eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
#امام_خامنہ_ای ✍انقلاب ما انقلاب زینبے است .. از اول انقلاب، زنان یکے از برجستہ‌ترین نقشها را در این انقلاب ایفاء ڪردند .. هم در انقلاب، هم در حادثہ ے بسیار بزرگ هشت سال دفاع مقدس iD➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣2⃣3⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 329 آن روزها فرمانده جدید لشکر برادر «امین شریعتی» هم معرفی شده بود و به چادر گردان رفت و آمد داشت. در چادر فرماندهی باید سر ساعت معین از خواب بیدار میشدیم و همۀ کارها در وقت خودش انجام میشد. گاهی جلسه بود و خلاصه برای من ماندن در آن چادر عذاب آور شده بود. پنج شش بار با سید اژدر صحبت کردم که نمیتوانم اینجا بمانم. آقا سید میگفت: «تا اومدن نیروها و تشکیل گروهانها صبر کنید. بعد که نیروها اومدن به هر گروهانی که خواستید برید.» چاره ای جز کنار آمدن با وضع موجود نداشتم. آن روزها در گردان ابوالفضل فقط کادر یک گروهان تشکیل شده بود که از قضا آنها هم شلوغ میکردند؛ در گردان احساس خودمختاری میکردند و هر کاری که دوست داشتند انجام میدادند. مثلاً بدون اینکه اجازه بگیرند ماشین گردان را برداشته و به اهواز یا کنار سد دز میرفتند. یک بار در دزفول به ساندویچی رفته بودند. در دزفول به دلیل گرمی هوا و کم بودن نوشابه با هر ساندویچ فقط یک نوشابه میشد خرید اما آنها نوشابه بیشتری خواسته بودند و فروشنده نداده بود. درگیری بالا گرفته و کار به جایی رسیده بود که از کمیته آمده و هر دو طرف را بازداشت کرده بودند. بعد به لشکر خبر داده بودند که یکی رفت و آنها را آورد. با روشن شدن جریان زورگویی بچه ها، سید اژدر هم آنها را از گردان اخراج کرد و به این ترتیب، کادر همان یک گروهان هم از هم پاشید. حالا دیگر همۀ نیروهای گردان ابوالفضل عبارت بودند از پدر و عموی سید اژدر ـ که نیروهای تدارکات بودند ـ من و امیر، خود سید اژدر مولایی و معاونش کریم قربانی به اضافه یکی دو نفر دیگر. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 9⃣2⃣3⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 330 تنها اتفاقی که یکنواختی آن روزها را برطرف میکرد گردش من و امیر با موتور هوندای خودمان بود. با موتور به دزفول میرفتیم و در آب رودخانه دز شنا میکردیم. در گشت و گذارهایمان در اطراف شوش در کنار کارخانه یخ، باغی را کشف کرده بودیم؛ باغ بزرگی که ظاهراً در زمان طاغوت مال فرح بود. درختان میوه که کاملاً منظم کاشته شده بودند، جاده هایی که داخل باغ کشیده بود و حتی باند هلیکوپتر به باغ صفای دیگری داده بود. آنجا در تملک جهاد سازندگی بود و دورش را سیم خاردار کشیده بودند اما وسعت باغ و انبوه درختانش به اندازه ای بود که نیروهای جهاد نمیتوانستند به موقع میوه ها را برداشت کنند. بیشتر مرکبات در حال خشک شدن بودند. به هر حال من و امیر باغ را شناسایی کرده بودیم. از یک نقطۀ امن قسمتی از سیم خاردار را به اندازۀ عبور موتور بریده بودیم، با موتور میرفتیم داخل باغ و یک شکم سیر از انواع مرکبات میخوردیم. بعدها گونی هم میبردیم و در بازگشت برای بچه های گردان هم میوه می آوردیم. تا مدتی رفتن به باغ و چیدن میوه سرگرمی اصلی ما شده بود. در همان جمع کوچک صحبت هایی در مورد عملیات آتی از منطقه هور بود. هنوز نیرو نرسیده بود و بیشتر به همین دلیل بود که یک روز از آقا سید اژدر مولایی شنیدم که میخواهد به تبریز برود. او رفت و ما در گردان تنها ماندیم؛ گردانی که همۀ نیروهایش به ده نفر هم نمیرسید! بیکاری آزار دهنده بود، باید خودمان را مشغول میکردیم؛ رفتیم سراغ بنایی. اول با بلوکها جایی برای وضو گرفتن بچه ها درست کردیم. جلوی چادرها را که با هر باران پر از گل و لای میشد شن ریزی و رویش هم سیمانکاری کردیم. 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷8🌷9🌷10🌷11🌷13🌷14🌷15🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷27🌷28🌷29🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
