آدم های کوچک بر صندلیهای بزرگ
صندلی مدیریت، حالا دیگر نه یک کرسی تخصصی و علمی، بلکه ابزاری است برای اعمال نفوذ و قدرتخواهی در بدنهی سیاسی کشور. سالیان چندانی از این موضوع نمیگذرد که مسئولیتهای کلان و خُردِ مملکت، میزبان توانمندیِ علمیِ متخصصانی بودهاست که هرگز وظیفه و تخصص را قربانیِ جنگهای حزبی و جریانات سیاسی نمیکردند. و این موضوع، یعنی ضرورت وجودِ یک ساختار مدیریتی سالم و تخصصگرا، در کشور ما بر کسی پوشیده نیست. با نگاهی گذرا به گوشه و کنارِ مملکت، میتوانیم نسبت خود با ساختارها و سیاست های موجود را به راحتی مشخص کنیم. سوال اینجاست که به راستی چه کسی و چه سازمانی پاسخگوی بحران های حل نشدهی طبقات مختلف اجتماع است؟ مسئولان در کدام قسمت از این بحران ها قرار دارند؟ ما باید تضادهای طبقاتی، اشرافیت های سیاسی و مذهبی و کمبود امکانات ضروری مثل کمبود ده ها قلم داروی خاص در کشور را به چه کسی یا چه چیزی نسبت بدهیم؟ پرسش بنیادیتر این است که آیا افرادِ نالایق، ساختارهای اشتباه را بنا میگذارند یا این ساختارها هستند که افراد را در خود میبلعند؟ برای پاسخ باید ابتدا تحلیلی بر چگونگی قرارگیری افراد در کنار ساختارها و مسئولیتها داشته باشیم.
آنچه از متعالیترین اندیشههای سیاسی اسلام برداشت می شود این واقعیت است که تخصص و شایستگی علمی، از مهمترین معیارهای انتخاب مدیران جامعه هستند و نفوذ باندبازی و قدرت طلبی در انتصابها، در تضاد کامل با روح الهیِ جامعه اسلامی است. اگر هم بخواهیم این موضوع را با مسامحهی بیشتری بنگریم باید گفت که حتی اگر مسئولیتهای کلان مثل وزارت یا استانداری، صحنهی نبردهای سیاسی و قدرت طلبانهی افراد باشند، نباید مسئولیت های ردههای پایینتر آلودهی این سیاسیکاری ها شوند و این مهم، برای آن است که مبادا بدنهی مدیریتی کشور در تمام ردهها از تخصص، ایدهپردازی و دلسوزی متخصصانه خالی گردد. و اهمیت این موضوع در نظام سلامت دوصد چندان است.
باید پرسید که چگونه است که اگر وزیر و معاونتها، اگر رئیس دانشگاه و معاونتها با وساطت و سیاسیکاری انتخاب می شوند، چرا باید مدیریت ردههای پایینتر هم با باندبازی و اعمال نفوذ انتخاب شوند؟ پس چه زمان سیستم طعم علم، ثبات و تجربه را بچشد؟ مگر غیر از این است که جناحسالاری و جناحزدگی، قدرت برنامهریزی بلندمدت را از کلیت مجموعه خواهد گرفت؟ و مدیران بیش از آنکه نگرانِ رفع ایرادات موجود در سیستم باشند، به فکر حفظ قدرت سیاسی خود خواهند بود.
البته نگذریم از اینکه سازوکار چندان مناسب و کارشناسیشدهای برای انتخاب و جابجایی افراد در پستهای مختلف در دانشگاه وجود ندارد و این امر از یک فرایند غالبا سلیقهای، غیر علمی و گاها از روی باجخواهی و تقسیم قدرتها پیروی می کند. مثلا با حضور فلان رئیس دانشگاه، شاخکهای طبقهی قدرتطلب، برای کرسیهای معاونت تیز می شود و حمایت از رئیس را مشروط به تقسیم معاونتها بین افرادی خاص می کند. در نتیجه ریاست هم برای حفظ خود و جایگاه خود، اجبارا تن به این باج خواهی خواهد داد؛ چنانکه خود نیز این جایگاه را از مسیر علمی و شایستهای به دست نیاوردهاست. و بدتر از آن، اگر مدیری هم به علت بی کفایتی از مسئولیتی برکنار شود، با حمایت همان جناح قدرتطلب، در مسئولیتی بالاتر و حساس تر به کار گرفته خواهد شد تا مشخص شود که هیچ ارزش علمی و هویت مشخصی برای مدیریت ها وجود ندارد و هدف ارضای قدرت حاکمان است. حال آنکه باید دانست که دانشگاه جایگاه مدیریت های علمیست نه عملههای سیاستزدهی قدرتطلب.
البته تجربه نشان داده است که برادر شهید بودن، پسر فلان سیاستمدار بودن، مسئول سابق بسیج و انجمن اسلامی بودن، داشتن ظواهر مذهبی و چسباندن واژهی انقلابی به پشت این ظواهر، حتی بدون تخصص و علم مدیریت، معیارهای محبوبتری نزد روسای ما برای انتخاب مدیران و معاونین خود هستند. همین است که فلان شخص از سرکلاس درس، به تکیهی نام پدرش می شود معاون، و فلانی به برکت انقلاب و واژهی مسخشدهی مدیر انقلابی که به ناف خود بسته است پله های ترقی را تا حد خدا و کدخدا طی میکند؛ و بایدپرسید که مدیران کارکشتهی صاحب فکر ما کجا هستند؟ پاسخ آنکه به گوشهای تبعید شده اند تا آدمهای کوچکِ توخالی، از صندلی های بزرگ بالا بروند و همان نیمه ارزش و آبروی صندلی و کرسیهای انقلاب را به حراج بگذارند.
