#عهد_با_شهدا
✍امروز شنبه ۴مرداد
⇦ به عشق #شهید_ابوذر_داوودی 💔
عهدمی بندم که به کمک ایشان #به_زیر_دستانم_زور_نگویم
وثواب آن رابه این شهید وامام زمان ارواحنا فداه
تقدیم میکنم☺️
ان شاء الله تاثیرات آن را میبینیم..🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#ای_شھید
تو
کمی کمتر برو
من کمی بیشتر میآیم...
باید برایِ دیدنِ هم کاری کنیم!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شھدایـی 🌷
j๑ïท➺ @sangarshohada🕊
💢قابل توجه غارتگران بیت المال
○این تصویر تلخ در حاشیه ی نیزار های جزیره مجنون گرفته شده،
#شهیدی که هنوز هم اسلحه در دستانش است!
📎پ ن: "اینگونه فداکاری نکرد تا تو مال مردم را غارت کنی"
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
💠شهید۱۵ساله!!!
●قبل از عملیات خودش را برای شهادت آماده کرد.مطمئن بودتوی این عملیات شهید میشود.
گزارشگر رادیو رفت جلویش وپرسید:پیامتان برای مردم چیست؟رضاپیام نداد.گفت: وصیت من این است که مردم متعهدباشند.
●تیرتوی کتفش خوردوبه شدت زخمی شد. چندنفرازبچه هامیخواستند برش گردانند به شهر،ولی خودش مانع شد.گفت:اگه منوببرید عقب،توی راه شهید میشم.شماهم بخاطرمن خودتون به زحمت نیندازید،فقط من روبه طرف قبله بخوابانید دست و پایم راهم بگیرید تا موقع جان دادن تکان نخورم وعراقی هامتوجه جایم نشوند...
●یک هفته از شهادتش میگذشت وقتی پدربالای جنازه ی رضارسید هنوزاززخم کتفش خون می آمد.پدرفوری یک پارچه آورد و به خون شهید آغشته کرد.گفت:میخواهم این پارچه رابه منتقم خون شهدا حضرت مهدی علیه السلام هدیه کنم.
●در ادامه پدرخاطره ای تعریف میکند:
یک شیشه گلاب ویک بسته گز گذاشته بودروی قبررضاوداشت باگلاب قبررامیشست.
نگفتم پدرشهیدم رفتم جلووپرسیدم:شمااین شهیدرومیشناسید؟گفت:من اهل اصفهانم مدتی پیش آمدم سرقبراین شهیدوخواستم کمکم کندتادر دانشگاه قبول شوم.
●وقتی در دانشگاه قبول شدم،تصمیم گرفتم دوباره شهید را امتحان کنم.قبول شدن در دانشگاه را اتفاقی تلقی میکردم...لذااز شهید خواستم کارم را درست کندکه به سفرمکه بروم ،به لطف شهید برنامه ی سفرمکه هم درست شدومن به سفرمکه مشرف شدم.حالاهم آمدم تاازشهید تشکرکنم.
#شهید_رضا_دادبین
#سالروز_شهادت 🌷
●ولادت۱۳۴۶
●شهادت۱۳۶۱
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
💠عملیات مرصاد به روایت سردار فضلی
●از مصادیق درخشش سردار فضلی ،حضور نقش آفرین او درعملیات «مرصاد» است که منافقین در۵ مرداد۶۷، دست در دست صدام، به خیال خام خود،به ایران اسلامی ، حمله کردند و امروز، پس از ۳۲سال، جریان نفاق همچنان به شرارت علیه ملت ایران مشغولند.
●از بازجویی اسراء منافقین مشخص شد که آنان در خیال خود قصد داشتند با تصرف بایگاه هلیکوپتری ارتش، سوار بر هلیکوپترها به تهران پرواز و با هجوم به زندان اوین، منافقین زندانی را آزاد نمایند و پس از آن با حمله به جماران، امام را شهید و کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند که عنایت الهی شامل حال رزمندگان اسلام شد و با سرکوب منافقین، برگ زرین دیگری بر تاریخ افتخارات ملت ایران افزوده شد.
#سالروزعملیات_مرصادگرامیباد.
عملیاتی که ننگ شکست منافقین تا ابد برپیشانیشان پیداست🌷
📎پ ن :کلیپ صحنه های از عملیات مرصاد می باشد..
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
عاشقــان را
با تعلق هـا چه ڪار ...
