eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تو دوست داشتنی ترين پيچكی هستی كه دلم می خواهد به دست و پای زندگيم بپيچی و مدام قد بكشی در لحظه هايم و حالم را خوب تر كنی... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
○یک دست میز و صندلی عادی، یک موکت، اتاقی با دیوارهای ساده و که قلبش به وسعت دنیا است + نه کاخی از مرمر دارد و نه میزی درجه یک از بهترین چوب، پسر فاطمه با همه سادگی رو به روی تمام است! j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و این تلخ ترین خبر پس از حاج قاسم استـ💔😭 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
: برادران مسئول! كه به طـور مستمر در جهت پیشبرد اهداف انقلاب شبـانه روز فعالیت می كنید، به در كارهایتان و تصمیم گیریهایتان به عنوان یک مرز ایمان داشته باشید. اگر این مرز شكسته شـود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، دیگر حـد و قانونـی را برای خـود نمی شناسد. «عدالت را فدای مصلحت نكنید.» 📎پ ن‌: سردار جاويدالاثر ، 🌷 ● ولادت:٥ مرداد ١٣٣٨ ،تبريز ● شهادت:٢٥ اسفند ١٣٦٣ ،شرق دجله ●عمليات :بدر 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
●زمستان سال۶۴درتهران زندگی میکردیم. اسماعیل دقایقی برای گرفتن برنج کوپنی می بایست مسیری راطی کند که جز ماشین های دارای مجوز نمی توانستند از آن محدوده عبور کنند. ●اوازناحیه پاهم ناراحتی داشت وحمل یک کیسه برنج باآن مسافت تقریبا یک کیلومتری برایش زجرآور بود. ازاوخواستم باخودروسپاه برودکه نپذیرفت،گفتم:حال شما خوب نیست وپاهایت درد دارد! ●گفت:اگرخواستی همینطور پیاده میروم وگرنه نمیروم. اوکیسه۲۵کیلویی برنج را روی دوشش نهاد و یک نایلون هم پرازچیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد،اماحاضرنشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند... ✍راوی:همسرشهید 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🔹 پنج مرداد ۱۳۶۷ منافقان به قصد تهران حرکت ڪردند ، اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه با شکستی مفتضحانه میدان را خالی کردند . ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی ‌● (اخر) ●نویسنده :مجیدخادم از منزل شهید تا شاهچراغ، مثل هر جمعه شلوغ و پر ازدحام است. مردم بنا به عادت می آمدند برای مراسم .۵ تا بودند. روی هر کدام اسمشان را بر تکه کاغذ نوشته بودند .تابوت فرهاد کمی بزرگتر از بقیه بود. با این حال وقتی گذاشتند شان توی صحن شاه چراغ، جلوی صف نمازخوان ها ،معلوم بود کمی برایش کوچک بود و باز فرهاد گردنش را کج کرده و سرش را انگار انداخته پایین، مثل همیشه وقتی که لبخند می زند. عدومی و آبیاتی که تازه از روی اسم تابوت ها فهمیده بودند، پای تابوت فرهاد گریه می‌کردند.ناصر نصیری داشت میکروفونی که برای امام جمعه گذاشته بودند همان شعری که توی آبادان ساخته بود را می خواند و مردم سینه می زدند. وقت اذان که شد، ناصر پایین آمد و هنوز وارد صف نماز نشده بود که ناگهان صدای انفجار مهیبی از دور بلند شد و پیچید توی تمام صحن و شیشه ها را لرزاند. روی مردم همه به سمت صدا چرخید. موذن پشت میکروفون خشکش زده بود. ستونی از دود و خاک سمت شمال شرق حرم طرف محله گود عربان بلند شده بود.ناصر همراه چند نفر دیگر به طرف صدا دویدند و هم پایین آمده بود .مردم بی تاب شده بودند و همه می کردند جمع داشت کم کم از هم گسیخته می‌شد که موذن برگشت بالا و با لحنی سوزناک و چشمی خیس اذان گفت. مردم منتظر بودند تا آیت الله دستغیب بیاید و خطبه‌ها را شروع کند.حدود ربع ساعتی که گذشت سید هاشم پسر دستغیب پشت میکروفون رفت و گفت:« انا لله و انا الیه راجعون» مردم توی سر و سینه می‌زدند و اشک و فریاد و ضجه و شعار. سیدهاشم داشت از مردم می خواست آرامش خود را حفظ کنند کمی بعد نماز ظهر و عصر به جای نماز جمعه برگزار شد.مردم که کمی پراکنده شدند آمبولانسی آمد و به سختی از جمعیت توی راه گذشت و دوتا بود را برد و بعد از آن آمبولانس دیگری آمد آبیاتی و فرزاد و ابراهیم تابوت های فرهاد و جلیل و شریف حسینی را پشتش گذاشتند .فرزاد و ابراهیم پشت آمبولانس کنار بچه ها نشستند و آبیاتی جلو پیش راننده نشست .آمبولانس اول به بیمارستان ۵۰۵ ارتش،چهارراه باغ تخت رفت. جلوی در راننده بوق زد اما زنجیر را نیانداختند.