eitaa logo
سنگرشهدا
7.2هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣6⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 69 فندرسکی هم رانندگی میکرد و هم در وقت لزوم توپچی بود. آنجا که رسیدیم دو دستگاه تانک ارتشی را هم دیدم که شلیک میکردند. متوجه شدم میخواهند با آر.پی.جی تانکهای ما را بزنند. فریاد زدم و خدمه متوجه شده و تانک را از دیدگاه بیرون کشیدند. فندرسکی میخواست با توپ 106 پایگاه دموکراتها را بزند. گفتم: «نه بابا! اینا زیاد هم که باشن شش هفت نفر بیشتر نیستن. حیفه گلوله های توپو به خاطر اونا هدر بدیم.» قرار شد سه چهار نفری داخل روستا برویم. توپ 106 همانجا ماند و ما دو قبضه کلاشینکف برداشتیم و به ستون یک جلو رفتیم. نزدیک پایگاه متوجه شدیم سه چهار نفر از دموکراتها بعد از اصابت گلوله های تانک به هلاکت رسیده اند. شرایط به گونه ای بود که کسی نمیتوانست از آن پایگاه خارج شده و فرار کند. نزدیکتر که شدیم دیدیم فقط دو نفر از آنها زنده اند، البته ترکشهایی از گلوله تانک نصیب آنها شده بود. با وجود اینکه به شدت زخمی شده بودند، سعی میکردند تانکهای ما را با آر.پی.جی بزنند! پیشمرگها هم رسیدند. گفتم: «به اینها کاری نداشته باشید، اسیرن.» پیشمرگها قبول کردند و فهمیدیم آن دو پدر و پسر هستند. آنها دستگیر شدند و مثل همۀ دموکراتها و کومله هایی که دستگیر میشدند، اعتراف کردند که چندین نفر از نیروهای ما را کشته اند. برایشان حکم اعدام صادر شد. آنها تا دم آخر به ما توهین کرده و شعارهای خودشان را تکرار میکردند! اسفند ماه بود که کار تسویه ام در سپاه مهاباد تمام شد. آن روز تازه تسویه کرده و در مقر آماده بازگشت به تبریز میشدم که فندرسکی آمد سراغم: «داریم میریم عملیات.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ای شهدا صبــــح وصݪ از افق مهــــر! بر آید روزے ... #شهدا_نگاهی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شهید_مهدی_باکری: ✍اگر از یک دستہ ۲۲‌ نفری، ۱ نفر بماند باید همان ۱ نفر مقاومت کند واگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم ونجنگیم که این وسوسہ‌ شیطان است. فرمانده اصلے ما خدا وامام زمان(عج) است. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
#شهید_مهدی_باکری: ✍اگر از یک دستہ ۲۲‌ نفری، ۱ نفر بماند باید همان ۱ نفر مقاومت کند واگر فرمانده شم
‍ ❃🌷↫«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃ ✍داشت توی محوطه پادگان قدم میزد و هر از گاهی آشغالهای افتاده روی زمین رو جمع می کردکه یه دفعه وایساد. مثل اینکه چیزی پیدا کرده بود.رفتم نزدیکتر دیدم یه حلب خرماست که روش رو خاک و سنگ گرفته بنظر میومد یکمی ازش خورده بودند و انداخته بودنش اونجا.عصبانیت آقا مهدی رو اولین بار بود که میدیدم. با همون حالت غضب گفت: بگردید ببینید کی اینو اینجا انداخته؟یه چاقو هم بهم بدید. چاقو رو دادیم و نشست روی اون رو ذره ذره برداشت. ✍گفتم: آقا مهدی این حلبی حتماً خیلی وقته که اینجاست نمیشه خوردش. یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: میدونی پول این از کجا اومده؟ میدونی پول چند نفر جمع شده تا شده یه حلب خرما؟ میدونی اینو با پول اون پیرزنی خریدند که اگر ۲۰ تومن به جبهه کمک کنه مجبوره شب رو با شکم گرسنه زمین بگذاره؟! شما نخورش خودم میبرم تا تهش رو میخورم. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✍عاشقـانی ڪہ مدام از فرجت می گفتند عکس‌شان قاب شد و از تـو نیـامد خبـری ... 😔 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