﷽ ڪربلا پاے پیاده اربعینم آرزوسٺ خاڪ پاے زائران روے جبینم آرزوسٺ دیدنِ گلدستہ ها و گنبدِ عباس، بعد سجده‌ی شڪرِ ستونِ آخرینم آرزوسٺ.. #حسین_جان❤️ #بطلب_دورٺ_بگردم😔 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 103 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_احسان_میرسیار ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
من و خورشید . . . بہ یڪباره ، توافق ڪردیم روزها . . . نوبتِ او باشد و شب نوبتِ تو #شهید_حزب‌الله #احمد_محمد_مشلب #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
✍نمےدانم اینجا چہ اتفاقے افتادہ... میدان #مین بودہ؟ یا نبرد تن با تانڪ؟ نمےدانم..همینقدر مےدانم ڪہ اگر یڪ نفرشان روز #قیامت بپرسد خون من چہ شد؟؟ چہ دارم جز شرمندگے😔 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
خوشا آنان ڪہ با عزت ز گیتے بساط خویش برچیدندورفتنــد ز ڪالاهاے این آشفـــتہ بازار شهادت را پسندیدند و رفتند. #شهید_حسن_احمدی #سالروز_شهادت 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ توی عملیات مجروح شد ، تیر به ناحیه سر اصابت ڪرد. شرایط درگیری بہ نحوے بود ڪه راهے برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکہ پیکر پاکش رو روی زمین ‌بکشیم ‌و آروم‌آروم ‌بیایم ‌عقب... رضا زنده بود و پیڪرش روسنگ و خاک کشیده مےشد چاره‌اے ‌نبود. اگر این ڪار و نمےڪردیم زبونم لال مےافتاد دست تڪفیریها... رضا توی عشــق به حضرت رقیه (س) سوخت، پیڪرش تو مسیر شام‌ روی ‌سنگ ‌و خار ڪشیده ‌شد مثل ڪاروان اسراے اهل بیت (ع) ، رضا زنـده مـوند و زخم این سنگ و خار رو تحمل‌ کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونے شد. فرمانـده ‌مےگفت : ‌این مسیری ‌ڪه ‌پیڪر رضا روی زمین ڪشیده شد همون‌ مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به ‌شام‌ هست .... ✍ راوی : همرزم شهیــد ۲۵مهر۹۴ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
صدای خنده های تو افتادن تکه های یخ است در لیوان بهار نارنج بخند! می خواهم گلویی تازه کنم! #شهید_مهدی_علیدوست #سالروز_شهادت🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
این خیل عاشقان که شهید حرم شدند شمعند و پـــای دختر حیدر چکیده اند... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#‌زائران_اربعین ؛ یادتان باشد ڪہ ستون بہ ستون را مدیون قطره قطره خون شهیدانید آن ها ڪہ پشت پیراهن خاڪے نوشتند " مسافــرڪربــلا" ولے هیچ گاه #حـــــرم یار را ندیدند... iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#فرازے_از_وصیت_نامہ بہ دوستان بگویید ڪه از حریم شهدای مدافع خبر بگیرید و سر بزنید ڪه بحق حضرت زینب و حضرت رقیہ خودم شفاعت میڪنم. #شهید_مصطفی_کریمی #سالروز_شهادت🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷10🌷13🌷14🌷15🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷27🌷28🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
