیزان به وصال حضرت حق پیوستند در حالی که روزه دار بودند و لبهایشان خشکیده بود. اما به عشق اباعبدالله الحسین(ع) و عطش کربلا رفتند و به شهادت رسیدند.
✍و چند سطر از عملیات رمضان:
مانده بودیم وسط میدان مین. همه مجروح بودند و خسته. یه رزمنده ی زخمی چند متر آنطرف تر از من افتاده بود. دست و پایش را روی زمین می کشید. انگار دردش شدید شده بود. با آرنج خودش را کشید جلوتر. کم کم از من دور می شد. فکر کردم می خواهد از میدان مین خارج شود. گفتم: « با این همه درد چرا اینقدر به خودت فشار می آوری؟ » گفت: « چند تا مجروح دیگر آنطرف هستند. من هم چند دقیقه بیشتر زنده نیستم. می خواهم قمقمه ی آبم را برسانم به دست آنها.
🕊ڪانال سنگر شهـدا🕊
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb7
هدایت شده از این نیز بگذرد......
1_6728258.mp3
4.16M
#تحدیر_سی_جزءقرآن
(تندخوانی)
🌹تلاوت جزء ۳ قـــــرآن کریم
توسط استادمعتـــــز آقایی🌹
ختم امروز بہ نیابت از
#شهید_علی_عابدینی
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb
هدایت شده از این نیز بگذرد......
کانال ذاکر گرام - حسن حسینخانی.mp3
4.44M
فوق العاده ترین مداحی حسن حسینخانی برای امام رضا (ع)
« برو کفتران خود خوش باش »
🕊کانال سنگـــــرشهـــــدا🕊
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb7
قرارمون این نبود جاهاے سخت قایم شے
نوبت من هنوز نشد تو گم شدے برا چی؟!😔
#کجایے_بابا_جونم
#حلما_اینانلو
@sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣8⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 85
من و کریم در بدو ورود سفارش دو دست چلوکوبیده داده بودیم که پیشخدمت گفته بود مال همه تان را با هم خواهیم داد. متوجه حرف او نشدیم. گرسنه بودیم. از نانهای روی میز برداشته و با انگور میخوردیم اما مدام به کریم میگفتم: «زیاد نخور! انگورها تموم میشن. چیزی برای راه نمیمونه. چلوکبابت میمونه!» خبری از چلوکباب نبود. گفتم: «کریم! پاشو بگو غذای ما رو بیارن، چهار ساعت وقت داریم، یک ساعتش اینجا گذشت!» کریم رفت و من متوجه کسانی میشدم که رفته رفته صندلیهای غذاخوری را پُر میکردند. یکی کراوات زده بود، یکی با خانمش میآمد و...
ـ واقعاً جای خاصی اومدیم!
به خودم گفتم و از کریم شنیدم که «گفتن غذای همه رو با هم میدیم!»
زیر نگاه سنگین اطرافیان ناگهان فکر کردم نکند اینجا مراسمی چیزی هست و ما خبر نداریم. قضیه را به کریم گفتم اما او گفت: «نه بابا میزهای غذاخوری رو همیشه اینطوری تزئین میکنن... بشین الان غذا رو میارن!» میخواستم چیزی بگویم که چشمم به جمال عروس و داماد افتاد که در حال ورود به سالن بودند! همهمه در سالن بلند شد...
ـ زود باش کریم... الانه که عروس داماد بیان تو!
بلند شدیم اما از هر طرف ما را دعوت به نشستن میکردند. اطرافیان عروس فکر میکردند فامیل داماد هستیم و بالعکس! همه میگفتند تشریف داشته باشید الان غذا را می آورند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از این نیز بگذرد......
1_6728373.mp3
4.12M
#تحدیر_سی_جزءقرآن
(تندخوانی)
🌹تلاوت جزء ۴ قـــــرآن کریم
توسط استادمعتـــــز آقایی🌹
ختم امروز بہ نیابت از
#شهید_علی_جمشیدی
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb7
#سلام_بر_شهـدا
ڪہ حافظ بیت المال بودند
نہ شریڪ آن ...✨
سلام بر شهـدا
ڪہ حامے ولایت بودند
نہ #رقیب آن ...
سلام بر شهـدا
ڪہ خدا را حاضر و ناظر میدیدند
نہ ڪدخدا را ...
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
♻️ #نفوذیها
🔻نفوذیها از منظر قرآن بہ دنبال ایجاد سوء ظن نسبت بہ رهبری جامعه هستند. خداوند در قرآن کریم سوره اعراف آیہ ۱۳۱ می فرماید: یطیروا بموسی... هرگاه ناگواری بہ بنی اسرائیل می رسید، بہ حضرت موسی و همراهان او فال بد می زدند و می گفتند: این حوادث تلخ بہ خاطر وجود موسی(ع) و همراهان اوست!
