eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ #گذرے_بر_سیره_شهید همه حرفش نمازاول وقت همه فعالیتش نماز اول وقت در هر شرایطی نماز اول وقت یا جماعت و در مسجد یا با خانواده در خانه با بچه ها به مسجد می رفت برای نماز جماعت در مهمانی یا در مسافرت برای برادر کوچکش که طلبه بود سجاده پهن میکرد او امام جماعت میشد و پدر ، اهالی خانه و خودش به او اقتدا می کردند. درس میداد می گفت نمازاول وقت در اردوهای آموزشی میگفت نماز اول وقت. در میدان جنگ هم نماز اول وقت. یاد این حرف افتادم: لبیک یا حسین(علیه السلام) یعنی نماز اول وقت #شهید_مهدی_طهماسبی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
✍نگاہ ڪن چہ زیـبا از خستگے خوابـش برده... ای شهیـد دعایـے ڪن ڪہ ما از خستـگیِ گناہ #خوابمـان نبـرد و از قافلہ ی مهدی فاطمہ جا نمانیم iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
آقارضا اسماعیلی داستان جالبی دارد. آقارضا یک جوان افغانستانی ساکن مشهد بود. یک جوان ورزشکار ونائب‌قهرمان وزن ۵۵کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی بود . اوحدودأ ۱۹ سال داشت ودر دانشگاه فردوسی مشهد مشغول تحصیل بود. گذشت و گذشت و گذشت تا سوریه شلوغ شد. اوایل بی‌تفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کم‌کم‌ توجهش جلب شد. تا اینکه یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کرده‌اند. گفتند خرابش می‌کنیم و جسارت می‌کنیم و تا نزدیکی‌هایش هم رسیده‌اند. نمی‌دانم شاید سر ساختمان بود، شاید هم باشگاه، شاید هم پیش همسر تازه‌عروسش… اما طاقت نیاورد. بلند شد و رفت. چه کار می‌کرد؟ می‌نشست و نگاه می‌کرد؟ هر روز خبرش را می‌شنید که حرم عقیله بنی‌هاشم را تهدید می‌کنند و دم نمی‌زد که سوریه به ما چه مربوط؟ آقارضا رفت به رزم. اما یک عادت داشت بدون این سربند «یا علی ابن‌ ابیطالب» به رزم نمی‌رفت.عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند هم اسیرش کردند. آن روز قرار بود مجتبی بیاید سمت‌شان. مجتبی رفیق چندین و چند ساله‌اش بود. قرار بود بیاید به محلی که آنها منتظرش بودند. آمد اما آنها را پیدا نکرد، رد شد و رفت. رفت تو دل دشمن و زدندنش. آقارضا طاقت نیاورد. ناسلامتی رفیقش بود. زد به دل دشمن. با همان سربند اسیرش کردند. دشمنان اهل بیت(ع). و اتفاق دوباره تکرار شد؛ «ذبحوا ‌الحسین(ع) من قفاها» #ذبیح_فاطمیون #شهید_رضا_اسماعیلی #شهید_بی_سر iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣6⃣3⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 367 حدس زدم وصیتنامه مینویسد اما احوالش ناراحتم کرد. نزدیکش شدم و در حال گذر به شوخی دستی به پشتش زدم که «بابا، بیخیال!» نگاهم کرد و گفت: «آقا سید میخوام وصیتنامه بنویسم!» ـ وصیتنامه رو میخوای چی کار کنی! انشاءالله برمیگردی... به عکسی که در دست داشت نگاه کردم. عکس یک دختر کوچولوی خیلی قشنگ بود! ـ کیه؟ به عکس خیره شد و گفت: «دخترم!» حالت نگاهش بدجوری مرا گرفت. گفتم: «آگه دوست داری میتونی عکسو با خودت جلو بیاری!» ـ آقا سید! میترسم عکسش تو آب خراب بشه! ـ نه! طوری نمیشه! گفتم اما دلم میلرزید و... قرار بود بعد از اینکه غواصها خط را شکستند با قایقها به دشمن حمله کنیم و امکان افتادنمان به آب وجود داشت. از طرف دیگر امکان داشت به راحتی از اروند بگذریم و به ساحل دشمن برسیم. به او گفتم: «وصیت نامتو بنویس و عکسو هم با خودت بیار!» دوباره پرسید: «آقا سید! یعنی بازم میتونم اونو ببینم!» منقلب شدم: «چرا که نه! حتماً میتونی ببینیش!» این تنها امیدی بود که میتوانستم بدهم. از او خداحافظی کردیم و پی کارمان رفتیم. در واقع من و امیر دنبال جاخشابی بودیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣6⃣3⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 368 یک جا خشابی داشتیم که به سینه بسته میشد و چیز خوبی بود اما دوتایی، فقط یکی از اینها را داشتیم و حالا میخواستیم یکی دیگر پیدا کنیم. امیر سعی میکرد منصرفم کند. هی میگفت: «آخه از کجا میخوای گیر بیاری؟» ـ تو بیا کاریت نباشه! مصمم بودم به هر نحوی شده یکی از آن جاخشابی ها را پیدا کنم. دیدن اوضاع نخلستان هم برایم جالب بود. رسیدیم به جایی که ظاهراً محل استقرار بچه های لشکر مشهد بود و همه آنها از این جاخشابی ها داشتند. همانجا کمین کردیم و مترصد فرصتی ماندیم تا یکی از آنها جاخشابی اش را باز کند. طولی نکشید یکی از آنها جاخشابی اش را باز کرد و رفت وضو بگیرد. من هم سریع جاخشابی کمربندی خودمان را آنجا گذشتم و جاخشابی او را برداشتم، خشابها را عوض کردم و سریع از آنجا دور شدم. کمی دورتر جاخشابی را وارسی میکردم که متوجه شدم وصیتنامه اش را زیر یکی از خشابها گذاشته است. بیانصافی بود وصیتنامه اش را آن طوری بردارم. همراه امیر به سرعت برگشتیم و دیدیم هنوز نیامده سریع وصیتنامه اش را زیر یکی از خشابها گذاشته و دوباره منتظر ماندیم ببینیم آن را خواهد دید یا نه. مدام با خودم میگفتم: «جاخشابی که عیبی نداره! اما اگه وصیت نامشو برنداره خیلی بد میشه!» گردانشان هم آماده حرکت بود. آمد و متوجه شد که جاخشابی اش نیست کمی اینطرف و آنطرف دوید و برگشت اما قرار نبود جاخشابی خودش را پیدا کند! بالاخره متوجه خشابها شد و فانسقه را برداشت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷5🌷6🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷17🌷19🌷20🌷22🌷23🌷24🌷25🌷27🌷28🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 151 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_مهدی_صابری ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
بہ هر گوشہ ای خواستے اشاره ڪن من در امتداد اشاره تــو خانہ میڪنم #شهید_محمد_جبلی #صبحتون_شهدایی 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
و تا ابد به آنانڪہ #پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و #بی_مزار بمانند "مدیونیم"…. #شهید_گمنام #شهید_ابراهیم_هادی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ #گذرے_بر_سیره_شهید ✍مراسم عقدمون که خیلی ساده و خودمونی برگزار شد. مراسم عروسیمون هم خیلی ساده تر و همش باذکر صلوات بود.ابوذر برا عروسی خیلی خوب مدیریت کرد که اسراف نشه یا گناهی اتفاق نیفته. ✍آنقدر همیشه از من و کارهای من تعریف میکرد که خودم متعجب میشدم. حتی گاهی غذا بد میشد، ولی اون چنان با ولع و لذت میخورد که من فقط مینشستم نگاش میکردم.میگفتم از نظر من افتضاح شده. میگفت:" نه از نظر من که عالی شده، من نمیدونم چرا نظرت اینجوریه!!" واقعا خوبیهاش قابل توصیف نیست. من هیچ وقت نه اخمش رو دیدم نه صداش رو بلند کرد نه بی محبتی ازش دیدم. #نقل_از_همسر_شهید #شهید_ابوذر_داوودی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
11.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 فأنا لاأملکُ فی‌الدنیا؛( که من در دنیا چیزی ندارم؛ إلّا عینیکِ... و احزانی(جز چشم‌هایت... و غم‌هایم. 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🚫خوددارے شهید احمدی جوان از مصرف کالاهای شبهه ناک پدرشهـید: اولین حقوقش را ڪہ گرفت، پیش حاج‌آقا رفت و برای خود سال خمسے تعیین ڪرده بود و مے‌گفت خودم مے‌خواهم سال خمسے خودم را بدهم همیشه حواسش بہ غذاهایے ڪہ استفاده مے‌ڪرد بود👌 بہ ‌طوری‌ ڪہ حتے شیر نیدو را هم نمے‌خورد و مےگفت این‌طور اجناس، امتیازش براے اسرائیل است #شهید_محمد_احمدی_جوان #سالروز_شهادت🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