وقتی وطن به خون خودش می شود عشق است اگر نصیب رگم ، می شود خون بریز به رگهای میهنم هرگز به حرمت وطنم دم نمی زنم... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شهدا گاهے تمام خواهش های دنیا خلاصہ میشود در دو کلمہ: ای شهید من ... مرا دریاب ... #شهید_حسین_مشتاقی @sangarshohada 🕊🕊
گاهے تمام خواهش های دنیا خلاصہ میشود در دو کلمہ: اے شهـــــید من❤️ ... مرا دریـــــاب ... @sangarshohada 🕊🕊
السلام ایهاالشهید✋ ای شهید کمے عاشقے یادمان بدهید... شنیده ام براے شهادت شرط اول عشق است...❤️ عشق بہ معبود... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣6⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 70 ـ منم دارم میرم تبریز. تسویه کردم! ـ حالا بیا بریم این عملیات رو هم ببین و برو. چند دقیقه بعد دوباره برگشتم از مسئول تسلیحات که از نیروهای تبریز بود اسلحه و نارنجک گرفتم و سوار ماشین شدم. سدی در مهاباد بود که پارکی به نام اشرف کنار آن احداث شده بود. نزدیک پارک اشرف روستایی بود که تا آن روز پاکسازی اش به ثمر نرسیده بود. موقعیتش طوری بود که تصرفش به راحتی ممکن نبود. شب قبل طبق طرح آقای حداد، دِه به محاصره نیروهای سپاه درآمده بود و صبح گروه ضربت را به منطقه فرا خوانده بودند تا کار درگیری در آن روستا یکسره شود. این بار یک راننده مراغه ای همراه ما بود و فندرسکی توپ میزد. شانزده گلولۀ توپ همراه مان بود. هنوز به محل مورد نظر نرسیده بودیم اما حال غریبی داشتم. نیروها قبل از ما درگیر شده بودند و سروصدای تیراندازی را میشنیدیم. روی یکی از تپه ها بولدوزر خاکریز زده بود و وقتی ماشین بالای خاکریز رفت بوی بنزین مشامم را پر کرد. نمیدانستم در سربالایی اگر ماشینهای شهباز باکشان پر باشد بنزینشان سرریز میشود. به فندرسکی گفتم: «بوی بنزین میاد... نکنه دموکراتها طوریشون نشه اما ماشین ما آتیش بگیره!؟...» ـ نترس! چیزی نمیشه. کمی بالاتر بریم درست میشه. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣7⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 71 بالای تپه رسیدیم و آماده شلیک شدیم. از آن بالا به خوبی میدیدیم که دموکراتها با ماشین نیرو می آوردند و نیروها را به سرعت پیاده کرده و برمی گشتند. 106 را آماده کردیم و فندرسکی دو سه تا زد. انفجار یکی از ماشینهای پر از نیرو را خودم دیدم. انصافاً خیلی دقیق میزد. مدتها بود با همان 106 کار میکرد و کاملاً به کارش وارد بود. ما هم در آن مدت با کار او آشنا شده بودیم؛ یک کالیبر روی توپ 106 بود که گلوله هایش رسام بودند. به خاطر به هدر نرفتن گلوله های توپ 106، هدف کالیبر را با هدف توپ یکی کرده و اول با کالیبر شلیک میکردند. اگر هدفگیری کالیبر درست بود بلافاصله توپ را شلیک میکردند. بعد از شلیک شش هفت گلوله، لوله توپ داغ میشد و باید از آن پس با فاصله چهار پنج دقیقه گلوله های بعدی را شلیک میکردیم. در فاصله چند دقیقه ای که منتظر بودیم لوله توپ کمی سرد شود یکدفعه حالم عوض شد، به فندرسکی گفتم: «حالا میبینی! من همین جا زخمی میشم!» ـ چرا؟! ـ آخه تسویه حساب کردم تا بالاخره به جنوب برم. من شانس ندارم. تا حالا تو کردستان زخم جدی ندیدم اما الان مثل اینکه میخواد اتفاقی بیفته... فندرسکی حرفم را برید: «مگه دیوونه شدی... نفوس بد نزن!» اما من حس بدی داشتم. توپ دیگری شلیک شد و من به فندرسکی گفتم: «پونصد تومن پول توی جیبم دارم. بیا اینو بگیر لااقل این بمونه!...» حرف من فندرسکی را عصبی کرده بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 📿9📿11📿 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