کافیست مدیری استخواندار، حتی در حد یک اظهار نظر، خلاف رای پدرخواندههای ظاهرا انقلابی سخن بگوید، و همین معیاری میشود برای چسپاندن برچسب های آمادهی ضدانقلاب، بی تقوا و مفسد به ایشان که در حقیقت معیارِ انتخاب و حضور در سیستم، نه انقلابی بودن و نبودن، که همسفره بودن و نبودن است که البته با وقاحت، غیرهمسفره ها را غیرانقلابی می نامند تا بدین وسیله تعریف تازهای هم از انقلاب داده باشند.
حال توجه شما را به نقل قول یکی از مسئولینِ ردهبالای استانی در جمع دانشجویانِ تشکلی جلب میکنم :« تخصص برای من ارجحیت ندارد. سالم بودن مهم است. من مدیر سالم با چهل درصد کارایی را به مدیرِ کمتقوا با هفتاد درصد کارایی ترجیح میدهم». اگر کاری به اینکه این تفکر خطرناک و مذموم، آغاز تخلیهی سیستم از توانمندی و تخصص است نداشته باشیم، ایراد بزرگتر کار آنجاست که گویا این مسئول گرامی، معنای تقوا را فراموش کرده و همچنین این اصل مهم را از یاد بردهاند که «انسان اگر بدون داشتن تخصص، مسئولیتی را بپذیرد، تقوای الهی ندارد». لازم به ذکر است که ما کاملا باور داریم که میان دو مدیر متخصص، آنکه سلامت اخلاق حرفهای و تقوای الهی دارد انتخاب اول است اما در غیر از این شرایط، عبور از تخصص به بهانهی تقوا، خطای بزرگی خواهد بود.
حال به پرسش اولیه برگردیم که تاثیر فرد بر ساختار مقدم است یا ساختار بر فرد؟ و اولویت با کدام است؟ پاسخ اینکه این امر، پدیدهای متقابل است. هم افراد قادر به ریلگذاری ساختارهایی صحیح و حتی غلط هستند و هم ساختارهای بناگذاری شده، قادر به هدایت افراد آینده خواهند بود. اما در کشور ما که غالب سازمانبندی ها و ساختارها شخص محور است انتخاب صحیح مدیران، لااقل برای پیشگیری از تشکیل ساختارهای ناسالم، اولویت دارد و باید به یاد داشته باشیم که ادامهی این روند چینش مدیران و نفوذ قدرتطلبی و سهمخواهی در مسیر انتصابات، حتی ساختارهای سالمِ موجود را هم در مسیر انقراض قرار خواهد داد.
لینک دانلود نشریه:
https://www.uplooder.net/files/ac729e6114a2f855cd722c2960b60a4a/مستقلین-شماره-1.pdf.html
روابط عمومی انجمن اسلامی دانشجویان مستقل علوم پزشکی شیراز :
https://zil.ink/mostghelsums
گفت و گو جنجالی با جانباز مدافع حرم «مرتضی دهقانی»
وارد اتاق پرسنل آنکال اکسیژن میشوم، طبقهی زیرزمین نمازی، اتاقی ساده با یک تخت قدیمی و دوتا صندلی متفاوت. آقا مرتضی، با لباس آبی پرسنلی و خندهی زیبایش، صندلی بزرگتر را تعارف میکند.
_ آقا مرتضی سلام، به ما از این کرسیهای کوچک بدهید ، روحیهی ما با صندلیهای بزرگ نمیسازد.
_نفرما برادر، صندلیهای بزرگ که به امثال ما نمیرسد، هرچه هست کهنه و بیاستفاده شده.
- آقا مرتضی از خودت برایمان حرف بزن:
بسم الله الرحمن الرحیم، مرتضی دهقان هستم، 41 ساله، سیزده سال است که آنکال اکسیژن نمازی هستم. دو فرزند دارم و یک خدا. الحمدالله که هنوز سرپایم.
- آنکال اکسیژن ؟
بله، بین بخشها کپسول اکسیژن جابجا میکنم. شیفتهای بیست و چهار ساعته و حقوق ده تومنی و شکر خدا و دعای حضرت زینب.
- چه زمانی رفتی سوریه و اصلا چه ضرورتی داشت این رفتن؟
راستش این حرفها توضیح دادنی نیست. باید لمس کنی آنچه را که ما لمس کردیم. یک جور عشق است، یک جور جوششی که اصلا نمیدانی تا کجا قرار است تو را ببرد. من فرزند ایثارگر هستم. سال نود و پنج که اوج درگیریهای داعش بود، تلویزیون مستندی از سوریه پخش میکرد، من به خودم آمدم دیدم که این بیشرفها مردم و حرم حضرت زینب را به خاک و خون کشیدهاند و من اینجا در راحتیام؟ بدجور دلم کنده شد. این جوشش حلقهای به گردنم انداخت و با خودش برد. نزدیک یک سال فقط...(ادامه در عکس نوشته ها)
لینک دانلود نشریه:
https://www.uplooder.net/files/ac729e6114a2f855cd722c2960b60a4a/مستقلین-شماره-1.pdf.html
ارتباط با ما:
@mostaghelin_admin