آبیاتی پیاده شد تا با نگهبان حرف بزند. اجازه ورود آمبولانس را نمی‌دادند .نامه می‌خواستند .با آبیاتی بگومگو شان شد. آخرش گفته بودند اصلاً جا ندارند. با ناراحتی برگشت سوار شد و گفت برویم بیمارستان سعدی. آنجا هم گفتند سرد خانه ما پر است و جا نداریم. به ناچار سمت بیمارستان نمازی رفتند. توی مسیر به قدری شلوغ بود و مردم توی خیابانها ریخته بودند که ماشین جلو نمی رفت. از همان شاهچراغ و جاهای دیگر جمع شده بودند و به سمت بیمارستان نمازی راهپیمایی می‌کردند شعار می‌دادند « منافقین بی حیا، کشتید امام جمعه را.» بعضی ها با پای برهنه می دویدند سمت بیمارستان نمازی .به هر بدبختی بود به بیمارستان رسیدند. آمبولانس تا جلوی سر در خانه اش رفت تابوتها را به زور از وسط مردم رد کردند و وارد سردخانه شدند.کف سردخانه چند پتو و ملحفه سفید به تن کرده بودند و تکه‌های شهدای انفجار را رویشان گذاشته بودند و تنها از هم متلاشی شده بود و اغلب تکه پاره‌های کنار هم بودند. غرق خون و گوشت له شده به دل و روده سوخته.می‌گفتند بیشتر اجساد چنان تکه تکه اند که نمی‌شود هنوز تعداد دقیق شهدا را فهمید. قرار بود تمام کوچه های نزدیک محل انفجار و خانه‌ها و پشت بام‌ها اطراف را دنبال تکه های بدن شهدا بگردند و بعد از روی تعداد چشم‌ها مشخص کنند چند نفر توی انفجار شهید شده‌اند. تابوت ها را همانجا کف سردخانه گذاشتند و بیرون آمدند. در خانه هم محشری بود .عمو از همه بیشتر گریه میکرد. صبح شنبه تمام شهر انگار توی خیابانها بودند. تا بوتها روی دست های بالا رفته، این طرف و آن طرف می رفتند .فرهاد هم روی دست ها بود از همه طرف مردم فوج فوج گل میریختند رویشان. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
این هم عکس شهید بزرگوار فرهاد شاهچراغی شادی روحشون صلوات🌷
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 1 📿 2 📿 3 📿 5 📿 6 📿 7 📿 9 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🕊🌿 کانون تبلیغی ، با قیمت های استثنایی و ارزان، آماده پذیرش های شما عزیزان می باشد فقط کافیه عضو کانال ما شوید و شرایط را مطالعه کنید و در صورت ، اقدام به رزرو کنید: 🆔 https://eitaa.com/joinchat/864878646C47007d93a3 🆔 https://eitaa.com/joinchat/864878646C47007d93a3 🆔 https://eitaa.com/joinchat/864878646C47007d93a3 💯 💯 ✅ 👌 حتما یه سری به ما بزنید 😇 https://eitaa.com/joinchat/864878646C47007d93a3
سنگرشهدا
🕊🌿 کانون تبلیغی #شهید_سلیمانی ، با قیمت های استثنایی و ارزان، آماده پذیرش #آگهی های شما عزیزان می با
دوستا این کانال تبلیغات سنگرشهدا و چندین کانال مذهبی هست..قیمت هاش خیلی مناسب هست
🍃🌸 🌸🍃 63 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
✍امروز دوشنبه 6مرداد به عشق عهد می بندم که به کمک ایشان وثواب آن رابه این شهید وامام زمان ارواحنا فداه تقدیم میکنم☺️ ان شاء الله تاثیرات آن را میبینیم..🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سلام بر شهدا.. تمثیل شـ‌هید، تمثیل رود بـے‌قراری است، کہ جز با وصول بہ اقیانوس، آرام نمےگیرد؛ نفوس مطمئنہ‌اے کہ جز در فناء اللہ، آرام نمےگیرند.. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🍁 گفتنــد " شهیـد کہ دیگر غسل نمےخواهد" نمےدانستنـد این بهـانہ اے بود برای آخرین نوازش های ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
گردان مرتضے به گردان لوطی‌ها معروف بود. هر یک از فرمانـدهانِ گردان‌ها کہ به دلایلے نیروهایشان را رد مے ‌ڪردند، آن‌ها به این گردان مے فرستادند. علی‌رغم شیطنت‌هاے رزمندگان این گردان، یکے از بهترین گردان‌های خط شڪن بودند. این گروه درصبحگاه و آموزشے شرڪت نڪرده و نامنظم بود. قبل از آغاز عملیات والفجر یڪ، چندتن از فرماندهان شکایت گردان مرتضے را بہ شهید نجفی رستگار مے برند حاج کاظم گفت: ازشنیدن این سخنان ناراحت شدم ومرتضے را خواستم که برای توضیح بیاید. اولباس رزم مرتب وپوتین به‌پا نمیکرد لباسش را برروی شلوارمےانداخت وبایک کتانےگردانش رافرماندهےمیکرد. یک ربع بعد با همان نوع پوشش به اتاق فرماندهے آمد و گفت: سلام علیکم حاج آقا با دلخوری و صدای بلند شروع به اعتراض کردم و گفتم : «این چه وضع گردان است همه از گردان شما ناراضیند و شکایت دارند…» مرتضے تا انتهاے صحبت‌ها آرام بوده و به سخنانم گوش می داد. وقتی حرف‌هایم تمام شد جلوترآمد و گفت: داداش! بسیجےاز مسجد آوردن هنر نیست اگر از کوچه و خیابان بسیجےرا به جبهه آوردی هنر است. اگر از من ناراضے هستید حکمم را تحویل مے‌دهم حاج کاظم گفت: با حرف مرتضی گویے از خواب غفلت بیدار شدم و کمی آرام گرفتم.... ‌✍راوی: شهیدکاظم نجفی رستگار 📎پ ن : فرمانده گردان حضرت قاسم لشکر۱۰سیدالشهـدا 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
