eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷17🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 50 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_مرتضی_عطایی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
میشوم دلتنگ تـــــو، یادت #خرابم میڪند بغض خیسم در گلو آهستہ آبـــم میڪند.. #شهید_مرتضی_عطایی #شهید_عرفہ #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
عرفہ روضہ ے زینب چقَدَر میچسبد عرفہ دیده ے بارانے و تر میچسبد سر ارباب جدا شد جلوے نهر فرات روضہ خوان،روضہ بخوان روضہ سر میچسبد #عرفہ #الـتماس_دعا ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
نگاهَتـ اُفق را به زندگیَمـ نشان میدهد... زندگے ڪه نهایتش خداوندست نگاهتـ آنقدر #مطمئن هست ڪہ دلمـ با خیره شدن بِهِشان قرصِ قرص میشود... #شهید_عرفه #شهید_احمد_ڪاظمے🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔸شهید آوینـی : #شهـــــــادت قلبے است ڪہ خون حیات را در شریان هاے سپاه حق مے دَواند و آن را زنده نگہ مےدارد. #شهدای_عرفه #یادشان_گرامی_باد🌷 @sangarshohada🕊🕊
✨بسم الله الذی خلق النور من النور.✨ ‌✍خدایا امروز روز عرفه بود الان شب عید قربان....حاجیان در عرفات بودند و الان هم در فکر قربانی فردا، جان به قربان حسین که عرفاتش نیمه ماند و قربانی اش را هم برد برای کربلا... ✍بارالها: چندیست به لطف و کرم شما اسمم جزء نوکران خانوم زینب کبری ثبت شده است....شکرت....توفیقم ده زودتر برم کمکم کن در میدان عمل کم نیاورم و روزیم کن در جوانی به پای اسلام فدا شوم...خدایا شهیدم کن محسن حججی عرفه 94/7/1 نسیمی جان فزا می آید بوی کرب وبلا می آید به گوش ای عاشقان ثارالله آید ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
دشمنانمان بدانند ؛ اگر از سرهایمان ڪوه بسازند.. فرزندانمان #هـــرگز درڪتاب تاریخ خود نخواهند خواند ڪہ امام خامنـہ اے تنها ماند.. #سایه_ات_مستدام_حضرت_یار😍 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سومین سالگرد شهادت زمان: پنج شنبہ ۹۷/۶/۱ ساعت ۱۵ مکان: گلزارشهدای قلعہ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید قربان زنده دارد یاد قربان‌گشتگان را واسیران و بہ خون آغشتگان را خیز و دراین عیدقربان سوے رو ڪن معنے بیت وحرم را درشهادت جست‌وجو ڪن  🌸🍃 @sangarshohada🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣3⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 237 ـ آخه تو از کجا میدونی؟ ـ میدونم دیگه! حس درونی ام میگفت این بار هم به سلامت برخواهم گشت، اما وضع سخت عملیات کمی مشکوکم کرده بود. وقتی به طرح عملیات فکر میکردم با خودم میگفتم: «سالم رسیدن به خط دشمن شق القمره!» اگر خدای نکرده از پانصد متری خط دشمن و داخل آب درگیر میشدیم، چه میتوانستیم بکنیم؟ قبل از آن همیشه در خشکی درگیر شده بودیم و چاله ای، خاکریزی یا پستی و بلندی بود که میشد آنجا پناه گرفت، اما حالا وسط آب بودیم با بلمهایی که به قوت بازو باید حرکت میکرد، اگر مجبور به تیراندازی میشدیم... اگر یکی از پاروزنها تیر میخورد... اگر اسلحه هامان آب میخورد و کار نمیکرد... اگر... آن وقت میشدیم یک هدف ثابت برای دشمن! همۀ اینها بود و صدها دلیل شبیه این، همه میدانستیم عملیات عجیبی پیش رو داریم اما باز هم باورمان این بود که امکان هر چیزی به دست خداست و او هر چه را بخواهد میکند و ما مطیع ارادۀ او بودیم. نسیم عملیات می وزید. با حضور حاج صادق آهنگران عزاداری قشنگی به پا شد. به این خاطر قشنگ میگویم چون عزاداریها با هم فرق دارند. یک وقت برای یک شهید عزاداری میکنی و یک وقت کنار کسانی به عزا می نشینی که شک نداری تا چند روز دیگر عده ای از آنها شهید میشوند. اصلاً به صورت همدیگر که نگاه میکردیم، گریه مان میگرفت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣3⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 238 دلم میخواست همۀ آن ساعت را به چهره ها نگاه کنم. این احساس در همه مشترک بود. برخلاف عملیاتهای قبلی دیگر موقعیت یکسانی نسبت به دشمن نداشتیم و این احتمال بود که همۀ نیروهای خطش کن به شهادت برسند مثل همه بچه ها دعا میکردم که: «خدایا ما رو شرمنده نکن، خودت خوب میدونی ما فقط برای تو حرکت میکنیم پس کمک مون کن نه برای اینکه سالم بمونیم، بلکه به هر قیمتی شده تو شکستن خط اول، موفق بشیم تا عملیات ادامه پیدا کنه و موج دوم نیروها بتونن پیش برن.» آن شب در نوحۀ آهنگران فهمیدیم که اسم عملیات «بدر» است. بچه ها به عادت شبهای حمله حنا آماده کرده بودند. در بیشتر شهرستانها رسم است شب عروسی انگشتانشان را حنا می گذارند. بچه ها با ذوق و شوق عجیبی به سر انگشتان شان حنا می گذاشتند. صورت بعضیها را اشک جلا میداد و بعضیها را خنده، هم خنده ها روحیه بخش بود و هم گریه ها و هر کس بسته به حال خودش در حفظ روحیه بچه ها کاری میکرد. قرار بود بعد از تاریکی هوا ماشینها ما را به منطقه منتقل کنند. بعد از غروب کمپرسیها آمدند. تصمیم بر این بود ماشینها هر قدر میتوانند عده بیشتری را سوار کنند تا تردد در منطقه زیاد نشود. بچهها با فشار و زحمت کیپ هم پشت کمپرسیها سوار میشدند. سوار ماشین که میشدیم اسلحۀ یکی میخورد به دیگری. صدای بچهها بلند بود: «خفه شدم!... مُردم.» اما فقط جواب میرسید: «حتی شده روی هم سوار بشید تا برای بقیه هم جا بشه.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷1🌷2🌷3🌷4🌷7🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷28🌷29🌷30🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• ✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه @FF8141 باتشکر🌹🌹
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 51 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمدجواد_عبدالملکی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
من از #چشــــمـان تۅ چیـــــزے نمـــےخواهم بہ جــــــز گاهے نگــــاهے.. #شهید_محمدجواد_عبدالملکی #سالروز_شهادت #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
خاڪ عرفات را... آب زمزم را کوه حرا را جرأت ابراهیم را طاقت اسماعیل را وصال معشوق را... صاحب ڪعبه نصیبمان ڪند... اللهی آمین 🍃🌸عید قربان برشما مبارڪ🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
من از #چشــــمـان تۅ چیـــــزے نمـــےخواهم بہ جــــــز گاهے نگــــاهے.. #شهید_محمدجواد_عبدالملکی #
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍ مهربان جوادم خیلی دلش هوای زیارت امام رضا رو کرده بود،اما از اول سال ۹۴ به خاطر درس بچه ها،مشکلات ومسائل شغلی وبعد از اون ماه مبارک رمضان ،سفر مشهد برامون مقدور نبود.مرداد هم گفت،طاهره فعلا نوبت نیست... و سفر مشهد کنسل شد از قضا شهادتشون مصادف شد با دهه کرامت که در روز تشییع بیرق متبرک امام رضا رو اورده بودن شهرمون وپیکر مطهر نازنین همسرم بوسیله ی بیرق مبارک آقا امام رضا متبرک وبدست خاک سپرده شد. ✍اول خیلی ناراحت بودم ازاینکه زیارت مشهد قسمتشون نشد غافل از اینکه خدا زیارت ودیدن آقا امام رضا رو برا بدرقه کردنش به دیار باقی گذاشته بود و این دل ناارام منو تسلی میداد. وسال بعد هم بیرق متبرک رو به منزل اوردن. در مراسم تشییع جوادعزیزم یکی از خادمای اقا خیلی گریه میکردو میگفت: ۵۰ساله خادم امام رضا هستم و این دومین باره که حضور اقارو کاملا احساس میکنم یکی برای مراسم تشییع مهربان جوادم و بار دیگر برای تشییع شهیدی از لبنان که ارزوی زیارت اقا رو داشتن اما قسمتشون نشده بود. راوی: 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
اے صبا از من بہ اسماعیل قربانے بگو زنده برگشتن ز ڪوی یار شرط عشـــق نیست عاشقِ دلداده آن باشد ڪہ از ڪوے حبیب تن بہ خاڪ و سر جدا سوے محبـوبش رود #شهید_محسن_حججی🌷 #وَفدیناهُ_بذبح_عظیم @sangarshohada🕊🕊
#سرلشکر_شهید_عباس_بابایی اسماعیل نیروی هوایی ؛ خلبانی ڪہ در روز عید قربان دنیا را برای خدایی شدن ذبح کرد #سالروز_شهادت🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✧✦•✨﷽‌ ✨✧✦• : ✍ضرورت پاسخ دادن بہ درخواست ها إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَي اللَّهَ ✍ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪے ڪہ ﺑہ ﺗﻮ ﺭﻭے ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ڪسے ڪہ ﺍﺯ ﻳﺎﺭے ﺍﻭ ﺩﺭﻳﻎ ڪﻨﺪ، ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﺭﻳﻎ ڪﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻥ ڪﺲ ڪہ بہ ﺍﻭ ﺑﺨﺸﺶ ڪﻨﺪ، بہ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ۳۰۴📗 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
