eitaa logo
سنگ‌پا
628 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
725 ویدیو
3 فایل
🌸به نام خدا سنگ پا با این که سیاهه اما سفید می‌کنه، حداقل سنگ پا باشیم حتی اگه سیاهیم.... راه ارتباط با ادمین، ارسال نظر و مطلب👇 @adrulerr @Maseiha110
مشاهده در ایتا
دانلود
_______________________________ 🌸به نام خدا خوبِ آدم یه خط کشِ کوچیک همراهش باشه تا بعضی موقع ها رفتارش و اندازه بگیره... 🔥در حال عضوگیری از صبر شما مخاطب های عزیز متشکریم. @rulerr
کمی افسردگی گوشه گیری، انزوا... باید دگرگونه آغاز کنم تو را... @rulerr
آدم اگه حواسش به خودش نباشه، رفتارش و اندازه نگیره، خدا رو از زندگیش حذف کنه سقوط می کنه... دیگه حتی خواهرش هم براش مهم نیست. تا سقوط یک قدم باقی است انسان باشیم. @rulerr
بند بازی را دوست دارم اگر شروعش موی زلف تو باشد و پایانش خط لبهایت @rulerr💕
بلوغِ فکری یعنی، واسه هر شکست دنبال مقصر نمیگردی، میپذیری! @rulerr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از خانه تاریخی آقازاده و بادگیر آن ✨دوره قاجار ✨ابرکوه محله دروازه خونه های قدیمی عجب صفایی داشته..👌👌 @rulerr 🇮🇷
🌙 شبتون خدایی... شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها؟! 👤 حافظ شیرازی @rulerr 🙌
صبح، چایی با رنگ خیال تو نیز می چسبد @rulerr 🇮🇷
دلبر آمد پی تعمیر دل ویرانم لیکن آنوقت که این خانه زتعمیر افتاد @rulerr
در هر شرایطی می شود بود @rulerr
قهر من با تو چقدر طول می کشد تا عقربهٔ نگاهم به لبخند تو می رسد @rulerr
+بدترین آدم کیه؟ -کسی که خودشو بهترین آدم بدونه! @rulerr
نفسم در نفسش تازه گره خورده بود در به هم خورد تمام نفس از خواب پرید @rulerr💕
🌙 شبتون بخیر.... درد داریم که این موقع شب بیداریم ورنه هر آدم سالم سرِ شب می خوابد 👤 حامد عسکری @rulerr 🙌
خروسا چند گویی صبح آمد نماید صبح را خود نور مشکات @rulerr
هر دروغِ کوچیکی رو زبون بیفته جا رو برا دروغای بزرگتر باز میکنه... @rulerr
پنج نفر از گردشگرای پولدار ۲۵۰ هزاردلار پرداخت کردن با زیردریایی تشریف ببرن لاشه ی تایتانیک رو ببینن، ناپدید شدن... مجبوری مگه.. فکر کنم کار ورثه باشه👌👌 @rulerr
وقتی تمام صورتت در چشمانم جا شد اشک شوق بر گونه هایم بوسه زد چه طعمی داشت لب هایت با اشک شوق هایم @rulerr 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی کردن با بچه ها، چیزی که ما فکر می کنیم حسی که بچه داره😂😃 @rulerr😄
دلم گرفته غروب نزدیک است و دلْ از خدا دور با دانه هایِ تسبیحِ اشک هایمْ ذکر می گویم شاید وا شود @rulerr
دانشمندا میگن وقتی سر يه آدم تو گوشی خم میشه به گردنش بیست و هفت کیلو فشار وارد میشه. خب نامردا شما وقتي ما سرمون تو كتاب و درس بود کدوم جایی بوديد دقيقا؟😏 👤 Mostafa @rulerr
🇮🇷 من و تو ما میشویم💟 اگه از محتوای کانال راضی هستین ما رو به دوستان معرفی کنید هر عضو حداقل پنج نفر حلقه آخر نباشید دم شما گرم💕 @rulerr
با خلاقیت میشه زندگی تکراری نشه باشیم @rulerr 🙌
مثل سکوت یک شب آرامم کن خدا شبی آرام برای شما همراهان عزیز آرزومندیم. @rulerr 🌑
هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت @rulerr 🔅
پنهان شدم در پشت یک لبخند اجباری هرگز نمی بیند نگاهی، اشکِ ماهی را @rulerr 🐟
✨ آویز آینه خورشید در پس ابر پنهان بود و نم نم باران، روی آسفالتِ جاده می ریخت و برف پاک کن ماشینِ خاور که هم سن و سال پدر اصغرآقا بود، با صدای قریچ قریچِ همیشگی، قطرهای باران را از روی شیشه، پاک می کرد. اصغرآقا، نامِ ماشینِ یادگار پدرش را، برای طرح تعویض نوشته بود و به خاطر قرض و بدهی زیاد، تا تماس آنها، روی آن کار می کرد. باران شدید شده بود و جاده لغزنده تر، همانطور که اصغر در فکر و خیال تحویل ماشین جدید و خلاص شدن از خاور کهنه فرو رفته بود، صدای ترانه زن خارجی را زیاد کرد. جاده دو طرفه و باریک بود، نور چراغ ماشین ها از روبرو در چشم هایش می افتاد، برف پاک کن خسته، دیگر توان تمیز کردن شیشه را نداشت، رعد و برق با صدای مهیب، اطراف جاده را چند ثانیه روشن می کرد. در همین زمان ماشین به پیچ تندِ خطرناکی نزدیک شد، اصغرآقا پا روی پدال ترمز گذاشت اما به خاطر بار بیش از حد، فرسوده بودن و لغزندگی جاده، خبری از ایستادن نبود، اصغر که نمی توانست پیچ را رد کند و از روبرو ماشین به سمتش می آمد، فرمان را چرخاند، قبل از برخورد با تپه بیرون جاده و واژگونی، تصویر همسر و بچه هایش جلو چشم ها ظاهر شد و اصغر با خود عهدی بست و خدا را صدا زد... درِ قسمتِ شاگرد خاور، روی زمین بود و تصویر زن نیمه برهنه، در شکل مربع که آویزان آینه بود و انگار به اصغرآقا می خندید، با برف پاک کن های شکسته به این طرف و آن طرف می رفت.... چند ماه از این اتفاق گذشت، ساعت ماشین جدید، وقت اذان را نشان می داد، اصغرآقا دست به آویز آینهٔ جلو که در شکل دایره ای نام خدا حک شده بود زد و برای نماز، کنار قهوه خانه قدیمی آنطرفِ جاده ایستاد. @rulerr 🚍