eitaa logo
سنگرشهدا
7.2هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| #ڪلیپ تصويرے ڪہ #آرميتا براے رهبرانقلاب از روز حادثہ ترور پدرش نقاشے ڪرد بمناسبت سالگرد شهادت دانشمند هسته‌اے؛ #شهید_داریوش_رضایی_نژاد ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
اگـــــر می‌توانے بمانی بمـــــان ... پـــــدرجان تـــــو خیلے جـــــوانے #بمـــان... #عشق_قیمت_نداره...😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
عشق یعنے چشم بینا و بصیر بر ڪلامے ڪہ شود از حضرت ما منجلے..✨ عشق یعنی #رهـــــبرے داریم که نامش حیدرے است ذڪر او بر هر لبے نامش شده سید علی...✨ #لبیک_یا_خامنه_ای✌️😍 @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣8⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 186 دسته ما در پد پنج مستقر شد. هر پد جاده ای خاکی بود که از ضلع اصلی جزیره منشعب شده و گاه به طول یک تا دو کیلومتر درون هور کشیده شده بود. بعضی پدها در منتها الیه تبدیل به میدانگاهی میشدند که محل اجتماع نیروها بود. دور و بر پد، آب و نیزار بود و زندگی عادی نیروها روی پدها جریان داشت. قبل از هر کاری باید سنگرمان را مرتب می کردیم. در آن منطقه سنگرها از سوله هایی تشکیل میشد که دورش را گونیهای پر از خاک میچیدیم. داخل هر سوله چهار پنج نفر میتوانستند بمانند. کنار سوله ها جایی برای نگهبانی وجود داشت که نیروها موظف بودند به ترتیب آنجا نگهبانی بدهند. در آبهای هور فاصله زیادی با عراقیها نداشتیم و باید همیشه مراقب نیزارها و آبراه ها می بودیم. آن روزها مسئول دسته ما «حاج غلام علیپور» بود. انسان مؤمنی که قبلاً یکی از دستهایش ترکش خورده بود و کار نمیکرد. گرچه او به عنوان مسئول دسته ما مطرح شده بود اما از نظر نظامی از بعضی بچه ها عقبتر بود. البته از این بابت هیچ مسئلهای بین بچه ها به وجود نمی آمد و در این مورد قضیه با ارتش کاملاً فرق میکرد. چون در جمع ما کسی زیاد روی عناوین معطل نمیشد. هر کس هر کاری را بهتر می دانست با هماهنگی مسئولش انجام میداد. من با حاج غلام علیپور، «همت آقایی» که از بچه های مراغه بود، مجید که دو برادرش شهید شده بود و «محمود مونسی» در یک سنگر بودیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣8⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 187 من با آمدن محمود زیاد موافق نبودم چون از زیر کار درمی رفت. روزهای اول که ما مشغول آماده سازی سنگرها بودیم و باید با گونیهای پر از خاک اطراف و سقف سوله را می پوشاندیم، او به جمع نمی آمد و میگفت: «من اینجا نمیمونم. میخوام برم پیش یکی دیگه از بچه ها، تو اون یکی سوله». البته رفت اما بعد از اینکه ما سوله را مرتب کردیم و کار تمام شد او هم برگشت و گفت: «من همین جا میمونم!» حاج غلام، اوایل اصلاً مرا نمی شناخت و نمی دانست من تا آن لحظه از جنگ دو ساعت آرام در یک نقطه نگهبانی نداده ام! یک روز به من گفت: «آقا سید! امشب شما از ساعت دوازده تا دو با یکی دیگه از بچه ها نگهبانی میدید!» ـ نه حاجی! من میتونم شب تا صبح بگردم و پاسبخش بشم ولی اونطوری که شما میگید نمیتونم نگهبانی بدم! حرفم برایش سنگین بود. او میگفت: «بالاخره قانوناً باید تو هم نگهبانی بدی!» و من میگفتم: «من اصلاً از یکجا ایستادن و نگهبانی دادن خوشم نمیاد! آگه میخواید تا صبح تو پد قدم بزنم و...» کار بالا گرفت. بنده خدا نمی دانست من نمیتوانم ساکت نگهبانی بدهم وگرنه آن همه اصرار نمیکرد. احساس کردم شاید ناراحتی بین بچه ها رخ دهد، بنابراین کوتاه آمدم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 22 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمد_استحکامی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سلام برآنهایے ڪه ازنفس افتادنـدتا ما ازنفس نیفتیم... قامت راست ڪردند تاماقامتـــــ خم نڪنیم... #شهیدمحمد_حسین_میردوستی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ای شهدا در این وادی، عشق را برگزیدید... مےشود الفبای عاشقے را یادمان دهید!؟ #شهید_روح_الله_قربانی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#امام_رضا_علیه_السلام عاشقان دور حرم عشق و صفا را دیدند عارفان چلہ گرفتند و خدا را دیدند ای فقیری کہ بہ طوس آمده ای دقت کن اغنیاء مکہ کہ رفتند رضا را دیدند #گداتو_دریاب ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🌷 ‌✍از در آمد تو. گفت "لباسای نظامی من کجاست؟ لباسامو بیارین. " رفت توی اتاقش، ولی نماند. راه افتاده بود دور اتاق. شده بود مثل وقتی که تمرین رزم تن به تن می داد. ذوق زده بود. بالاخره صبح شد و رفت. فکر کردیم برگردد، آرام می شود. چه آرام شدنی! تا نقشه ی عملایت را کامل کند. نیروها را بفرستد منطقه، نه خواب داشت نه خوراک. می گفت "امام فرمودن خودتون رو برسونید کردستان. " سریک هفته، یک هواپیما نیرو جمع کرده بود. 🌷 📙منبع: کتاب یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 38 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هَرگز به تو دَستم نرسَد ! ماهِ بُلندَم اندوهِ بزرگی است زمانی کِه نباشی ... 🌷 ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊
 نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند مردم صداے آمدنت را شنیده اند زیباتر ازهمیشہ شده آستان تو آقا! چقدر ریسہ برایت ڪشیده اند 🌸🍃🌸 ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊🕊