eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم که پشت گریه و لبخند، توامان تو نباشی @sangarshohada 🕊 🕊
🌙شب دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ اوضاع جبهه نسبتا آرام بود و عملیات جدیدی شروع نشده بود. احمد گوشه‌ی سنگر نشسته بود و نامه می‌نوشت. در انتهای نامه برای خانواده نوشت: "پاسخ نامه‌ام را ندهید زیرا دیگر نمی‌توانم آن را بخوانم، فقط یک ساعت دیگر مهمان این دنیا هستم". 📝پس از نوشتن نامه رفت کنار دوستانش و گفت: "حلالم کنید من یک ساعت دیگر شهید می‌شوم". 😅دوستانش خندیدند و گفتند: "الان که عملیات نیست شوخی می‌کنی"؟! 🌷سیداحمد از سنگر بیرون آمد. دقیقا یک ساعت بعد صدای الله‌اکبرش بلند شد. هنوز عملیات بیت‌المقدس شروع نشده بود اما باید راه باز می‌شد چون میدان مین در مسیر حرکت بچه‌ها بود. عده‌ای برای باز کردن مسیر داوطلب شدند، اولین نفر سیداحمد بود... . . . ⚔بعد از عملیات بیت‌المقدس، خانواده خبری از احمد نداشتند. دقیقا ۱۴ روز بعد، درب خانه سیداحمد به صدا درآمد. مادر که ۱۴ روز چشم به راه بود فورا به سمت در رفت، در را که باز کرد چند پاسدار را دید. مادر بی‌مقدمه گفت: "جنازه سیداحمد را آورده‌اید"؟ ‼️پاسدارها که تازه می‌خواستند مقدمه‌چینی کنند برای دادن خبر شهادت، متعجب شدند. مادر ادامه داد: "الان ۱۴ روز است از احمد بی‌خبرم، خودش گفته بود بعد از ۱۴ روز برمی‌گردم" ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌱شهید لطفی در زندگیش بعد از مشورت، تصمیم‌های زیاد و مهمی گرفت ولی همواره سه معیار توی تصمیم گیری‌هایش تاثیرگذار بود : 🔹اول اینکه راهی را انتخاب می‌کرد که به شهدا نزدیک‌تر بود، 🔹دوم اینکه انتخابش همیشه گمنامی و سکوت بود به حدی که نزدیک‌ترین آدم‌ها هم از تلاش‌هایش چیزی نمی‌دانستند و 🔹سوم اینکه جایی را برای خدمت انتخاب می‌کرد که به رویارویی با دشمن نزدیکتر باشد 🔺و نتیجه این تصمیم‌گیری‌ها این شد که در نزدیک‌ترین جا به مرزهای اسرائیل شهید شود در حالی که بسیاری از نزدیکانش ایشان را بسیجی می‌دانستند... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 خودش جانباز شده، پدرش شهید شده، برادرش هم در سوریه است! 🎤روایت حجت الاسلام ماندگاری از رزمنده فاطمیون که از آقا درخواست کرد که از مادرش اجازه بگیرد به سوریه برود... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #خاطرات_شهيد_چمران بہ روایت غاده جابر قسمت:
‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 بہ روایت غاده جابر قسمت:5⃣2⃣ 🍃فکر می کردم آن اشک های من در تنهایی در کردستان نتیجه داده .من آن جا واقعاً با همه وجودم دعا می کردم که دیگر جنگ تمام شود . دیگر من خسته شده ام . دلم برای مصطفی هم می سوخت.من نمی توانستم از او دور بشوم و با این حال حق من بود که زندگی با آرامش داشته باشم .فکر می کردم خدا دعایم را اجابت خواهد کرد و در لبنان و ایران جنگ تمام خواهد شد.خبر حمله ی عراق برایم یک ضربه بود.می دانستم اولین کسی که خودش را برساند آن جا مصطفی است.فرودگاه بسته شده بود و من خیلی دست و پا می زدم که هرچه سریعتر خودم را برسانم به ایران .بالاخره از طریق هواپیمای نظامی وارد ایران شدم .در تهران گفتند که مصطفی اهواز است و من همراه عده ای با یک هواپیمای 130c راهی اهواز شدیم .در دلش آشوب بود،مصطفی کجا است ؟ سالم است ؟ آیا دوباره چشمش بصورت نازنین مصطفی می افتد ؟موتور هواپیما که آتش گرفته بود و وحشت و هیاهوی اطرافیان ، پریشانیش را بیشتر می کرد . 🍃 آخرین نامه مصطفی را بازکرد و شروع کرد به خواندن :"من در ایران هستم ولی قلبم با تو در جنوب است ، در موسسه ، در صور .من با تو احساس می کنم ، فریاد می زنم ، می سوزم و با تو می دوم زیر بمباران و آتش .من احساس می کنم با تو بسوی مرگ می روم ، بسوی شهادت ، بسوی لقای خدا با کرامت .من احساس می کنم در هر لحظه با تو هستم حتی هنگام شهادت .حتی روز آخر در مقابل خدا .وقتی مصیبت روی وجود شما سیطره می کند،دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که وجودم در وجودتان ذوب می شود.عشق را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید.عشق که مصیبت را به لذت تبدیل می کند، مرگ را به بقا و ترس را به شجاعت " ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✾طرح تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے✾ 390 ✨ڪلام حق امروز هدیہ به روح✨ ✾شهید،‌‌⇦ 🕊ڪانال سنگر شهـدا🕊 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
ما مشق غـــــم عشق تــــو را خوب ننوشتيم اماتــــوبڪش خٓط بہ خطاے همہ ي ما.. 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
شهیـــد حقیقتــ شگفتــ آوریستــ ! ما چون عادتـــــ ڪردیم بہ مشاهده شهـدا بہ و ایثـارشهـدا عظمتـــــ این حقیقتـــــ بهشتـے براے ما مخفے مے ماند.✨ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
با تــــو از مرگ نـدارم بہ خــدا واهمہ‌اے جانـمان پیشڪــش سیدنا خامــنہ ‌اے❣ 😍😘 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
‍ ❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃ 👈در همین جا، رضایت خود را از جاهلی که بنده را به قتل رساند، تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت می‌گذارم؛ 🔹گروه اول، کسانی که در پوچ‌گرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، درصدد برمی‌آیند تا ما را در راهی که هستیم، بی‌هدف نشان دهند. 🔹و گروه دوم، کسانی هستند که با مکر و ریا، سعی می‌کنند برای به‌دست آوردن منافع دنیوی، روی خون شهدا موج‌سواری کنند. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | ، : همه کسانی که دنبال مفسده جویی هستند، [بدانند] جمهوری اسلامی اراده برخورد دارد و هرکس پایش را از گلیمش درازتر بکند جمهوری اسلامی چنین برخوردی خواهد داشت. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃کربلا دلم دوباره بیقراره 🍃هوای دیدن تو داره 🌷 ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊
سنگرشهدا
‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #خاطرات_شهيد_چمران بہ روایت غاده جابر قسمت:
‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 بہ روایت غاده جابر قسمت:6⃣2⃣ 🍃وقتی رسیدم ، مصطفی نبود و من نمی دانستم اصلاً زنده است یا نه .سخت ترین روزها ، روزهای اول جنگ بود . بچه‌های خیلی کم بودند، شاید پانزده یا هفده نفر .در اهواز اول در دا نشگاه جندی شاپور، که الان شده است شهید چمران، بودیم .بعد که بمباران‌ها سخت شد به استانداری منتقل شدیم .خیلی بچه های پاکی بودند که بیشترشان شهید شدند. وقتی ما از دانشگاه به استانداری منتقل شدیم ، مصطفی در "نورد" اهواز بود درحال جنگ .یادم هست من دو روز مصطفی را گم کردم . خیلی سخت بود این روزها ، هیچ خبری از او نداشتم ، از هم پراکنده بودیم .موشک هایی که می زدند خیلی وحشت داشت . هر جا می رفتم می‌گفتند: مصطفی دنبالتان می گشت. نه او می توانست مرا پیدا کند نه من اورا.بعد فهمید که ما منتقل شدیم به استانداری، که شده بود ستاد جنگهای نامنظم . 🍃در اهواز بیشتر با مرگ آشنا شدم .هرچند اولین بار که سردخانه را دیدم در کردستان بود، وقتی که در بیمارستان سردشت کار می‌کردم .آن‌ها در لبنان چیزی به اسم سردخانه نداشتند و آن روز وقتی به غاده گفتندباید جسد چند تا از شهدا را از سردخانه تحویل بگیرید اصلاً نمی دانست با چه منظره ای مواجه میشود. به او اتاقی را نشان دادند که دیوارهایش پر از کشو بود .گفتند شهدا اینجایند . کسی که با غاده بود شروع کرد به بیرون کشیدن کشوها .جسد ، جسد ، جسد . غاده وحشت کرد ، بیهوش شد و افتاد .اما کم کم آشنا شدم . در اهواز خودم کشو می کشیدم و بچه ها را دانه دانه تحویل می گرفتم .شبها که می رفتم می گفتم فرد ا جسد کی را باید پیدا کنم ؟روزهای اول جنگ در رادیوی عربی کار می کردم و پیام عربی می‌دادم.بخاطر بمباران هر لحظه و هرکجا مرگ بود؛ جلوی ما ، پشت سر ما ، این طرف، آن طرف . 🍃 با اهواز با مرگ روبرو بودم و آنجا برای من صد سال بود .خیلی وقت ها دو روز، چهار روز از مصطفی خبر نداشتم ،پیدایش نمی کردم و بعد برایش یک کاغذ کوچک می آمد که "اترکک للله" .در لبنان هم این کار را می کرد ، آن جا قابل تحمل بود . ولی یکبار در سردشت بودم .فارسی بلد نبودم وسط ارتش ، جنگ و مرگ ، یک کاغذ می آید برای من "اترککِ لله"می رفت و من فقط منتظر گوش کردن اینکه بگویند که مصطفی تمام شد. همه وجودم یک گوش می شد برای ترقی این خبر و خودم را آماده می کردم برای تمام شدن همه چیز .... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
