eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس.
113 دنبال‌کننده
11 عکس
0 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نوزده شب مى گذشت از ماه نور ماه مهمان خدا بودن ، حضور ماه قرآن ، ماه شور و عشق و حال ماه آذين بستن روح از كمال آن شب امّا آسمان مرموز بود كهكشان در كهكشان مرموز بود ماه آن شب رنگى از اندوه داشت غصهاى سنگين تر از صد كوه داشت نبض هستى تند مى زد ، سرد بود آفرينش بسترى از درد بود كوفه آن شب با وفا بيگانه بود مثل يك زنجيرى ديوانه بود چشمها در خواب ، دور از همهمه يك نفر بيدار و غرق زمزمه او على آن حيدر مظلوم بود ميهمان دخترش كلثوم بود آسمان را ديد مى زد گاه گاه خيره مى شد بر نگاه سرد ماه در فضاى سينه اش دل مى طپيد گوئيا چشم انتظارى مى كشيد بيقرار لحظه موعود بود التهاب قلب او مشهود بود در نگاهش يك جهان احساس داشت چهرهاى روشن چو برگ ياس داشت هر چه بود آن شب سحر از ره رسيد لحظه ناب ولى الله رسيد بست دور سر على دستار را شد مهيا لحظه ديدار را مست از ميناى اشراقىّ هو ربّنا يا ربّنا مىگفت او خواست بيرون آيد از خانه ولى چنگ زد در بر كمر بند على دسته ی مرغابيان بيقرار دور او حلقه زده پروانه وار بود يك دنيا سخن در كارشان موج مى زد خواهش از رفتارشان يا على اى معنى احسان مرو هان !بمان اى يار محرومان مرو بانگ عجّل مى زند تقدير تو كن در اين امر قضا تأخير ، تو گفت مولا : وقت پرواز آمده بعد عمرى عشق من باز آمده مى رسد بر گوشم آواى رحيل از گلوى پيك جانان ، جبرئيل تا حضور خود خدا مى خواندم يك صداى آشنا مى خواندم بر مشامم بوى محسن مى رسد ارجعى از كوى محسن مى رسد مى زند جوش شهادت خون من تنگ زهرا شد دل محزون من با وداع از دخترش كلثوم رفت سوى مسجد حيدر مظلوم رفت فتنه در آنسوى مسجد خواب بود در هجوم لحظه ها بيتاب بود در مقام دوست شيطان خفته بود زلف قُطّامه ى دلش آشفته بود گفتش : اى تقدير من بيدار شو وقت ديدار آمده ، هشيار شو تشنه شمشير تو بر خون من است مرتضى هم در هواى رفتن است مسجد كوفه حضور راز شد نافله در صبح عشق آغاز شد در سكوت و ذكر ، شمشير و فرود مهر و خون پيوست با هم در سجود سجده دوّم على سر بر نداشت طاقت برخاستن ديگر نداشت دامن محراب غرق لاله شد مسجد كوفه حريم ناله شد غرق در خون تا على از تاب رفت خون دل از ديده محراب رفت شد نماز عشق حيدر ناتمام ذكر سجده شد مبدل بر سلام فزتُ رب الكعبه گفت و پر فشاند خاك مقتل را به زخم سر فشاند لالههاى باغ سبز فاطمه چون شنيدند از ملك اين زمزمه : اهل عالم شاه مردان كشته شد روح غيرت شير يزدان كشته شد كشته شد روح دعا مولا على واعليّاً واعليّاً واعلى آمدند از خانه بيرون با شتاب تا شوند آگه ز حال بوتراب مرتضى ناى سخن گفتن نداشت پاى حيدر طاقت رفتن نداشت سفره سبز دعا بر چيده شد در گليمى پيكرش پيچيده شد مرد شمشمير و دعا از هوش رفت سوى خانه پيكرش بر دوش رفت درب خانه چشم خود را باز كرد با عزيزانش سخن آغاز كرد كاى عزيزان گر چه در تاب و تبم بيقرار گريههاى زينبم دخترم دلواپس حال من است چشم او بر در به دنبال من است خون بشوئيد از رخ گلگون من تا نبيند دختر محزون من مىروم با پاى خود تا خانهام بر تسلاى دل ريحانهام معنى اُمّ الكتابى يا على جلوه ی احساس نابى يا على بر درت دست توسل مىزنم از نجف تا كربلا پل مىزنم خواستى زينب نبيند خون تو زخم سر، پيشانى گلگون تو داشتى مولا هواى زينبت كاش بودى كربلاى زينبت قطعه قطعه پيكر خورشيد ديد بر فراز نى سر خورشيد ديد پرپر از جور خزان شد ياس او شد جدا از تن سر عباس او عصر عاشورا ميان قتلگاه... اى قلم!! بشكن ، خدا را آه آه ..........کمیل کاشانی .........
