eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 331 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_جاوید_یوسفی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#و_فَدَيناهُ_بِذِبحٍ_عظيم عاشقے ڪہ سن و سال نمیشناسدتمام آنچہ ڪہ دارم و در توانم هست رامیگذارم تا #حـــرم پابرجا بماند.. #شهید_رضا_اسماعیلی #ذبیح_21_سالہ #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
جمعی از بین ما رفتند و ماندند! جماعتی ماندند و از بین رفتند... جمعی #شهید شدند؛ جماعتی زنده به گور! بدترین مرگ، نمردن است؛ و #شهـادت، برترین مردن... #رزقک_شهادت🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
⭕️ به بهانه سانسور سریال 🔹 خبرنگار ۳۸ ساله واشنگتن پست، که از سال ۲۰۱۲ به عنوان خبرنگار در ایران فعالیت می‌کرد، زاده آمریکا که تابعیت دوگانه ایرانی و آمریکایی دارد. 🔹 جیسون رضاییان در پوشش خبرنگار شروع به فعالیت کرد و به زودی وی در دفتر رئیس جمهور، مخصوصا خواهرزاده روحانی و نزدیکان برخی مقامات ارشد دولتی توسط اطلاعات سپاه ردیابی و کشف شد. 🔹تیم جیسون در سفرهای استانی آقای روحانی کاملا فعال بوده و در هواپیمای او نیز حضور داشت؛ رضاییان و تیمش در خصوصی‌ ترین جلسات رئیس‌جمهور نیز شرکت و اخبار این جلسه را به شبکه‌های جاسوسی منتقل می‌‌کردند. او در گزارشی به آمریکایی‌ها می‌گوید من به قدری به رئیس‌جمهور نزدیک شدم که حتی طعم و مارک آدامسی که می‌جود را شناسایی کردم! 🔹لو رفتن نفوذ رضاییان توسط اطلاعات سپاه با واکنش عجیب و کم نظیر روحانی مواجه شد . وی در آبان ۹۴ ناراحتی شدید خود را از دستگیری جیسون با این سخنان ابراز کرد: «از قلم شکسته و دهان بسته چه کاری ساخته است؟ نشکنیم قلم‌ها را به بهانه‌های واهی، نبندیم دهان‌ها را با بهانه‌های غیراساسی. بگذاریم در این جامعه آزادی باشد و بگذاریم آزادی مسئولانه باشد...» 🔹رضائیان آنقدر برای آمریکایی‌ها اهمیت داشت که حاضر شدند برای آزادی او یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار از پول‌های بلوکه شده ایران را آزاد کنند و علاوه بر آن تحریم‌های بانک سپه را نیز لغو کردند. حالا بهتر میتوان دلیل دستپاچگی دولت و فشار برای سانسور این سریال را فهمید. محمد عبداللهی ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#ڪلام_شهید: دشمنان نمی دانند و نمیفهمند ڪہ مابرای شهادت مسابقہ میدهیم و وابستگی نداریم و اعتقادما این است ڪہ ازسوی خدا آمدہ ایم وبہ سوی او میرویم #پاسـدار_مدافع_حرم #شهیدسرلشڪر_حسین_همدانی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شـ‌هید یـہ روز داشتیم با ماشیـن تـو خیابون مےرفتیـم سر یـہ چراغ قرمز پیرمـرد گل فروشـے با یـہ ڪالسڪه ایستاده بود #منوچـہر داشت از برنامـہ ها و ڪارایـے ڪـہ داشتیم مےگفت ولـے مـن حواسـم بـہ پیرمرده بود منوچـہر وقتے دید حواسم به حرفاش نیست؛ نگاهـمو دنبال ڪرد و فڪر ڪرده بود دارم به گلا نگاه میکنم توے افڪـار خـودم بودم ڪہ احسـاس ڪـردم پاهام داره خیس مے شہ نـگاه ڪردم دیـدم منوچـہر داره گلا رو دستہ دستہ میریزه رو پاهام همـہ گلاے پیرمرد و یہ جا خریده بود... بغل ماشین ما یـہ خانوم و آقا تو ماشین بودن خانومـہ خیلـے بد حجاب بود بـہ شوهرش گفت: ایـݧ حزب اللہـیـا رو ببین همه چیزشون درستـہ... منوچہر یـہ شاخـہ گل برداشت و پرسیـد اجازه هسـت؟ گفتـم آره! داد به اون آقاهـہ و گفت: اینو بدید به اون خواهرمون اولیـݧ ڪاری ڪہ اون خانومہ کرد ایـن بود که رژ لبشو پـاڪــ ڪـرد و روسریشو ڪـشـید جلو... راوی: #همسر_شهید #جانباز_شهید_سیدمنوچهر_مدق🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
از مخمل لاله، پیرهن کرد شهید رخساره به رنگ نسترن کرد شهید تکبیر چو افتاد به خاک در سینه عاشقان وطن کرد شهید... #سردار_شهید_علی_تجلایی🌷 #فاتح_سوسنگرد ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال هل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۷ کارگری 🍃تو مسیر هر روز من و حبیب الله خانه ای قرار داشت که بسیار قدیمی و درب و داغان بود. اصلا نمی شد توی آن زندگی کرد. افرادش بی سرپرست و یتیم بودند و به زور می توانستند یک غذای بخور و نمیری برای خودشان فراهم کنند. لباس هایشان هم که همه اش از رنگ و رو رفته و وصله دار بود. یک روز که منو و حبیب الله از آنجا می گذشتیم دیدیم یکی دو کارگر در آن خانه مشغول کار و بنایی هستند. حبیب الله می دانست که آن خانواده برای مرمت خانه شان اصلا پول درست حسابی ندارند. 