خانم اهل لتونی، رسماً اعلام کرد شهادتین گفته و مسلمان شده است. این وزنه‌بردار ۲۲ ساله، نفر چهارم المپیک ریو، قهرمان رقابت‌های جهانی ۲۰۱۷ آناهایم آمریکا و قهرمان زنان اروپا در دسته ۵۸ کیلوگرم است. *محمد کلهر * توییت j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
💠ماجرایِ عروسـےِ سردارِ زهرایی ●برای عروسی‌اش علاوه بر میهمانان یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا سلام الله علیها مینویسد و به ضریح حضرت معصومه (س) می‌اندازد شب حضرت زهرا (س) را در خواب میبیندکه به عروسی اش آمده شهید ردانی پور به ایشان میگوید: خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط میخواستم احترام کنم حضرت زهرا (س) پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟» ●شهید مصطفی ردانی پور دیگر تا صبح نخوابید نماز میخواند دعا میکرد، گریه میکرد میگفت من شهید میشوم شب عروسی بلند شد سخنرانی کرد و گفت : « امشب عروسی من نیست عروسی من وقیته که توی خون خودم غلت بزنم» سه روز بعد از عروسی به منطقه رفت بدون عمامه، بدون سِمَت ، مثل یک بسیجی ، اولِ ستون راهی عملیات شد. ● عملیات والفجر 2، درمنطقه حاج عمران و تپه های شهید برهانی شروع شده بود تا اینکه گلوله ای از پشت سر به جمجمه اش اصابت میکنداز خدا خواست که گمنام باشد و بدنش در جایی بماند که دست هیچکس به او نرسددر نهایت پیکرش پیدا نشد و مصطفی برنگشت که نگشت ●ولادت: ۱۳۳۷،اصفهان ●شهادت: ۱۵ / ۵ /۱۳۶۲،عراق j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 1 📿 2 📿 3 📿 5 📿 6 📿 7 📿 9 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 64 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
✍امروز سه شنبه 7مرداد به عشق عهد می بندم که به کمک ایشان وثواب آن رابه این شهید وامام زمان ارواحنا فداه تقدیم میکنم☺️ ان شاء الله تاثیرات آن را میبینیم..🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
هزار قصہ نوشتیم بر صحیفـه‌ ی دل... هنوز عشــق تو عنوان سرمقالہ‌ی ماست... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
●اخرین شاهد کربلا هم رفت● ●راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد ●سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد ●زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم ●از جفا سوخته مادر همه ى بال و پرم ■ j๑ïท ➺ @sangarshohada 🏴
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو منو مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت : نگاه کنید. دیگر این جسم را نخواهید دید. همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید. دوازده سال در انتظار بودم و با هرزنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم. تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند. فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است که بعد از دفن، سه روز قبر بصورت خاکی باشد.. . شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند . گفتم چکار میکنید؟ گفتند مامور هستیم او را به کربلا ببریم. گفتم من دوازده سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟، گفتند ماموریت داریم. . و یک مرد نورانی را نشان من دادند. عرض کردم: آقا این فرزند من است. فرمود: باید به کربلا برود او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم ... یکباره از خواب بیدار شدم. با هماهنگی واجازه نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا ماوا گردید... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ازش پرسیـدن چرا همیشه دست به سینه ای؟ گفت : نوکر امام حسین (ع) باید همیشه دست به سینه باشه... ●برادرش میگفت: از یک ماه 20 روز، روزه بود... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