السلام علی امیر المؤمنین السلام علی سید الوصیین السلام علی وارثِ الانبیا السلام علی قاتلِ المشرکین السلام علی صاحبِ ذوالفقار السلام علی قامعِ الملحدین حجةُ اللهِ فی ارضِ بعدَ النبی کلمةُ التقوی ، حبلُ اللهِ المتین ولیِّ کلّ مؤمنٍ وَ مؤمنه تاجُ البکايين و یعسوبِ المسلمین علیٌّ اَقومُ الناسَ بِعَهدِ الله کلمةُ التی أُلزِمَ المتقین علیٌّ امین اللهِ علیٰ ارضه اعلم الناسِ وَ صالحِ المؤمنین علیٌّ صاحبِ سِرِّ رسول الله علیٌّ ابو الیتامی و المساکین یدُ اللِه المبسوطةِ علی العباد بالمغفرةِ و الرحمةِ و الیقین حاملُ رایةِ رسولِ المصطفی سیفِ اللِه علی الأعداءِ اجمعین علی ابوالسبطین ابو الریحانتین شیخ الانصارِ وَ شیخ المهاجرین امیرُ البَرره ، قاتلُ الفَجَره اَقوَمُ الناسَ بَِأمرِ اللهِ المُبین امینُ رسولِ اللهِ علیٓ حوضِه وَ الیَ الجنّة قايدُ المسلمین امیرُ آیاتِ القرانِ خیرِ الناس اقربُ الناسْ اِلیَ الجنةِ یومِ الدّین ..........کمیل کاشانی .........
آن شب زمین دلواپس صبح سحر بود آن شب زمان مبهوت و گیج و در به در بود افطار  مولا با کمی نان و نمک کرد تا صبح نجواها که در گوش فلک کرد تا دور دست آسمان را دید می زد اشکش صلای رفتنی جاوید می زد می خواند "استرجاع" و بر لب زمزمه داشت گاهی به لب تکبیر و گه یا فاطمه داشت با شب حدیث دردها را مو به مو گفت از خار چشم و استخوان در گلو گفت از ماجرای فتنه و غصب فدک گفت از فاطمه از کوچه و سیلی کتک گفت از غربت و سی سال اندوه جدایی خونگریه ها و ناله ی زهرا کجایی از پهلویی که با فشار در شکستند از بازویی که با طناب کینه بستند غمناله ی او زد به جان شب شراره می ریخت از چشم شب کوفه ستاره سیمرغ قاف معرفت شوق سفر داشت وقت سحر شد سوی مسجد گام بر داشت بند کمربندش اسیر خواهش در مرغابیان در التجا دنبال حیدر گویی تمام آفرینش ناله می کرد دیوار و در می گفت با مولا که برگرد اما علی آهنگ رفتن داشت دیگر حتی نشد سد ره او اشک دختر بر ماذنه رفت و اذان صبح را گفت نای علی گلنغمه ی "حی علی" گفت کوفه مهیای نماز آخر او مسجد اقامه بسته در پشت سر او در سجده رفت و غرق سوز و ساز گردید آماده بهر فرصت پرواز گردید شمشیر شب در موج خون شق القمر کرد با ضربه ای خاک عدالت را به سر کرد ﮐﻤﯿﻞ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ .........
گرفتارم گره افتاده تو کارم ولی بازم تورو دارم چی کم دارم دلم تنگه ، بی تو بودن واسم ننگه حرم چی شد ، کجای کارم میلَنگه مگه ارباب نوکرو یادش میره کبوترو یادش میره گداهایی که ایستادن دم دَرو یادش میره ... حسین جانم ، آقام آقام آقام آقام ... کم آوردم ، کوله بار غم آوردم ببین بازم رو به این پرچم آوردم حلالم کن ، با یه جمله خوشحالم کن یه کربلا تو برات امسالم کن مگه ارباب گدا رو یادش میره مگه مارو یادش میره نمیتونم قبول کنم که بَدارو یادش میره ... حسین جانم ، آقام آقام آقام آقام ... تو بارونی ، تب اشکامو میدونی چقدر خوبی ، بدی هامو میپوشونی غلط کردم ، بطلب دورت میگردم پشیمونم من از این دنیا دلسردم مگه ارباب صدامو یادش میره گریه هامو یادش میره آخه مگه تذکره ی کربلامو یادش میره ... حسین جانم ، آقام آقام آقام آقام ...