روز اول
عهد با خون بستهایم
گر به جـان ما
زَنـد مولا محڪ
لیتنا یٰا لَیتَنا ڪُنا مَـعَڪ ...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #کدامین_گل
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سی_و_نهم
●نویسنده :مجیدخادم
مادر نامه را از دست فرزاد گرفت و تا کرد. از لب حوض بلند شد و همانطور که دستی را به کمرش زده بود و توی دست دیگرش تسبیح و انگشتر را میفشرد، به سمت داخل خانه رفت .توی راه زیرلب و با بغض برای خودش می خواند:
«سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند»
تا چهارشنبه هر روز ورد زبان مادر همین شعر بود وقت و بی وقت با خودش می خواند و می گفت:« کاش بچه ام یک زنگی میزد»
چهارشنبه در راشهین باز کرد .دو تا از همکارهایش بودند و یک خانم دیگر .کارمندهای بنیاد شهید بودند. یکی شان پروانه آشنای خانوادگی بود و اضطراب از چهرهاش معلوم بود ما در هر چه اصرار کرد داخل نمیآمدند.
«فقط آمدیم یه احوالپرسی کنیم از شما, مسیرمون هم این طرف بود»
پروانه جمله اش را نصفه گذاشت و لبش را دندان گرفت و سرش را انداخت پایین.
_پروانه خانم درست بگو شما یه چیزی تو نه!
_نه چیزی نیست.
_چرا یه چیزی تون هست از فرهاد خبری آوردین؟
_آقا فرهاد زخمی شدند!
_الان کجاست؟
_شیراز .گمونم بیمارستان شیراز آوردنش!
مادر دوید داخل جورابش را پوشید و چادر سر کرد و برگشت جلوی در.
_خانوم کجا میخواین برین حالا؟
_مگه نمیگی بیمارستان شیرازه؟
_نه .نیاوردند که! من گفتم قراره بیارن شما کجا میخواین برین؟!
مادر ناراحت شد و رویش را برگرداند همان موقع از داخل خانه صدای جیغ و گریه شهین بلند شد .دوید آنجا.
شهین توی اتاق آخری داشت صورت خودش را چنگ می زد..
فردایش تمام خانواده رفتن به دیدن فرهاد .میدان ستاد. ساختمان خانه شهید.
عبدالحمید گوشه ایستاده بود و اشک می ریخت.مادر که رسید بالای سر فرهاد خم شد صورتش را بوسید با خودش انگار ولی رو به بقیه گفت:
«من همان روز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به کف شیرین داد»
فرهاد داشت مثل همیشه لبخند میزد .عبدالحمید آنقدر گریه کرد که از هوش رفت.
وقتی می شستندش روی مچ دست های فرهاد، سرخی جای بسته شدن طناب ها بعد از ۵ روز هنوز مانده بود. هنگامی که غلتاندندش روی دست چپ، فرزاد نقطه فلزی براقی را که روی کمر فرهاد دید نزدیک آمد و دست روی آن کشید و بعد با انگشت دو طرف فلز را گرفت و کشید. مرمی که افتاد روی سنگ و صدای خفه ای داد باریکه خونی از جایش جاری شد.
سنگ غسالخانه را از نو اب زدند و دوباره غسلش دادند .مقداری هم پنبه چپاندند جای گلوله که دیگر خون نیاید .پنبه سرخ سرخ شد.
مراسم فردا بود بعد از نماز جمعه فرهاد که به سردخانه می رفت شهناز مادر را چسبیده بود و زار میزد و التماس میکرد:
«مامان ببریمش خونه پیش خودمون نذاریم امشب اینجا باشه»
_نمیشه مامان نمیزارن.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_نهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 1 📿 2 📿 3 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_800_854)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
62
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_رسول_خلیلی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#عهد_با_شهدا
✍امروز یکشنبه ۵مرداد
⇦ به عشق #شهید_رسول_خلیلی ❤️
عهدمی بندم که به کمک ایشان #دیگران_راقضاوت_نکنم
وثواب آن رابه این شهید وامام زمان ارواحنا فداه
تقدیم میکنم☺️
ان شاء الله تاثیرات آن را میبینیم..🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
تو
دوست داشتنی ترين
پيچكی هستی
كه دلم می خواهد
به دست و پای زندگيم بپيچی
و مدام قد بكشی در لحظه هايم
و حالم را خوب تر كنی...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شھدایـی 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
○یک دست میز و صندلی عادی، یک موکت، اتاقی با دیوارهای ساده و #رهبری که قلبش به وسعت دنیا است
+ نه کاخی از مرمر دارد و نه میزی درجه یک از بهترین چوب، پسر فاطمه با همه سادگی رو به روی تمام #کفر_ایستاده است!
