فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرازی_از_وصیت_نامہ
●خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میله های زندانی هستند که مرا به اسارت خویش درآورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است مگر به لطف و رحمتت.خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هرچه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم.
●برادر بدون تأمل بپاخیز تند و تیز حرکت کن دیگر غسل احتیاج نیست منتظر شستشو نباش با یک جنبش خودت را به خدا پیوند بده و در او فنا شو.آنجاست که خداگونه شده ای.دیگر این دنیای پست فانی تحمل ماندن تو را ندارد تو باید پرواز کنی.
📎 پ ن: قسمتی از وصیت نامه عرفانی شهید علی عباس حسین پور
#شهیدعلی_عباس_حسین_پور🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
لوح | مدار جاودانگی
#سردار_قاسم_سلیمانی: هر كس به مدار مغناطيسی علیبنابیطالب (ع) نزدیکتر شد، اين مدار بر او اثر میگذارد؛ او کمیلبنزیاد میشود، او ابوذر غفاری میشود، او سلمان پاک میشود.
۹۵/۲/۱۴
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#یا_امیر_المؤمنین_ع
#افطار امروز،طعم دیگرے دارد!
حتے ڪاسہ ے #شیرِ گوشہ ے سفره،
#روضہ_خوانے میڪند...😭
باور ڪن ڪه خدا هم
#بغض دارد امشب...
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #سرّ_سر
✍نویسنده: نجمه طرماح
● #خاطرات_شهیدحاج_عبدالله_اسکندری
#قسمت_پنجاه_و_نهم
دنیا رو سرم آوار شد. پس به این سادگی ها نبود. پس این مراسم ختمی که حرفش را می زنند چه! برای یک شهید مفقودالاثر؟
سرم روی تنم سنگینی می کرد. دلم میخواست به دیوار تکیه اش می دادم. این تشریفات کی تمام می شد.! می خواستم برگردم و در تنهایی خودم برای غربت عبدالله عزاداری کنم.
حرف بچه ها پیش آمد. :"دختر خانم ها کجا هستند؟"
آقا اسدالله جواب داد:"اداره هستند"
"خبر که ندارند درسته؟"
"نه خبر ندارند"
"پس خودتون، قبل از اینکه در محل کار از همکارها چیزی بشنوند زنگ بزنید بگید برگردند خونه. شما مادرشون هستید و با روحیاتشون آشنایید. بهتر می تونید این خبر رو بدید. ممکنه در محل کار دسترسی به نت باشه و عکس ها را ببینند"
بازهم عکس ها، باز هم رسانه ها، خدایا از عبدالله چه پخش شده که همه دیده اند و ما نباید ببینیم.
اتاق از مهمان ها خالی شد. علیرضا هم انگار همراهشان رفته بود. پاهایم روی زمین نبود. کی خداحافظی کردند که من نفهمیدم؟!
محبوبه خانم صورتش را توی صورتم آورده بود و تکرار پشت تکرار که :"نمیگذارم بری. بخدا نمی گذارم. زنگ میزنیم فاطمه و زهرا هم بیان اینجا. حالت خوب نیست نمیگذارم بری."
"می خوام برم خونه الان مردم میان. هر کی از هرجا بشنوه اول میاد خونه ما. در ضمن به دخترا هم فعلا چیزی نگید. همین که رنگ بزنیم بگیم کارتون رو تعطیل کنید هول می کنند.
"باشه هیچی نمی گیم. هروقت صلاح دونستی بگو. ولی الان اینجا بمون"
رویش را بوسیدم و اتاق را ترک کردم.هنوز اصرار می کرد. نای حرف زدن نداشتم. خانم ده بزرگی داشت قانعش می کرد که تا هروقت تنها باشد پیشش می مانم. شما نگران نباشید. باهم برگشتیم خانه. مثل همیشه کنارم بود. بی معطلی رفت اتاق دخترها. یک بالش و پتوی مسافرتی آورد. پایین سالن روی مبل سه نفره بالش را گذاشت و کمکم کرد نشستم و تکیه دادم. توی سرم مثل بازار مسگرها ضربه های پتک بود که بالا می آمد و به پیشانی ام می نشست. معلوم بود از تمام احوالات من باخبر است. بی آنکه از سردردم بگویم یک قرص مسکن و یک لیوان آب آورد.