امشب که شب قدر و شب راز و نیازه در مِیکده بازه، خدا بنده نوازه اون بنده بَده ، همون گدای سر سالی اومده دست خالی ، پی مولیَ المَوالی نوکر اومده زانو زده با روسیاهی ، الهی الهی تنها حاجتش اینه بشه کرب و بلایی ، خدایی خدایی از غصه میمیره ، از اینجا نمیره اگه کرب و بلا نگیره ، آروم نمیگیره الهی یا الهی ، الهی یا الهی ... من اومدم گدایی ، من اومدم گدایی امشب که شب قدر و شب حساب کتابه دلا در تب و تابه ، دست ابوترابه امشب شب امضای یه سال سینه زَنیه حال ما دیدنیه ، دلامون حَسنیه امشب به لبم ذکر مدد فاطمه دارم ، خمارم خمارم امشب هوس زیارت علقمه دارم ، بیدارم بیدارم امشب که به شِینم ، من عاشق حسینم افطاری شیش گوشه ، سحر تو بین الحرمینم الهی یا الهی ، الهی یا الهی ... من اومدم گدایی ، من اومدم گدایی امشب که شب قدره ، دلا شده هوایی کبوتر شده راهی ، شده امام رضایی امشب از سَر شب دل من نامه فرستاد پای پنجره فولاد ، یاد کربلا افتاد امشب که دل در به درم زده به جاده ، پیاده پیاده مقصدش حرم ورودیِ بابُ الجواده جواده دل داره بهونه ، پای نقاره خونه آرزوش اینه که تو مدینه روضه بخونه الهی یا الهی ، الهی یا الهی ... من اومدم گدایی ، من اومدم گدایی
کمی نان و نمک خورد و همین شد سهمِ افطارش نمک می‌خورد بر زخم دلِ از زخم سرشارش گلویش بود اسیرِ استخوان و خار در چشمش لبش را می‌گَزید از دردهای «حیدر آزارش» برای دلخوشی دخترش لبخند بر لب داشت نگاهش غرق غم بود و لبش می‌کرد انکارش فقط «انا الیه الراجعون» می‌گفت با گریه شبی که با همه شب‌ها تفاوت داشت اذکارش نگاهش سمت بالا بود و اشکش بر زمین اما تمام آسمان را خیس کرد از گریه، رگبارش خلاصه تا سحر بی‌تاب بود و شوق رفتن داشت همان مردی که در دل غصه‌های مردافکن داشت پدر بی اعتنا به ناله‌ی «بابا بمان» می‌رفت تمام «اشهد انَّ علی» سمت اذان می‌رفت کلونِ دربِ خانه دست بر دامان او می‌شد زمین هم التماسش کرد، اما آسمان می‌رفت شکوه قامتش زیر فشار بار غم خم شد ولی سوی عزیزِ قدکمانش، قدکمان می‌رفت هوای کوچه‌ی پشت سرش می‌شد زمستانی که از جسم زمین با هر قدم انگار، جان می‌رفت جناب بهترین خلق خدا روی زمین و عرش به مهمانیِ شوم بدترینِ مردمان می‌رفت همینکه قبله‌ی سیارِ کعبه رفت تا مسجد در استقبال او می‌گفت «حیدر» یکصدا مسجد همان لحظه که محراب اتفاقی را خبر می‌داد علی «فزت و رب الکعبه»اش را داشت سر می‌داد به دست قاتلش رقصید شمشیری پر از کینه چه شمشیری که سرتاپاش بوی میخ در می‌داد نگاه غرق خونِ ماه نخلستانیِ کوفه خبر از اتفاق تازه‌ی «شق‌القمر» می‌داد زمین لرزید و ارکان هدایت هم ترک برداشت پدر وقتی که می‌لرزید و تکیه بر پسر می‌داد برای دیدن یارش، خودش را خوب زیبا کرد محاسن را خضاب از سرخیِ خون جگر می‌داد و با اِعراب‌های خونیِ آیات قرآنی شبِ قدرش سحر شد رفت پیش یار، مهمانی ..........رضا_قاسمی...........