موجودی تا الان 115,000 تومان
✾طرح تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے✾ 391 ✨ڪلام حق امروز هدیہ به روح✨ ✾شهید،‌‌⇦ 🕊ڪانال سنگر شهـدا🕊 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
✍گفته‌اند: سحرخیز باش تا ڪامـــــروا باشے وڪــامِ من روا نمے شود، بجز از سفـــرۀ شـــ‌‌‌ღـــدا... 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ؛ ما برآنیم که این ذکر جهانی بشود iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
📽‌‌‌‌مستند آقای اصغر اکبر من . مستند روایت دوستان و همرزمان و خانواده شهید کاری از تهیه کننده: مرتضی شعبانی تدوین: الیاس چگینی تهیه شده در 📺پخش جمعه ۱۴۰۰/۰۴/۲۵ ۱۶:۳۰ از iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
●مهمترین مسائل موجود از ابتدای زندگی بشر،  مشتبه بودن حق با باطل در بعضی زمانهاست و این مسئله باعث وارد کردن ضربه هایی بر پیکر انسانیت و اسلام گردیده است از آنجا که باید همیشه حق را شناخت و افراد را به حق سنجید نه حق را به افراد، و باید حرف حق را قبول کرد اگرچه از گروه باطل باشد و باطل را بر زمین کوبید اگرچه از گروه حق باشد. ●ولی مشاهده شده است که این مسئله در نزد عوام برعکس بوده است و عموماً افراد، ملاک حق و باطل را انسانها گرفته اند در حالیکه این اشتباه است و خطری است بزرگ، که در طول سه سال انقلاب هم نمونه های زیادی از این داشته ایم و ضربه هایی بس بزرگ خورده ایم. 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۹/۴/۲۵ بسطام ، شاهرود ●شهادت : ۱۳۶۱/۴/۲۵ شرق بصره ، عملیات رمضان ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
آیا کسی هست که به مرگ لبخند زده باشد؟ شهید به مرگ می‌خندد ..! 🌷 ۱۳۶۵ 📎پ ن: آسیدمحمدباقر برادرزاده‌ی سومین شهید محراب شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب شیرازی بودند که در کربلای ۴ به فیض شهادت رسیدند. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍رفیق شهید عاقبت شهیدت می کند و چه داستان عجیبی است این رفاقت بین شهدا ... زنجیره وار و به هم متصل حاج سعید هم با شهید علمدار رفیق بود، عکس اش را چسبانده بود روی سینه اش، روی آن لباس خاکی سپاهی اش که همیشه و همه جا همراهش باشد . گویی راه و رسم شهادت را نشان اش می داد . 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #خاطرات_شهيد_چمران بہ روایت غاده جابر قسمت:
‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 بہ روایت غاده جابر قسمت:7⃣2⃣ 🍃.تا روزیکه ایشان زخمی شد .آن روز عسگری، یکی از بچه هایی که در محاصره سوسنگرد با مصطفی بود، آمد و گفت: اکبر شهید شد ، دکتر زخمی . من دیوانه شدم ، گفتم: کجا ؟ گفت: بیمارستان.باورم نشد .فکر کردم دیگر تمام شد . وقتی رفتم بیمارستان ، دیدم آقای خامنه ای آن جا هستند و مصطفی را از اتاق عمل می آورند، می خندید.خوشحال شدم .خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تامدتی راحت می شویم.شب به مصطفی گفتم: می رویم ؟خندید و گفت: نمی روم . من اگر بروم تهران روحیه بچه ها ضعیف می شود.اگر نتوانم در خط بجنگم الااقل اینجا باشم ، در سختی هایشان شریک باشم .من خیلی عصبانی شدم . باورم نمی شد . 🍃گفتم: هر کس زخمی می شود می رود که رسیدگی بیشتری بشود.اگر می‌خواهید مثل دیگران باشید ، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید .ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد . می گفت: هنوز کار از دستم می آید .نمی توانم بچه ها را ول کنم در تهران کاری ندارم .حتی حاضر نبود کولر روشن کنم . اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ .پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد ،اما می گفت: چطور کولر روشن کنم وقتی بچه‌ها در جبهه زیر گرما می جنگند؟همان غذایی را میخورد که همه میخوردند. و در اهواز ما غذایی نداشتیم.یک روز به ناصر فرج اللهی "که آن وقت با ما بود و بعد شهید شد"گفتم: این طور نمی‌شود .مصطفی خیلی ضعیف شده ، خونریزی کرده ، درد دارد . باید خودم برایش غذا بپزم .و از او خواستم یک زود پز برایم بیاورد.... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