🔺پس از انقلاب تا امروز، دشمن توسط عوامل نفوذی خود و نیز با کمک فریب خورده ها، درصدد القاء این فکر در جامعہ ایران اسلامی است کہ علت برداشته نشدن تحریم ها و مشکلات معیشتی و ... وجود رهبری و مواضع ایشان است!
این جماعت القا می کنند کہ اگر حاکمان ایران عوض شوند، کشور گل و بلبل می شود!
💢 نشریه فارین افرز، وابستہ به شورای روابط خارجی آمریکا (آذرماه 94):
برای مشروعیت زدایی از جمهوری اسلامی، مقامات آمریکایی باید از طریق رسانه ها و شبکہ های اجتماعی این پیام را برسانند کہ ضعف حکومت موجب مشکلات اقتصادی و سیاسی ایران شده. باید برای مخاطب ترسیم کنند کہ اگر حاکمان ایران عوض شوند، چہ زندگی خوبی در ایران شکل خواهد گرفت...
💢 نماینده اصلاح طلب غلامرضا حیدری (لیست امید):
تمام مذاکرات برجام با نظر مستقیم رهبری صورت گرفتہ و ظریف مجری اوامر رهبری بوده!
💢 رسول منتجب نیا (روحانی اصلاح طلب): برجام، نہ تصمیم روحانی کہ کار رهبری نظام بوده!
💢 محمدرضا تابش (نماینده اصلاح طلب): ادامہ مذاکره با اروپا پس از خروج آمریکا از برجام نیز تصمیم رهبری است!
#حسین_ذوقی
🕊کانــــــــــال سنــــــــــگرشهدا🕊
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb7
❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍دنیای پر از ظلم و خیانت ڪنونے، توان سڪوت را از ما گرفتہ است و دیگر وجدان ما جوانان شیعہ، مشاهده ے این همه نامردمے ها و خیانت ها را اجازه نمے دهد.هرگز پایتان را از رهنمودهاے امام بیرون نگذارید. اوست ڪہ ان شاء الله حڪومت را بہ آقا امام زمان (عج) تحویل خواهد داد.✨
#شهید_ماشاءلله_رشیدی
📚ڪتاب راهیان علقمہ، صفحہ61
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :5⃣8⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 86
عروس و داماد وارد شدند و اوضاع طوری شد که ما سر جایمان نشستیم اما خیلی معذب بودیم. بالاخره جو آرامتر شد و همه نشستند. به کریم گفتم: «من که دارم میرم تو هم بیا!» از خیر انگورها گذشتیم و به بهانه ای از سالن بیرون زدیم. در خیابان فقط یاد انگورهامان بودم که روی میز ماندند! یک ساعت از وقت مقرر گذشته بود. آن دور و بر چلوکبابی دیگری نبود. پیاده تا آخر خیابان راه آهن آمدیم. کریم گفت: «این وقت شب دیگه نمیشه چلوکبابی پیدا کرد. بیا از اینجا دو تا کوبیده بگیریم و بریم پی کارمون!» وقتی به صاحب مغازه که در حال پخت کوبیده سفارشی ما بود قضیه را گفتیم آنقدر خندیده بود که میگفت: «شما مهمان منید! از شما پول نمیگیرم. اما کاش همونجا میموندید و غذا میخوردید!» به هر حال به کوبیدهای قناعت کردیم و سریع به سمت حرم رفتیم. بعد از نماز و زیارت آمدیم طرف راه آهن و نیم ساعت بعد قطار راه افتاد.
حرکت قطار باری کند بود و در ایستگاهها هم توقف های چندساعته داشت؛ گاهی بار میزدند، گاهی وسیله ای را عوض میکردند. صبح روز بعد به اراک رسیدیم. آنجا رانندۀ قطار گوسفندی خرید و سر برید و ما را هم میهمان کرد. قرار بود حدود چهار ساعت آنجا بمانیم و این مدت زمان مناسبی برای پخت آبگوشت لذیذی بود که خاطره اولین سفر به جنوب را به یادماندنی تر میکرد.
اواسط تابستان و فصل انگور بود و کشاورزان به ما انگور و میوه های دیگر تعارف میکردند. طول مسیر برایمان پر از خاطرات شیرین بود. یک بار در یکی از ایستگاههای بین راه به یک تاکستان رفتیم و از صاحبش خواستیم مقداری انگور به ما بفروشد، او که دیده بود ما در حال بردن ماشینهای سنگین به جبهه هستیم
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#عای_روز_پنجم
خدایا در این روز مرا آمرزش جویان واز بندگان شایستہ..✨
دعا برای ظهور آقامون امام زمان عج فراموش نشه
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