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و این تلخ ترین خبر پس از #شهادت حاج قاسم استـ💔😭
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_شهید:
برادران مسئول! كه به طـور مستمر در جهت پیشبرد اهداف انقلاب شبـانه روز فعالیت می كنید، به #عدالت در كارهایتان و تصمیم گیریهایتان به عنوان یک مرز ایمان داشته باشید.
اگر این مرز شكسته شـود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، دیگر حـد و قانونـی را برای خـود نمی شناسد.
«عدالت را فدای مصلحت نكنید.»
📎پ ن: سردار جاويدالاثر #فاتح_سوسنگرد، #شهيد_على_تجلايى 🌷
● ولادت:٥ مرداد ١٣٣٨ ،تبريز
● شهادت:٢٥ اسفند ١٣٦٣ ،شرق دجله
●عمليات :بدر
#روحش_شاد_و_یادش_گرامی_باد🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهید
●زمستان سال۶۴درتهران زندگی میکردیم. اسماعیل دقایقی برای گرفتن برنج کوپنی می بایست مسیری راطی کند که جز ماشین های دارای مجوز نمی توانستند از آن محدوده عبور کنند.
●اوازناحیه پاهم ناراحتی داشت وحمل یک کیسه برنج باآن مسافت تقریبا یک کیلومتری برایش زجرآور بود.
ازاوخواستم باخودروسپاه برودکه نپذیرفت،گفتم:حال شما خوب نیست وپاهایت درد دارد!
●گفت:اگرخواستی همینطور پیاده میروم وگرنه نمیروم.
اوکیسه۲۵کیلویی برنج را روی دوشش نهاد و یک نایلون هم پرازچیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد،اماحاضرنشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند...
✍راوی:همسرشهید
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#سالروز_ولادت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🔹 پنج مرداد ۱۳۶۷
#سالروز_عملیات_مرصاد
منافقان به قصد تهران حرکت ڪردند ،
اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه با شکستی مفتضحانه میدان را خالی کردند .
#إِنَّرَبَّڪَلَبِالْمِرصَادْ
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #کدامین_گل
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_چهل (اخر)
●نویسنده :مجیدخادم
از منزل شهید تا شاهچراغ، مثل هر جمعه شلوغ و پر ازدحام است. مردم بنا به عادت می آمدند برای مراسم .۵ تا بودند. روی هر کدام اسمشان را بر تکه کاغذ نوشته بودند .تابوت فرهاد کمی بزرگتر از بقیه بود. با این حال وقتی گذاشتند شان توی صحن شاه چراغ، جلوی صف نمازخوان ها ،معلوم بود کمی برایش کوچک بود و باز فرهاد گردنش را کج کرده و سرش را انگار انداخته پایین، مثل همیشه وقتی که لبخند می زند.
عدومی و آبیاتی که تازه از روی اسم تابوت ها فهمیده بودند، پای تابوت فرهاد گریه میکردند.ناصر نصیری داشت میکروفونی که برای امام جمعه گذاشته بودند همان شعری که توی آبادان ساخته بود را می خواند و مردم سینه می زدند.
وقت اذان که شد، ناصر پایین آمد و هنوز وارد صف نماز نشده بود که ناگهان صدای انفجار مهیبی از دور بلند شد و پیچید توی تمام صحن و شیشه ها را لرزاند. روی مردم همه به سمت صدا چرخید. موذن پشت میکروفون خشکش زده بود. ستونی از دود و خاک سمت شمال شرق حرم طرف محله گود عربان بلند شده بود.ناصر همراه چند نفر دیگر به طرف صدا دویدند و هم پایین آمده بود .مردم بی تاب شده بودند و همه می کردند جمع داشت کم کم از هم گسیخته میشد که موذن برگشت بالا و با لحنی سوزناک و چشمی خیس اذان گفت.
مردم منتظر بودند تا آیت الله دستغیب بیاید و خطبهها را شروع کند.حدود ربع ساعتی که گذشت سید هاشم پسر دستغیب پشت میکروفون رفت و گفت:« انا لله و انا الیه راجعون»
مردم توی سر و سینه میزدند و اشک و فریاد و ضجه و شعار.
سیدهاشم داشت از مردم می خواست آرامش خود را حفظ کنند کمی بعد نماز ظهر و عصر به جای نماز جمعه برگزار شد.مردم که کمی پراکنده شدند آمبولانسی آمد و به سختی از جمعیت توی راه گذشت و دوتا بود را برد و بعد از آن آمبولانس دیگری آمد آبیاتی و فرزاد و ابراهیم تابوت های فرهاد و جلیل و شریف حسینی را پشتش گذاشتند .فرزاد و ابراهیم پشت آمبولانس کنار بچه ها نشستند و آبیاتی جلو پیش راننده نشست .آمبولانس اول به بیمارستان ۵۰۵ ارتش،چهارراه باغ تخت رفت. جلوی در راننده بوق زد اما زنجیر را نیانداختند.آبیاتی پیاده شد تا با نگهبان حرف بزند. اجازه ورود آمبولانس را نمیدادند .نامه میخواستند .با آبیاتی بگومگو شان شد. آخرش گفته بودند اصلاً جا ندارند.