"یه ساعتی تا اذان مانده. چشمات رو ببند و بخواب"
"چطوری بخوابم؟ چطوری به بچه ها بگم؟"
همه چیز برایم سی سال به عقب برگشت.حال و روز خانم هایی که دور و برمان بودند و یکباره باشنیدن خبر شهادت همسرشان، دنیای قشنگ آرزوهایشان به هم می ریخت. بعد از سالها برای من اتفاق افتاد.
"
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویستم
#ختم_قران_شهدا
این ختم قران از طرف یکی از اعضای کانال به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا و سلامتیشون و خانه دار شدن بی خانمان ها هست
...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 22 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_771_040)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #سرّ_سر
✍نویسنده: نجمه طرماح
● #خاطرات_شهیدحاج_عبدالله_اسکندری
#قسمت_شصتم
خاطرات خانم ده بزرگی هم از همین دست بود با این تفاوت که پسر کوچکش طعم داشتن پدر را نچشید و تصویری از آن در ذهن نماند و علیرضا و فاطمه و زهرا نفسشان به نفس بابا بسته بود. برایم از روزی که خبر شهادت همسرش را شنید گفت. از جوانی که با خاطرات او و در فراز و نشیب بزرگ کردن پسرش گذشت و در گذر زمان به فراموشی سپرده شد. بعضی را می شنیدم بعضی ها را نمی شنیدم. هر از چندی حرفش را قطع می کردم و با آهی که از عمق وجودم بر می خاست، می پرسیدم یعنی دیگه حاجی برنمی گرده؟ ساعت دو بعدازظهر گذشته بود که دخترها هم آمدند. بالش و پتو را به هم گیچیده بودم و قبل از آمدنشان انداخته بودم بین مبل ها. این وقت ظهر حضور خانم ده بزرگی برایشان جای تعجب داشت. هر چند حرفی نزدند و احوالپرسی کردند و رفتند تا لباس هایشان را درآوردند. خانم ده بزرگی گفت:"اگر می خواهی الان برو بهشون بگو. عصر اینجا شلوغ می شه! بذار از زبون مادرشون بشنوند!"
بلند شدم و پشت سرشان رفتم توی اتاق.
بلند شدم و پشت سرشان رفتم توی اتاق موهایشان را که صبح تا حالا زیر سنگینی مقنعه و چادر بود جهان می کرد زهرا رویش را از آینه برداشت و گفت: «مامان خانواده بزرگ اینجا چکار می کنند؟»
» کلیدش رو جا گذشته تا عصر پیشمون میمونه پسرش میاد دنبالش»
فاطمه هم قبل از بیرون رفتن از اتاق کنارم مکث کرد «چرا شما این شکلی هستی؟»
» چه شکلی ام مامان؟»
» چشماتو چقدر ورم کرده گریه کردید،؟»
«نه سرم فقط سرم داره میترکه»
«چی شده چرا ناراحتید؟»
«نه مادر سرم درد میکنه همین ناهار بخوریم»
با هم رفتیم پایین دختر ها پیش خانم ده بزرگی نشستند و من هم مانده غذای دیشب را گرم کردم و برایشان آوردم به این بهانه که ما زودتر از شما ناهار خوردیم کنار نشستیم و فقط نگاهشان کردیم �قدر خسته بودند که دلم نیامد حرفی بزنم صبر کردم و باز هم صبر کردم که نمیدانم منتظر ماندم تا زمان همه چیز را روشن کند
بعد از ناهار باز هم به اصرار خانم دهبزرگی رفتم تا کمی آماده شان کنم گفتم: پدر تو اونجا قلبشون درد گرفته برگردوندنشون تهران .
فاطمه روی تخت نشسته بود نگاهی به زهرا کرد و گفت :«خب بریم تهران بیارمشون!»