یڪ شَبـــــ.... حَوالے همین ساعتــ یڪ شبــ بِخیر گفتے و یڪ عُمـرِ بیـــــدآرم.... شبـــ بخيـر اے نفستــ قصه ے پنهانے من #شهید_مجید_صانعی🌷 #سالروز_شهادت iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 104 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_جهانگیر_جعفری_نیا ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
گاه گاهے... با نگاهے حال ما را خوب ڪن... خلوت این قلب تنها را ڪمے آشوب ڪن.. #شهید_رسول_خلیلی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊
دلٺ ڪہ گرفٺـــــ دیگر منتـــــ زمین را نڪش راه آسمان #همیشہ باز اسٺـــــ اگر هیچ ڪس نیسٺـــــ خدا ڪہ هسٺــــ ... #آسمان‌رادریابــ #رزقک_شهادت iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
پنجشنبه ڪه مے آید.. باز دلتنگ شهیدان مےشوم بی قرارِ یادیاران مےشوم.. یادجانبازان میدان جنون.. آشنایان غبارو خاڪ و خون.. یادآنانےڪه مجنون بوده‌اند #شهید_سجاد_مرادی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ نصف شب بیدار شدیم..عملیات بود .. حال و هوای بچه ها عوض شده بود...معلوم بود اتفاقاتی می افتد..راه افتادیم ..۷ نفر بودیم به فرماندهی شهیدسجادمرادی عملیات در شهر خلصه از توابع خان طومان و حلب بود .. سوار ماشین شدیم..سجاد که خیلی شوخی میکرد و همیشه خنده بر لب داشت بیشتر از همه معلوم بود حالش دگرگون شده.. در راه زیر آتش شدید دشمن بودیم ..هر لحظه احتمال زدن ماشین ما بود ‌...صدای انفجار ... تیر قناصه...تیربار ها ...تک تیرانداز ها ... بچه ها نگران انفجار ماشین بودن ...اما باز هم سجاد شروع کرد... شرط اول فرماندهی روحیه دادن به بچه هاست...سجاد شروع کرد به مداحی تا حواس بچه ها را پرت کند و به بچه ها گفت آهسته به خشاب ها بزنید ...(به جای سینه زنی) حدود ۱۵ دقیقه مداحی کرد .. شعر معروف سیدرضا نریمانی .. حسین جانم ... حسین جانم ... حسین جانم جانم جانم ... حسین جانم .. حسین آقام ... حسین مولام ... ادامه داد ... اذان گفته بودند و کم کم داشت آفتاب میزد و ما نماز نخونده بودیم ... بچه ها گفتن سجاد ، آفتاب داره میزنه و نماز نخوندیم ... چیکار کنیم ؟ سجاد اشاره کرد به سیدیحیی گفت :سید پیش نماز ماست ...آقا سید چیکار کنیم ؟ شهیدسیدیحیی براتی که آخرین ساعت های زندگی رو سپری میکرد عاشقانه گفت : به خدا همین نماز با پوتین و عقب ماشین اون دنیا دستمون رو میگیره ... حدود ساعت ۱۰ صبح موشک و تانک و شهادت فرمانده و پیش نماز عاشق ... آری ...شهیدسجادمرادی فرمانده دلها بود ...شهیدسیدیحیی براتی پیش نمازی عاشق بود که بهترین نمازش را عقب ماشین به جا آورد ... یادمان باشد..شهدا هر کدام درس عبرتی هستند..پس این درس عبرت ها را برای دوستان خود بفرستید تا با شهدا آشنا بشن ‌‌ 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#اربعین مےرسد و دیدہ ی گریان دارم خوف جاماندن ازاین سیل خروشان دارم دوستانم همہ آمادہ رفتن شدہ اند راهیم ڪن بہ ڪراماٺ تو ایمان دارم #یا_عباس🌷 #اللهم_ارزقنا_ڪربلا iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_سید_شهیدان_اهل_قلم ✍دیندار آن است ڪہ در ڪشاڪش بلا دیندار بماند وگرنہ در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم، چہ بسیارند اهل دین. #شهید_آوینــے iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
ما زمانـی ... با شهیـدان بوده‌ایم غرق خـون جسمِ رفیقان دیده‌ایم ... #شهید_غواص_علی_پاشایی #شبتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷21🌷22🌷27🌷28🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