eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🌸🍃 185 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
❁ ﷽ ❁ . شـ‌هـدا.... هنـوز پشتـــــ خاڪریز منتـظر لبیـڪ اند... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💠سردار شهید حاج قاسم سليمانی: شهید حسین قمی را باید از گمنامی در بیاوریم... خیلی دوست داشتم حسین رو تو خواب ببینم، خیلی حرفها داشتم که بهش بگم . تا اینکه حسین رو تو خواب دیدمش، اول فکر کردم کسی شبیه حسینه؛ منو دید لبخند زد؛ باز هم ماندم، گفتم شاید برادر دوقلوی حسین باشه . یادم اومد حسین برادر نداشت . بعد از حال و احوال با اون تبسم همیشگی گفت: چه خبر از حسین قمی؟؟ همین حرف از زبان خودش امانم را برید، بغضم ترکید و نتونستم خودمو کنترل کنم شروع کردم به گریه، خیلی صحبت ها داشتم با حسین، اما همه رو فراموش کرده بودم گریه کنان از خواب بیدار شدم . مبهوت مانده ام چرا سراغ حسین قمی رو گرفت؟! شاید میخواست بگه ما زمینی ها حسین ها رو نشناختیم . شاید میخواست بگه مثل حسین برای فرج امام زمان (عج) تلاش کنید . شاید میخواست بگه بعد از حسین قمی ها شما چه کردید و کجای تاریخ قرار دارید؟ شاید میخواست بگه ما کار حسینی کردیم و شما کار زینبی کردید؟؟!! و شاید...... ✍راوی: دوست و همرزم شهید 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
. امان از این لحظات! که جمعی "می‌روند"، و جمعی هم "می‌مانند".. و امان، از آن لحظۀ بازگشت... جمعی "می‌آیند"... جمع دیگر را " می‌آورند"! جمعی هم "می‌مانند" که "می‌مانند"... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
اولین غذایی که بعد اَز عروسیِمان درست ڪردم استانبولے بود. از مادرم تلفنے پرسیدم، شد سوپ.... آبش زیاد شدہ بود... منوچهر میخورد و بَه بَه وچَه چَه میڪرد!. روز دوم گوشت قلقلی دُرست ڪردم... شدہ بود عین قلوہ سنگ... تا من سفرہ را آمادہ ڪنم، منوچهر چیدہ بودشان رویِ میز و با آنها تیلہ بازی میڪرد قاہ قاہ میخندید...میگفت: چشمَم ڪور دندَم نرم تا خانومم آشپزی یاد بگیره هر چی درست ڪنه میخورَم حتی قلوہ سنگ ✍راوی: همسر بزرگوار شهید 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
: 🍃 با شهادت خود دلبستگی برای مقام معظم رهبری ایجاد کرد زیرا خود ، دل به خدا داده بود لذا باید بدانیم چه لقمه‌ای خورد ، چگونه نوجوانی و جوانی سپری کرد و چگونه در جنگ و بعدها مدیریت و فرماندهی داشت. ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 اسرای جـدیـد در تاریخ دوازدهم اسفند شصت و پنج یعنی هفت روز پس از افتتاح اردوگاه الباقی اسرای عملیات کربلای ۶ به اردوگاه منتقل و مورد پذیرایی قرار می‌گیرند. در این مواقع اگر بچه‌ها در حیاط اردوگاه حضور داشتند سوت آمار زده می شد و همه پس از شمارش به داخل آسایشگاهها منتقل می‌شدند و در حالت آمار باید می نشستند یا اینکه پس از آزاد باش حق ایستادن یا سرک کشیدن از پنجره و تماشا را نداشتند . بعضا هم دستور می دادند همه بروند زیر پتو با این حال چون نگهبانها همه مشغول ضرب و شتم اسرای جدید و مراسم استقبال بودند و حواسشان جای دیگر بود بچه ها از موقعیت استفاده و دورادور شاهد ماجرا می شدند. کسی دوست نداشت شکنجه دیگران را ببیند و حقیقتا طبیعی است که ناراحت کننده بود. ولی بچه‌ها کنجکاو بودند و می‌خواستند ببینند آیا دوستی آشنایی در میان اسرای جدید پیدا می کنند یا خیر. در قسمتهای قبلی اشاره کردم که عملیات کربلای ۶ تقریبا همزمان با عملیات کربلای پنج توسط برادران ارتش در منطقه سومار و نفت شهر با هدف کاستن فشار دشمن بر منطقه عملیاتی کربلای پنج انجام شد. در تاریخ هفدهم اسفند شصت و پنج نیز یکسری از اسرای باقی مانده کربلای پنج به اردوگاه منتقل می شوند. در روز سیزدهم فروردین سال شصت و شش مصادف با روز طبیعت نیز یک اتوبوس از مجروحینی که طی عملیاتهای کربلای ۴ـ ۵ـ ۶ به اسارت در آمده و طی این مدت در بیمارستان بستری بوده اند را به اردوگاه منتقل و بین آسایشگاهها تقسیم می شوند. مجروحینی که جراحات شدیدی داشتند و اکثرا قطع عضو بودند. اسرای جدید که‌ می آمدند بالاخره دوست وآشنایی در میان آنها پیدا می‌شد و بچه‌ها آخرین اخبار ایران و جنگ را از آنها کسب می‌کردند. لازم بذکر است در این مقطع از دفاع مقدس بعثی ها جهت توازن در تعداد اسرا تلاش داشتند تا آمار اسرایشان را افرایش دهند. یعنی اگر اوایل جنگ بود مجروحین اینچنینی را تیر خلاص می زدند. این عزیران در بیمارستان در حدی که از مرگ نجات پیدا کنند با کمترین رسیدگی درمان می‌شدند و بیشتر آنها تاپایان اسارت با جراحاتشان دست به گریبان بودند و در انجام امور شخصی خود عاجز و بعضاً با پتو حمل و نقل می‌شدند. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 4 📿 5 📿 6 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 26 📿 27 📿 28 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 186 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