اسماعیل ها به قربانگاه رفته‌‌اند ؛ علایق را سَر می بُرند تا لایق وصل جانان شوند ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣3⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 239 روی کمپرسی ها چادر کشیده بودند و تحمل آن ازدحام و فشار سخت بود. در طول راه گاهی بچه ها از سر ناچاری گوشه ای از چادر را بلند میکردند تا کمی هوا بیاید. با این اوضاع حدود نیمه های شب به جزیره مجنون شمالی رسیدیم که اولین نقطه رهایی بود. باید تا ظهر فردا آنجا می ماندیم. حالا هر کسی باید وسایل همراهش را برای آخرین بار کنترل میکرد. برای حفظ تعادل بلمها باید ظرفیت و وزن هر تیم با نیروها و وسایل همراهشان مشخص میشد. این کار انجام شد و ما قبل از حرکت برای آخرین بار گلوله ها و اسلحه ها را وارسی کردیم. حدود ساعت 10:30 دقیقه صبح بود که با ستون به سمت پد شش رفتیم و آنجا سوار قایقها شدیم. قرار بود قایقها ما را به محوطه ای برسانند که کمی جلوتر وسط آب درست شده بود. به کمک هفت هشت پل خیبر محوطه ای درست شده بود که قرار بود نیروها همانجا برای آخرین بار توجیه و سوار بلمها شوند. ما زود رسیدیم و تا آغاز جلسه توجیه وقت داشتیم. عدهای از بچه ها که هنوز غسل شهادت نکرده بودند تک تک به سمت بلمها میرفتند و لباسشان را درمی آوردند تا غسل کنند. من هم به آن سمت رفتم، نمیخواستم بدون غسل شهادت وارد این راه شوم. آب خیلی سرد بود، نیت کردم و واردش شدم. وقتی به طرف بچه ها برمیگشتم مثل خیلی از بچه ها میلرزیدم، طوری که تا یک ساعت بعد هم نتوانستم به حال عادی برگردم. سروصدا بلند شده بود: «گروهان گروهان یهجا جمع بشید میخواهن صحبت کنن.» ما هم به فرماندهی برادر مصطفی پیشقدم کنار گروهانهای دیگر گردان امام حسین قرار گرفتیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣3⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 240 از سرما میلرزیدم و آفتاب بیرمق نوزده اسفند 1363 نمیتوانست کمکم کند. از طرف دیگر فکرم مشغول بود و نگران امیر بودم که به دلیل کمبود بلم از گروهان جا مانده بود. دقایقی بعد فرمانده دلاور گردان امام حسین، اصغر قصاب که وصف رشادتش در عملیات خیبر و درگیریهای شدید جزیره مجنون دهان به دهان می گشت، صحبتش را آغاز کرد. صحبتها پیرامون وضعیت منطقه و اهمیت مأموریتها بود. نقشه قبلاً به حد کافی توجیه شده بود. حالا فرمانده ما تأکید میکرد که از وقتی حرکت کردید ذکر و دعا را شروع کنید تا زمانی که درگیری آغاز می شود، چون تنها چیزی که میتواند شما را سالم به محورتان برساند، ذکر خدا و دعاست و بس! تا زمانی که به محور خودتان برسید نباید از عقب انتظار کمک داشته باشید و... بعد علی تجلایی بود که روبه روی ما ایستاد. حال همه عوض شده بود... خدایا! بدر چه محشریست! چه فرماندهان بلندآوازه ای خود را اینجا رسانده اند و حالا شنیدن حرفهای پرشور آنان در این ساعات چه حالی میدهد. فرماندهان دلاورمان از اهمیت شکستن خط اول دشمن میگفتند. سدهای که با انواع سلاحها تجهیز و به عبارتی نفوذناپذیر شده بود میبایست توسط چند گروهان نیرو که با بلم به خط میزدند، شکسته میشد و از آن پس هر کس باید به فکر مأموریتش بود. مأموریت که هشت نفری که من هم جزئشان بودم، این بود که بعد از شکستن خط به قرارگاه حمله کنند. این حمله برای خودش حکایتی داشت. وقتی پرسیده بودم در این قرارگاه چند نفر نیرو هست؟ جواب شنیده بودم که هزار و چند نفر! و البته خندیده بودم به شرایطی که از یک نظر گریستنی بود. فکر میکردم هشت نفر در مقابل یک قرارگاه با این بزرگی چه میتوانند بکنند؟! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷1🌷2🌷3🌷4🌷7🌷8🌷9🌷10🌷18🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷28🌷29🌷30🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