امام علی علیه السلام :
هركس مالى را از حرام به دست آورد ، آن را در راه ناشايست خرج مى كند .
@sarafrazan406
💠 رهبر انقلاب، خطاب به خدام امام رضا (ع): دل ما آن جايى است كه شما همواره در آنجا مشرفيد
🔻 رهبر انقلاب: حقاً و انصافاً خدمت آستان مقدس امام هشتم (ع) وقتى با شرايط و شئون ويژهى آن انجام بگيرد، از بزرگترين ارزشها و بزرگترين افتخارات است و امروز چنين چيزى ميسور است و وجود دارد، بنده هم افتخار مىكنم اگر چه به نام و نه به عمل جزء شما هستم و مشرف به خدمت اين آستان قدسم...
🔻 اين سخن دل را با شما در ميان بگذارم كه دل ما آن جايى است كه شما همواره در آنجا مشرفيد و خوشا به حالتان و حقيقتاً شيرينترينِ لحظات براى بنده، آن لحظاتى است كه به آستان قدس مشرف مىشوم. ۶۷/۰۹/۱۷
🆔 @sarafrazan406
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امیر عباس #فخرآور #مزدور سرویس #جاسوسی آمریکا در مصاحبه با شبکه سعودی و تجزیه طلب #کلمه، از طرح ترور #سردار_سلیمانی توسط آمریکا خبرداد.
@sarafrazan406
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😁😁 اسلام انگلیسی....
🎥این خانم امام جماعت یه مسجده که BBC برای رهبری زنان جهان اسلام روش کار میکنه......
@sarafrazan406
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان شجاعانه مجری شبکه یزد خطاب به مسئولین:
🔻 ملت از مشکلاتی که منشاء خارجی داره هراسی نداره از مشکلاتی هراس داره که منشاء داخلی داره و ناشی از خلف وعده و سوءتدبیر و سوءمدیریته...
@sarafrazan406
🔴🔵چرا ترمز ای بی اس برخی محصولات داخلی اختلال دارد و بدرستی عمل نمیکند🔵🔴
@eyb_yabi🌟🌟🌟
📛این ایراد مربوط به موتور و کامپیوتر ای بی اس میباشد,
📛هنگام ترمز گیری, پدال ترمز چوب میشود و ضربه ی شدیدی زیر پا و اتاق حس میشود,
🔴این عمل در زمین خیس و ناهموار بیشتر میشود,🔴
✅🎯رفع ایراد کم هزینه و ساده
✔️بوستر ترمز را بزرگتر کنید, مثلا میتوانید از بوستر خودروی زانتیا استفاده کنید, ✔️
@sarafrazan406
#حدیث_امروز
💢پاک کردن گناهان
✅امام رضا عليه السلام:
هر کسی كه نمى تواند كارى كند تا به سبب آن، #گناهانش پاک شود، بر محمّد و خاندان او بسيار صلوات فرستد؛ زيرا #صلوات، گناهان را ريشه كن مى كند.
📚الأمالي للصدوق
@sarafrazan406
#خاطرهای_از_خادم_امام_رضا_ع
کشیک کفشداری داشتم ؛ نوبتِ من شب بود ؛ معمولا بین ما خادمین رسمه که اگه حاجتی یا مشکلی داشته باشیم غذای نوبت کشیکمون رو نذر حضرت رضا(ع) می کنیم و تقریبا بی استثنا مشکلمون حل میشه و حاجت روا میشیم مگر اینکه چیزی خارج از صلاح و خیر درخواست کنیم تازه همون هم بزودی حکمتش برامون روشن می شه و با این التفات ؛ راضی می شیم..
خلاصه ایشون اینطور ادامه دادند :
اونشب گرسنه بودم، از مهمانسرای حضرت ؛ سهم شام ِ کفشداری ِ ما رو آوردن ؛ دوستانم شامشونو خوردن ولی من چون نذر داشتم با شکم گرسنه شامِ داغِ حاضر آماده رو گرفتم دستم و رفتم توی صحن تا بدم به یکی از زایرین که محتاج تر و مستحق تر باشه، معمولا هروقت غذا به دست و با لباس خدمت به صحن می رفتم همه میریختن اطرافم که یه تکه از اونو به عنوان تبرک با خودشون ببرن و همیشه غوغایی به پا می شد اما این دفعه هیچکس به طرف من نیومد !