چشـم مـن با دیـدن روی شــما مـے شـود.. ای همـیشہ باعـث مـن... 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
📝 ... ☘ روضه بذار گوش کنیم.... 🍃یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف می‌کرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(سلام الله علیها) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم. 🍃بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که می‌شناخت سر خاکش می‌ایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت می‌کرد، جوری حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است. 🍃گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری می‌کرد که: «ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان/نام زینب(سلام الله علیها) شنوم زیر لحد گریه کنم» 🍃گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت. 🍃بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود. ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
: 🍃حسن باقری [به عنوان] خبرنگار رفت جبهه ، [در مقام] فرمانده عالی رتبه شهید شد؛ من و تو که اصلا از شکم مادرمون افسر جوان جنگ نرم به دنیا اومدیم[!] کارِ سرباز صفر هم نمی‌کنیم برا آقا؛ بعد هم همش میگیم: "با یکی دیگه‌س، یکی دیگه ما رو جمع کنه". مگه حسن باقری رو یکی دیگه جمع کرد؟ حسن باقری همه رو جمع کرد. ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
. مثل آب زلال باش... که باشی دریای دلت انقدر صاف می‌شود که پاکی دلت بر همگان اشکار میگردد و همه برای داشتنت خود را در تو غرق خواهند کرد... . 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
آیینه ی حسن ایزدی آمده است گنجینه ی علم احمدی آمده است🌸 یک غنچه ز گلزار امام هادی با عطر گل محمدی آمده اﺳﺖ🌸 🌸🍃 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
: من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می‌خورم و از خدا می‌خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند . تصاویری که پیش روی دارید به مناسبت « هفته بسیج » و در تکریم بزرگ‌ مردانی عمدتاً کم سن‌وسال به شما تقدیم می‌شود که بار سنگین امانت آنان، بر دوش همه ما بس ثقیل می‌آید. امید آنکه مقبول افتد... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 اَنَا مُسلِم ۱ چه کسی باور می کند جدا کردن فیکساتور ( آتلی که بوسیله گذراندن چندد عدد پیچ در استخوان عضو شکسته شده آن را ثابت نگه می‌دارد تا استخوان جوش خورده و ترمیم شود) و درآوردن پیچ های شش گانه آن از میان استخوانهای پای دو آزاده یزدی بدون استفاده از ابزار پزشکی و داروی بیهوشی و صرفا بوسیله یک انبر دست و زور بازو و ثابت نگه داشتن بدن نامبردگان توسط هفت الی هشت نفر سرباز . اینکه بعثی ها چگونه راضی شدند این دو مجروح را بدین شکل مداوا کنند جای تعجب دارد هر چند که هر دو آنها هنوز هم با مشکل راه رفتن دست و پنجه نرم می کنند و یکی از آنها با دو عصا رفت و آمد می کند. عزیزی داشتیم که روده هایش را از دست داده بود و عمل تخلیه را از ناحیه سوراخی که در قسمت راست شکمش ایجاد کرده بودند با نصب کیسه ای نایلونی یکبار مصرف صورت می‌گرفت و با یک کیسه طول دوران اسارت را گذراند. چقدر زجر می‌کشید وقتی دوستانش با افتخار به شستشو و نظافت کیسه می‌پرداختند تا مجددا مورد استفاده قرار گیرد. تا آنجا که به یاد دارم ایشان در اثر خوراندن پودر رختشویی توسط بعثی‌ها زیر شکنجه روده هایشان را از دست دادند. وقتی یاد برخورد افسران بعثی با مجروحین خودشان در خطوط نبرد می‌افتم باورم می‌شود که آنها با مجروحین ما با رأفت و انساندوستانه برخورد کرده اند و در همان ابتدای اسارت آموختم که نباید توقعی بیجا داشت . یکی دیگر از مجروحین که به علت عدم رسیدگی و ضرب و شتم بجای مداوا آسمانی شد شهید کورش حیدری بچه شیراز بود. این شهید غریب به اتفاق تنی چند از رفقای محلشان از شیراز اعزام و در عملیات کربلای چهار یعنی مورخ ۶۵/۱۰/۴ هنگامی که به محاصره در آمده بودند در حالی که دستهایش را بالا آورده فریاد می زند . " اَنا مسلم " مورد اصابت گلوله واقع و اسیر می‌شوند . گلوله همزمان به دست راست و گوش و نهایتا به سرش اصابت می کند. خون از گوشش بیرون می‌زند. انا مسلم ‌؛ یعنی اولین اعتراف به بزرگترین اتهام می گوید : انا مسلم نمی‌داند که از نظر حزب بعث جرمی بالاتر از این نیست . انا مسلم یعنی من هم مثل تو مسلمانم اما نمی داند که چیزی که در قاموس حزب بعث و صدام معنی ندارد مسلمانی است ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 4 📿 5 📿 6 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 26 📿 27 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