با ناراحتی برگشت سوار شد و گفت برویم بیمارستان سعدی. آنجا هم گفتند سرد خانه ما پر است و جا نداریم. به ناچار سمت بیمارستان نمازی رفتند. توی مسیر به قدری شلوغ بود و مردم توی خیابانها ریخته بودند که ماشین جلو نمی رفت.
از همان شاهچراغ و جاهای دیگر جمع شده بودند و به سمت بیمارستان نمازی راهپیمایی میکردند شعار میدادند
« منافقین بی حیا، کشتید امام جمعه را.»
بعضی ها با پای برهنه می دویدند سمت بیمارستان نمازی .به هر بدبختی بود به بیمارستان رسیدند. آمبولانس تا جلوی سر در خانه اش رفت تابوتها را به زور از وسط مردم رد کردند و وارد سردخانه شدند.کف سردخانه چند پتو و ملحفه سفید به تن کرده بودند و تکههای شهدای انفجار را رویشان گذاشته بودند و تنها از هم متلاشی شده بود و اغلب تکه پارههای کنار هم بودند. غرق خون و گوشت له شده به دل و روده سوخته.میگفتند بیشتر اجساد چنان تکه تکه اند که نمیشود هنوز تعداد دقیق شهدا را فهمید. قرار بود تمام کوچه های نزدیک محل انفجار و خانهها و پشت بامها اطراف را دنبال تکه های بدن شهدا بگردند و بعد از روی تعداد چشمها مشخص کنند چند نفر توی انفجار شهید شدهاند.
تابوت ها را همانجا کف سردخانه گذاشتند و بیرون آمدند. در خانه هم محشری بود .عمو از همه بیشتر گریه میکرد.
صبح شنبه تمام شهر انگار توی خیابانها بودند. تا بوتها روی دست های بالا رفته، این طرف و آن طرف می رفتند .فرهاد هم روی دست ها بود از همه طرف مردم فوج فوج گل میریختند رویشان.
#شادی_روح_شهید_فرهاد_شاهچراغی_صلوات
#پـــــایان
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_نهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 1 📿 2 📿 3 📿 5 📿 6 📿 7 📿 9 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_800_854)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🕊🌿 کانون تبلیغی #شهید_سلیمانی ، با قیمت های استثنایی و ارزان، آماده پذیرش #آگهی های شما عزیزان می باشد فقط کافیه عضو کانال #تبلیغات ما شوید و شرایط را مطالعه کنید و در صورت #رضایت ، اقدام به رزرو کنید:
🆔 https://eitaa.com/joinchat/864878646C47007d93a3
🆔 https://eitaa.com/joinchat/864878646C47007d93a3
🆔 https://eitaa.com/joinchat/864878646C47007d93a3
💯 #قیمت_های_استثنایی 💯
✅ #پیشنهاد_ویژه 👌
حتما یه سری به ما بزنید 😇
https://eitaa.com/joinchat/864878646C47007d93a3
سنگرشهدا
🕊🌿 کانون تبلیغی #شهید_سلیمانی ، با قیمت های استثنایی و ارزان، آماده پذیرش #آگهی های شما عزیزان می با
دوستا این کانال تبلیغات سنگرشهدا و چندین کانال مذهبی هست..قیمت هاش خیلی مناسب هست
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
63
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_علی_تجلایی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#عهد_با_شهدا
✍امروز دوشنبه 6مرداد
به عشق #شهید_علی_تجلایی عهد می بندم که به کمک ایشان #نماز_اول_وقت_بخوانم
وثواب آن رابه این شهید وامام زمان ارواحنا فداه
تقدیم میکنم☺️
ان شاء الله تاثیرات آن را میبینیم..🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سلام بر شهدا..
تمثیل شـهید،
تمثیل رود بـےقراری است،
کہ جز با وصول بہ اقیانوس،
آرام نمےگیرد؛
نفوس مطمئنہاے کہ
جز در فناء اللہ،
آرام نمےگیرند..
#شهید_محمدجعفر_حسینی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#صبحتون_شھدایـی 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🍁 گفتنــد
" شهیـد کہ دیگر غسل نمےخواهد"
نمےدانستنـد
این بهـانہ اے بود
برای آخرین نوازش های #مادرانه ...
#مادران_شهدا
#صبر_زینبی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