«خودم اگر لازم بود میرم گفتن فردا یا پس فردا مرخص میشن اگر دیدیم بیشتر از دو روز طول کشید حتما میرم»
زهرا منقلب شده بود. سوال هایش شروع شد «کی این طور شدند؟ »«چرا به ما اینقدر دیر خبر دادند؟ پس از اینکه تلفن می کردم برای همین بوده؟»
انگار باور نکرده بود «شماره بیمارستان رو بدن ما زنگ بزنیم؟»
باشه این بار که زنگ زدن شماره بیمارستان را میگیرم
برای فرار از سوال هایشان برگشتم بیرون. پیش خانم ده بزرگی که توی آشپزخانه داشت در پا را می شد پرسید گفتی بهشون
«دستت درد نکنه خودم نشستم»
«چیزی نبود که ۲ تا دونه ظرف «گفتی؟»
«نه نشد»
روی سینک را شسته و آب آمد بیرون توی حال کنارم نشست حرف زد و تعریف کرد از زندگی بعد از شوهرش از زندگی من و بچه ها بعد از آقای عبدالله روزی که خانم منوچهری واسطه آشنایی ما شد فکر نمیکردم اینقدر قلب هایمان به هم نزدیک شود گفت می خواهم با یک نفر مثل خودت آشنایت کند تقریباً همه همسایه هستید.
خانه شان توی همین شهرکی است که شما هستید مثل خودت یک رنگ و ساده و بی ریاست حالا هم مثل هم بودیم هر دو همسر شهید..
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
جزء بیستم.mp3
4M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸
#تحدیر (تندخوانے) جزء بیستم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے
ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
او رود جنون بود کہ دریا مےشد
با بیرق آفتـاب بر پا مےشد
پـرواز اگر نبود ،معلوم نبود
این مرد چگونہ درزمین جا مےشد
#شهید_مصطفی_زال_نژاد
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #حتما_ببینید #گزارش_خیریه
📍گزارش تصویری مرحله هشتم تهیه و توزیع ارزاق ماه رمضان ۹۹
«۵۰بسته دیگر برای ۵۰ خانواده تهیه شد»
💌 #مرحله_هشتم توزیع بسته هایِ ماه مبارک رمضان برایِ ۵۰ خانواده بسیار نیازمند در حومه شهر مشهد مقدس (۳۰ خانوار) و حومه تهران (۲۰ خانوار) به پایان رسید.
دعایشان در حقتان مستجاب؛ ان شالله
بسته ها شامل (برنج ، ۲عدد مرغ ، چایی ، روغن ، حبوبات ، ماکارانی و ..) به ارزش هر بسته
240٬000 هزار تومان در تهران
110٬000 هزار تومان در مشهد مقدس
مبلغ کلی خرید مرحله هشتم:
8٬100٬000 هزار تومان
____
نکته:
«از تعداد بسته ذکر شده در این مرحله تعداد (۱۴ بسته) توسط حوزه علمیه امام محمد باقر (ع) تهیه و مبلغ دومیلیون و سیصد و پنجاه هزار تومان توسط مجموعه فرهنگی سنگر شهدا تامین و در اختیار مجموعه قرار گرفته است، خیرشان قبول»
@sangarshohada
@emambagher110
پ.ن :
امسال نیز با توجه به شیوع ویروس #کرونا و پویش #کمک_های_مومنانه بیاییم نذرِ افطاری هایمان را به سفره نیازمندان واقعی در نقاطی که شاید اصلا دیده نمی شوند هدیه نماییم .
پ.ن :
ان شالله به یاری حضرت حق تا پایان ماه مبارک طرح ادامه دارد ..
راه هایِ رساندنِ مهربانی:
⭕️پرداخت از طریق درگاه اینترنتی
https://idpay.ir/babolharam
و یا شماره کارت:
💳 6362 _ 1410 _ 4400 _ 3854
به نام محمد معمارزاده
____
#در_کنار_هم_می_توانیم
#آتش_به_اختیار
#دغدغه_های_پاک
#نیتهای_خالص
#برای_خدا_به_نیت_مادر
🆔 @babolharam_net
🖥 www.babolharam.net
#اطلاعیه
●مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم #شهید_اصغر_پاشاپور🌷
● #زمان: یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ماه
مصادف با ۲۳ ماه مبارک رمضان
● #مکان: ازشهرک شهید بروجردی «بیت پدرمعظم شهید» تاحرم مطهرحضرت عبدالعظیم حسنی «ره» به سمت قطعه ۴۰ گلزار شهدای بهشت زهرا
#نشر_واجب
j๑ïท➺ @sangarshohada🕊
#خاطرات_شهید
" پیش بینی شهید اندرزگو"
●چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم. سید علی یک ذغال گداخته را برداشت و کف دستش گرفت.
من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد؟
سید لبخندی زد و گفت: «این که هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و انقلاب پیروز خواهد شد.
دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش «سید علی» است.
●از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر (عج )باشید.»
بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. همسر شهید گفت من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور می شوید؟
سید پاسخ داد خیر، من آنروز نیستم.
#امام_خمینی(ره) در وصف ایشان فرمود:
"اگر ده نفر مثل او (شهیداندرزگو) داشتیم دنیا زیر سلطه اسلام بود"
📎پ ن : شهیدی که ولادت و شهادتش با مولا علی گره خورده است و در شب قدر آسمانی شد.
✍روای: همسر بزرگوار شهید
#شهید_سیدعلی_اندرزگو
#سالروز_قمری_شهادت🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
وقتے خبر رسید
ڪہ مسجد سرے شکست..
در گوشہ اے ز خانہ #قد_دختری شڪست
باور نمیڪند ڪہ علے را زمین زدند
آن #حیدرے ڪہ با نگہ ش خیبرے شڪست..😭
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#سال بعد...
این #ایام...
یک عده را با نام #شهید
میشناسند...
همانهایی که میدانستند...
چگونه
بخواهند و #بگیرند...
اللهُـمَّ الرزقنا #توفیق_الشهادة فی #سبیلک✌️💔
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
این اشک ها چه ها که نمیکند...
میافتد
ولی دستت را میگیرد و بلندت میکند
مقدّرات شب قدرت را قیمتی میکند...
این اشک ها... آه...
این اشک ها... چه ها که نمیکند...
مثلا دست #شهادت را میگیرد پای برگهی
تقدیر امسالت مینشاند...
#شبهای_قدر
#التماس_دعــا
#لحظات_سبز_افطار
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
شبــــــ های قــــدر
آمــــد و آقا #نیامدی
زیباتـــرین ستارهی
دنیــــا نیــــامدی😔
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
رنگ رخساره نـشان مـــے دهد
از سر درون
مانــــدنے نيست #علی «ع» ،
انا اليه راجعــــون...😭😭
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
احیا گرفته ام ...
ڪه شما احیا ڪنیـد مرا
قدرم اگر با شما مقدر شود خوشاست ...
#شب_قدر_در_جبهه
#منطقه_حاج_عمران_تیر۱۳۶۲
#رزمندگان_لشکر۱۰_سیدالشهداء
#مداح_شهید_محمدجواد_اسلامیفر
iD ➠ @sangarshohada🏴
دعای جوشن کبیر.pdf
694.3K
✧✦•﷽ ✧✦•
#متن_کامل
#دعای_جوشن_کبیر
دعای سفارش شده برای شبهای قدر
اگه امشب چشماتون بارونی شد دلتون شکست خادمین سنگرشهدا هم دعا کنید🙏
#التماس_دعا
@sangarshohada🏴
YEKNET.IR -motiei-shab-20-Ramezan.mp3
2.95M
🎧 #بشنوید🎧
🔳 #شهادت_امام_علی (ع)
🌴علی ای ساقی کوثر علی مولا
🌴امیرالمومنین حیدر علی مولا
🎤میثم #مطیعی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
امشب . . .
شب قدر است و یقین میبخشی
با ذکرِ «حسین» و اشک و آه آمدهام
#یاقدیم_الاحسان
#بحقالحسین_الهی_العفو
j๑ïท ➺ @sangarshohada🏴
جزء بیست و یکم.mp3
4.09M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸
#تحدیر (تندخوانے) جزء بیست ویک قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے
ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
✹﷽✹
ماجراے تیغ زهرآلوده
را باور مڪن
#پهلوان بدر را یڪ
میخ ڪوچڪ ڪشتہ است..😭
▪️شهادت مولا امیرالمومنین
علی ابن ابی طالب( علیه السلام) تسلیت باد▪️
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
#رمضانے ترین شهید علوے
راز بیست و یڪ چہ بود سید...؟؟؟
در ۲۱ #رمضان آمد
و در ۲۱ #رمضان رفت...
#شهید_سید_علے_دوامے🌷
#سالروز_ولادت_شهادت
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#کلام_شهید
خدایا
میگویندبزرگ ترین شڪست ازدست دادن ایمان است
بصیرتے بہ من عنایت ڪن ڪہ دراین روزهای سخت امتحان روزگار،شرمنده ے شهدانشوم💔
#شهید_محمد_امین_کریمیان🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