نوحه امام علی علیه السلام ای دلبر بی همتا،نور بصرِ طاها محبوبِ دل زهرا،جانم یا علی مولا جانم یا علی مولا... دلگرمیِ پیغمبر،ای آینه ی داور فَتّاحِ دَرِ خیبر،ای سَیّد و ای آقا جانم یا علی مولا... معنای عدالت تو،خورشید سعادت تو سیمای عبادت تو،ای عالی و ای اَعلا جانم یا علی مولا... بر سائل عطایی کن،دل را تو خدایی کن ما را به دعایی کن،اهل وَرَع و تقوی جانم یا علی مولا... تو روح مناجاتی،تو قبله ی حاجاتی تو کعبه و میقاتی،من دَر به دَری تَنها جانم یا علی مولا... این دیده ی گریانم،این حالِ پریشانم در غفلت و عِصیانم،گشتم زِ گُنَه رُسوا جانم یا علی مولا... تو جانی و جانانم،تو دینی و ایمانم من مرثیه میخوانم،با ناله و با آوا جانم یا علی مولا... بر تو چه جفا گشته،حقّ تو ادا گشته فرقِ تو دوتا گشته،از کینه ی دشمن ها جانم یا علی مولا... قلب تو پریشان است،دل بهرِ تو سوزان است زینب به تو گریان است،با مادرِ خود زهرا جانم یا علی مولا...
رسید وضعِ مُقَدّر ، تَهَدَّمَت وَالله رسید وقت مُقَرّر ، تَهَدَّمَت وَالله صدای صیهه ای از آسمان به گوش رسید: شکست سجده ی حیدر ، تَهَدَّمَت وَالله تمام عرش به هم ریخت از نوای علی شکافت فرق مطهّر ، تَهَدَّمَت وَالله ز ضربِ خارجیِ بی حیا به وقت سجود به ضربِ کینه و خنجر ، تَهَدَّمَت وَالله گرفت خاتمه « سُبحانَ رَبّیَ الاَعلَی » به « فُزتُ » گشت مُغَیّر ، تَهَدَّمَت وَالله نمازِ صبحِ خودش را تمام کرد امام به حال زخمی و مُضطر ، تَهَدَّمَت وَالله محاسنش به دمش‌شدخضاب در‌محراب وَلیّ حضرت داور ، تَهَدَّمَت وَالله یگانه زاده ی کعبه ، یگانه قبله ی دهر یگانه جان پیمبر ، تَهَدَّمَت وَالله شبیه فاطمه اُفتاد روز های پسین علی به بالش و بستر ، تَهَدَّمَت وَالله کنارِ بستر او شاهزادگانش سخت... ...کنند گریه چو مادر ، تَهَدَّمَت وَالله امان ز هِق هِقِ زینب ، امان ز کُلثومش امان ز ناله ی دختر ، تَهَدَّمَت وَالله ندا رسید :«علی کشته شد» ،زمان لرزید ندا رسید سراسر : " تَهَدَّمَت وَالله😭" مهی دو شقّه فِتادست در برِ زینب سری شبیه به اختر ، تَهَدَّمَت وَالله گذشت و قصّه ی موج بلارسید به طَف دوباره روضه ی یک سر ، تَهَدَّمَت وَالله سری به نیزه بلند است در برِ زینب سرِ عزیزْ برادر ، تَهَدَّمَت وَالله ........محمدعلی نوری....... اَلا لعنتُ الله عَلیَ القوم الظّالمین التماس دعا از همه شب۱۹رمضان المبارک۱۴۳۹
_ یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام شور ، دم پایانی ( سیدی ماکو مثلک الغریب ) شاه بی لشکر از نفس فتاد در غریبی بر نیزه تکیه داد بین دشمن ماند بی کس و حبیب سیدی..... صورتت روی خاک کربلا چشم تو گریان سمت خیمه ها روی لب داری ذکر یا مجیب سیدی ...... نیزه ای دشمن زد به پهلویت از جنان زهرا آمده سویت ارث مادر شد بر تو هم نصیب سیدی...... خنجر دشمن بر گلوی تو خواهرت رو زد بر عدوی تو قتلگاه پر شد از شمیم سیب سیدی..... سنگ دشمن خورد بر جبین تو تیر سه شعبه در کمین تو شد ز خون سر شیبک الخضیب سیدی.....