🔰امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱
پنج روز است که در #محاصره هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های #کانال_کمیل بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است.
امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود..
ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان #حضرت_زهرا سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند.
در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند.
نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...😭
کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به #قتل_عام بچه های باقی مانده کمیل و حنظله
بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند.
ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد :
ابراهیم شهید شد...😭😭😭
#شهید_ابراهیم_هادی
#سالروز_شهادت🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
روايت #حاج_حسين_يكتا از چهل سالگی انقلاب اسلامی
🔹 چهل سال از انقلاب گذشت و چهل سياهی به ذغال ماند!
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣0⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 501
وضع گروهان ما از لحاظ ترشیجات و غیره خوب بود و وسایلی که از شهر برده بودیم هنوز موجود بود اما در آخرین روزها، گروهان ما را بین دو گروهان دیگر پخش کردند. فرمانده گروهان ما اصغر علی پور بود. او با بدن مجروح و ضعیفش نتوانسته بود آموزش غواصی را تمام و کمال ببیند. از سیصدوپنجاه نفری که به نام گردان حبیب در حال آموزش بودیم حدود سی نفر از بچه ها همین وضع را داشتند و ناموفق بودند. اصغر به رغم همه تلاشهایش نتوانست خوب یاد بگیرد. ظاهراً در سطح فرماندهی لشکر تصمیم بر این شده بود یک گروهان آبی ـ خاکی درست کنند که اصغر آقا به فرماندهی آن گروهان تعیین شد. دستۀ ما را به گروهان مطلق دادند و دستۀ فرج قلیزاده را به گروهان سوداگر. همۀ این تغییرات در فاصله دو سه روز مانده به اتمام آموزش انجام شد که کمی ناهماهنگی هم در پی داشت. بدین ترتیب، گروهان حبیب به دو گروهان غواصی تبدیل شد که فرماندهان گروهانها، عبدالعلی مطلق و محمد سوداگر بودند. گروهان اصغر علی پور هم به عنوان گروهان سوم قرار بود بعد از رسیدن غواصها به خط دشمن با قایقها حرکت کنند که این گروهان از مجموع نیروهای جا مانده از گروهانهای غواصی به اضافه نیروهای اعزامی جدید تشکیل میشد. از دسته ما محرم و یکی دو نفر دیگر هم به این گروهان پیوستند. در جمع دسته، دو نفر نیروی میانسال داشتیم که در بین بچه ها که میانگین سنشان به هفده هیجده سال می رسید مسن می نمودند. به این دو نفر هم تأکید میکردم به گروهان آبی ـ خاکی بروند چون در آموزش غواصی ناموفق بودند اما نمی پذیرفتند. در همان روزهای جابه جایی نیروها دیدم این دو نفر به شدت گریه میکنند. رفتم سراغشان.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :9⃣9⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 500
شنیدن این سرود مخصوصاً با صدای سعید که از بچه های بامعرفت جبهه بود حال و هوای خاصی به آدم میداد. روحیه بچه ها در این فضا بهتر میشد. روزهای قبل از عملیات ظاهراً از طرف قرارگاه لشکر گروهی برای فیلمبرداری به منطقه آمده بود. آنجا یکی دو نفر از بچه ها صحبت کرده و بعد مرا هم لو داده بودند! خبرنگار آمد سراغم. فیلمبردار هی میچرخید تا از چهرۀ درب و داغون من فیلم بگیرد، من هم نمی گذاشتم. کار خودمان شده بود فیلم! کار به جایی رسید که از دستشان فرار کردم. من میدویدم و آنها هم دنبال من، بالاخره از خیر من گذشتند!
آخرین مرحله آموزش این بود که نیروها یاد بگیرند چطور خودشان را به ساحل بکشانند. بچه ها را به قسمتی از ساحل که آنجا از آب خارج میشدیم، میبردیم و میگفتیم باید اسلحه ها را بالا بگیرند طوری که گل و لای ساحل به اسلحه ها نخورد و سینه خیز با حرکت پاهاشان، خود را به ساحل بکشانند. روی نقشه هم به ما گفته شده بود در ساحل عراق قسمتهایی هست که باید از آنجا سینه خیز بیرون بیایید تا به سده برسید و بالا بکشید. اگر سینه خیز نباشید حتماً شما را میزنند. کار سختی بود. وقتی بچه ها به ساحل میرسیدند منظره عجیبی دیده میشد؛ همه از سر تا پا گلی شده بودند و قیافه ها خنده دار، خودشان هم شوخی میکردند. اگر در صورت یکی از آنها خبری از گل و لای نبود، بچه ها حمله میکردند و حتماً سر و روی او را هم گل مالی میکردند. شرایط آموزش فرق کرده و شوخی ها بیشتر شده بود. غواصها وقتی به سختی از آب بیرون می آمدند و می خواستند برای کندن لباس و شستن خودشان بروند هر کس زودتر می رسید به پشت سریها گل پرت میکرد. این کار آنقدر ادامه می یافت که همه از تک و تا می افتادند و رضایت میدادند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وششمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷2🌷7🌷8🌷11🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_462_900)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣0⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 501
وضع گروهان ما از لحاظ ترشیجات و غیره خوب بود و وسایلی که از شهر برده بودیم هنوز موجود بود اما در آخرین روزها، گروهان ما را بین دو گروهان دیگر پخش کردند. فرمانده گروهان ما اصغر علی پور بود. او با بدن مجروح و ضعیفش نتوانسته بود آموزش غواصی را تمام و کمال ببیند. از سیصدوپنجاه نفری که به نام گردان حبیب در حال آموزش بودیم حدود سی نفر از بچه ها همین وضع را داشتند و ناموفق بودند. اصغر به رغم همه تلاشهایش نتوانست خوب یاد بگیرد. ظاهراً در سطح فرماندهی لشکر تصمیم بر این شده بود یک گروهان آبی ـ خاکی درست کنند که اصغر آقا به فرماندهی آن گروهان تعیین شد. دستۀ ما را به گروهان مطلق دادند و دستۀ فرج قلیزاده را به گروهان سوداگر. همۀ این تغییرات در فاصله دو سه روز مانده به اتمام آموزش انجام شد که کمی ناهماهنگی هم در پی داشت. بدین ترتیب، گروهان حبیب به دو گروهان غواصی تبدیل شد که فرماندهان گروهانها، عبدالعلی مطلق و محمد سوداگر بودند. گروهان اصغر علی پور هم به عنوان گروهان سوم قرار بود بعد از رسیدن غواصها به خط دشمن با قایقها حرکت کنند که این گروهان از مجموع نیروهای جا مانده از گروهانهای غواصی به اضافه نیروهای اعزامی جدید تشکیل میشد. از دسته ما محرم و یکی دو نفر دیگر هم به این گروهان پیوستند. در جمع دسته، دو نفر نیروی میانسال داشتیم که در بین بچه ها که میانگین سنشان به هفده هیجده سال می رسید مسن می نمودند. به این دو نفر هم تأکید میکردم به گروهان آبی ـ خاکی بروند چون در آموزش غواصی ناموفق بودند اما نمی پذیرفتند. در همان روزهای جابه جایی نیروها دیدم این دو نفر به شدت گریه میکنند. رفتم سراغشان.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وششمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷7🌷11🌷13🌷14🌷17🌷18🌷19🌷21🌷22🌷23🌷24🌷🌷26🌷27🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_462_900)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