نه ازدحامی نه درخواستی؛ یعنی چه؟ چرا ایندفعه اینجوریه؟
چشمم افتاد به یه پیرزن خمیده قامت با یه چادر کهنه ؛ گفتم : خودشه ؛ باید شامو به او بدم و نذرمو ادا کنم اما تا اومدم اقدام کنم با بی اعتنایی از کنارم رد شد و من مثل آدمهای حیرون تا به خودم اومدم دیدم چند متر با من فاصله گرفته و پشت به من داره به راهش ادامه میده و من هم هیچ انگیزه ای ندارم که به طرفش برم!؟
این وضعیت عادی نیست، من بارها اینکارو انجام دادم امشب هیچ اقبال و استقبالی نیست ! تا حالا این وضعو ندیده بودم، دلم گرفت شایدم یه کمی بارونی شدم... یا امام رضا(ع) ! نکنه از دست من ناراحتین و اصلا دوست ندارین که به درگاهتون عرض حاجت کنم ؟ و اینها هم علامتهاشن؟
احساس غربت ؛ محرومیت و تنهایی بدجوری داشت اذیتم می کرد و این فکر که ببینم چه کار کردم که حضرت از این خادم خودشون دلگیر شدن . .
توی همین احوال یکدفعه چشمم افتاد به مردی شیک پوش با کت و شلوار اطو کشیده و مرتب که دستِ بچة 9-10 ساله اش رو گرفته بود و داشت از حرم خارج می شد و به صحن میومد ؛ بچه هم لباس مرتبی به تن داشت و سفت و سخت دست بابا رو چسبیده بود، با دیدن اونها بطور عجیب و غریبی حالم دگرگون شد و مثل دفعه های قبل که نذر میکردم اون احساس گرمی و شوق رو به شدت در خودم حس کردم ؛ دیگه از اون غربت و بی اعتناییِ آزاردهنده اثری نبود، مثل آهن و آهنربا دارم به طرف این پدر و پسر کشیده می شم بدون اینکه بفهمم چرا؟
به طرفشون راه افتادم ولی اینکار هیچ منطقی نداره، اینا که مستحق نیستن ! احتمالا توی بهترین هتلهای مشهد اتاق دارن و یه شام مفصل هم انتظارشونو میکشه ؛ اونوقت من شام نذریِ حضرت رو بدم به اینها؟ نه اینها مستحق نیستند..!
یکدفعه با این افکار به خودم اومدم و دوباره سرِ جام میخکوب شدم، ولی انگار مقاومت بی فایدس!
بی اختیار و خارج از هر محاسبه و منطقی دارم به طرفشون جذب می شم و دست خودم نیست..!
بالاخره چند ثانیه بعد دلمو زدم به دریا و راه افتادم و در حالیکه ظرف یکبار مصرف شام روی دستهام بود با احترام بهشون تعارف کردم و گفتم : سلام ! این شامِ حضرت رضا(ع) ست و منهم از خادمین حرم هستم این مال شماست..
حالا خودم هم نمیدونم چرا دارم این کارو انجام میدم..
مرد شیک پوش با تعجب و بُهت ؛ مدتی به ظرف شام خیره شد و پسرش با خوشحالی گفت : بابا شام ! و پدر بی اختیار زد زیر گریه !!
من مات و مبهوت با نگرانی پرسیدم : چی شده ؟ شما رو ناراحت کردم؟
پدر در حالیکه اشکهاشو از روی صورتش پاک می کرد گفت : خیر آقا ؛ ما از شما خیلی هم متشکریم ! گریه من به خاطر کرامتی است که هم اکنون از این امام بزرگوار دیدم . . .
و چون نمی تونست درست صحبت کنه با سختی کلمات رو ادا کرد و دیگه گریه امانش نداد . . . چند لحظه به همین ترتیب گذشت ؛ وقتی آرومتر شد گفت :
همین الان که توی حرم بودیم داشتیم ضریحو طواف میکردیم که ناگهان دیدم پسرم وسط آن شلوغی و ازدحام خم شد و چیزی از روی زمین برداشت و به دهن گذاشت و خورد..!
گفتم : چه کار کردی؟ این چی بود که خوردی؟
گفت : یه دونه نخودچی روی زمین افتاده بود برداشتم خوردم..!
من با عصبانیت دستشو کشیدم و گفتم : چرا اینکارو کردی؟ مگه تو نمی دونی که زمینِ اینجا زیر پای اینهمه زایر از شهرهای مختلف ؛ کثیف می شه و حتما اون نخودچی هم به پای اونا خورده و کثیف شده ؛ اونوقت تو اونو می ذاری توی دهنت و می خوری؟ حساب نمی کنی که هزارتا مرض می گیری؟
پسرم در حالیکه ترسیده بود بغض کرد و گفت : آخه پدر یه عالمه وقته که اینجا هستیم و من گرسنه ام ؛ شما هم که به هتل نمی رین تا شام بخوریم ؛ من خسته شدم.. .
با عصبانیت گفتم : گرسنه ای؟ به ایشان بگو گرسنه ای! . . . و اشاره کردم به ضریح حضرت رضا(ع) راستش خودم هم نفهمیدم که چرا در اون لحظه چنین حرفی زدم؟ و پسرم بلافاصله رو به ضریح گفت : ای امام رضا(ع) من گرسنه ام !
وقتی او با صدای بلند رو به ضریح اظهار گرسن