🍃حبیب الله گفت بیا بریم کنار این کارگرها کار کنیم، تا ترمیم خونه زودتر تمام شود و پول کمتری براشون بیفتد. شروع کردیم آجرها را روی هم چیدن تا ببریم برای کارگرها. تو همین حین یکی از اعضای خانواده آمد بیرون و نهیب زد برید بیرون. ماندم حبیب الله چه جوری می خواهد جواب آن جوان را بدهد تا از کمک کردن ما نسبت به خانواده اش احساس خجالت و شرمندگی نکند. حبیب الله گفت: «من و رفیقم با هم مسابقه گذاشتیم که کداممون تو کار و بنایی از اون دیگری زرنگ تر و فرزتره. می خواهیم ببینیم کدوممون برنده میشیم.» جوان یک لحظه ماند چه بگوید. شرمنده شد. 🍃من و حبیب الله محکم چسبیدیم به کار. آن کارگرها تعجب کرده بودند چه جوری این دو تا بچه حاضر شدند بدون پول کار کنند. شش روز آنجا کار کردیم. یک روز بنا سر یک مسئله با ما لج کرد و نگذاشت آنجا کار کنیم. حبیب الله چنان ناراحت شد که نگو و نپرس. دلش شکست. رفت پیش آن جوان و شروع کرد به التماس کردن که بیا با بنا صحبت کن تا بگذارد ما اینجا کار کنیم. آن جوان مات و متحیر ماندن بود که چرا حبیب الله برای مجانی کار کردن دارد اینطور به او التماس می کند. بعد از اتمام کار هم آن جوان هیچ وقت از قصد و نیت ما در این مدت خبر نشد. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 44 الی 46 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال اهل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۸ نامحرم 🍃حبیب الله بدجوری سرما خورده بود. بدنش همین طور داشت می لرزید. رفتیم درمانگاه تا آمپول بزند. حالش داشت لحظه به لحظه بدتر میشد. بیست دقیقه تو صف نشستیم تا نوبتمان شد. خانمی آمد آمپول را گرفت. آن خانم رفت پشت پرده سفید و حبیب الله را صدا زد. دوتایی رفتیم. حبیب الله دراز کشید و منتظر شد یک آقا بیاید و آمپول بزند. یکدفعه خانم به من گفت برو بیرون. رفت آمپول حبیب الله را بزند. 🍃حبیب الله گفت: پس کو آمپول زن آقا. خانم گفت برای چی؟ حبیب الله گفت: پس قراره کی به من آمپول بزنه. خانم گفت خودم. حبیب الله گفت شما نامحرمی. نباید دست به من بزنی. خانم گفت: نامحرم دیگه چی بود؟ دکتر به همه محرمه. حبیب الله گفت کی گفته؟ فقط در صورتی مرد نباشد و حال بیمار هم وخیم باشد، اون وقت خانم می تونه دست بزنه به آقا. 🍃آن خانم که سرتا پا گیج شده بود گفت: آلان هیچ آقایی وجود ندارد، یک ساعت دیگه که شیفت عوض شود، آمپول زن مرد میاد. حبیب الله گفت: پس صبر می کنم تا شیفت عوض بشود. آن خانم مات و مبهوت مانده بود چه بگوید. گفت: بچه جون تو 12 سالت هم نمی شه.مگه تو مال این دوره و زمونه نیستی که این حرفها را می زنی؟ حبیب الله دیگه چیزی نگفت. آمد بیرون و دوساعت منتظر شد تا شیفت عوض شود. در حالی که از شدت تب و لرز، شانه هایش را به من تکیه داد. دیگه رنگی به رویش نمانده بود. اما اجازه نداد یه خانم بهش آمپول بزند. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 84 الی 85 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال اهل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۹ عشق ابا عبدالله علیه السلام 🍃یکدفعه از داخل کوچه رد می شدیم. مادری در خانه اش را باز کرد و فرزندش را صدا زد: حسین... حسین... یک لحظه به صورت حبیب الله نگاه کردم دیدم حالش دگرگون شده و چهره اش محزون. انگار که می خواست گریه می کند. گفتم چیه حبیب الله؟ گفت هر وقت نام حسین را می شنوم منقلب می شوم. حتی کسی که از کربلا می آمد و از مزار آقا اباعبدالله علیه السلام و تل زینبیه توضیح می داد. از خود بی خود میشد و شروع می کرد به گریه کردن. 🍃پس از شهادت حبیب الله، خانمی گفت: من چند وقت پیش خوابی درباره این شهید دیدم. گفت خواب دیدم: آمده ام کنار مزار شهید. یکدفعه دیدم شهید جوانمردی کنار قبرش هویدا شد. رو کرد به من و گفت: شما اومدید سر مزار که فاتحه بخوانید؟ گفتم: بله. گفت: قبر من اینجا نیست. زمانی که به شهادت رسیدم و اینجا دفنم کردند، آمدند و من را بردند کربلا. جنازه ی من آنجاست؛ در حرم مولایم حسین علیه السلام. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 97 الی 98 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷20🌷21🌷22🌷23🌷25🌷26🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 332 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_شجاعت_علمداری ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