eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس.
113 دنبال‌کننده
11 عکس
0 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما عاشقیم عاشق همیشه در پی دیدار دلبر است قلبش صدف و عشق در این سینه گوهر است در بین باغ های پر از میوه چشم او در جستجوی میوه خوش رنگ و نوبر است دنبال یار می رود آنجا که او رود مانند قایقی که به رودی شناور است یک تنگ آب گوشه زندان عاشق است دریا برای ماهی آزاد بهتر است ماهی ترین مسافر آبی منم منم دریاترین تجلّی هر عشق حیدر است ما عاشقیم عشق در عید غدیر ماست جاپای کوچه گردی حیدر مسیر ماست عید غدیر راه صحیح خدا بود مقصود اصلی همه ی انبیا بود قرآن که جای خود همه تورات و بعد از آن انجیل هم قشنگی اش از ایلیا بود بالاتر از همه ، همه دیدند دست حق بر روی دست ختم رسل مصطفی بود عکاس روزگار گرفت عکس و گفت این زیباترین شکار همه لحظه ها بود هر کس که یا علی به علی گفت نام او در دفتر شفاعت خیر النسا بود ممنونم از خدا که گلم با علی سرشت ذکر علی بلند شود از در بهشت هر مدّعی عشق که دیگر زرنگ نیست هر نغمه ای که از دف و تنبور و چنگ نیست نور علی مقابل هرچه سیاهی است بالاتر از سفیدی نورش که رنگ نیست صد بارمینویسم علی یا علی علی قافیه با علی و ولایش که تنگ نیست شکر خدا سند زده در دفترم خدا هستم سگ علی بخدا اینکه ننگ نیست گاهی شکر به طعم نمک غبطه میخورد دنیا بدون اسم علی که قشنگ نیست عشق علی بود همه ی اعتبار من مهر علی بود همه دار و ندار من در سینه ام ولای علی مثل مشعل است تاریخ بیعتم بخدا روز اوّل است اسلام بی علی بخدا کفر مطلق است این حرف من که نیست ، فقط ، وحی ُمنزل است عید غدیر مُهر قبولی دین ماست عید غدیر عید خدا عید افضل است پای صراط وقت حساب و کتاب حشر هر کس که بی علیست پریشان، معطل است اسلام ناب در گرو نام حیدر است دین سقیفه ساز ستمکار منحل است لعنت به آنکه غاصب سامانه ی علیست لعنت به آنکه گفت علی چارمین ولی ست میوه بدون عشق علی کال می شود انسان بی علی چه بد اقبال میشود قاری سال و برتر قرآن میان قبر گر بی علی بود بخدا لال می شود هر کس که پشت پا زده بر حق مرتضی در زیر پای دوزخیان چال می شود در دادگاه حشر برای علی دلان چون با حقند تبرئه اعمال می شود هر نخ که با ولای علی بافته شود حتما برای سینه زنان شال می شود بی مرتضی سفره ی شادی پر از غم است عید غدیر ناله ی ماه محرّم است ........مجتبی صمدی شهاب .......
آیه نازل شد آسمان٬ خورشید را سمت تو مایل کرده است وحی٬ حق آورده است و ردّ باطل کرده است عده ای را محضِ تاییدِ تو قابل کرده است بد به حالِ آنکه در عشق تو دل دل کرده است خوش قد و بالا و شیرین ایستادی بر جحاز از تو خرماخیز شد تا به ابد شهر حجاز آیه نازل شد! تمام برکه را دریا گرفت شانه هایت در کنار شانه هایش جا گرفت هجده ذی ٱلحجّه بود و جانشینی پا گرفت دستِ پیغمبر(ص) فقط دست تو را بالا گرفت گفت: «أکملتُ لکُم»! دین با علی(ع) شد مستدام شد غدیرخم برای امّتم ختم کلام رونمایی کرد از قران و بسم ٱلله گفت آیه هایت را برای روشنیِ راه گفت گرچه اوصافِ تو را در خطبه ای کوتاه گفت پس همان اندازه را در شأن تو دلخواه گفت مستند کردن کنار برکه کار شیعه شد جملهٔ «مَن کُنتُ مَولا» اعتبار شیعه شد گفت تبریک و به وجد آمد خدا در محضرت بر زمین انداخت تا موسی عصا در محضرت دشت شد یکباره مروه تا صفا در محضرت جبرئیل آورد میکائیل را در محضرت با تواضع٬ پیش تو زانو زد آمد سر به زیر تا که رزق هر دو عالم را بگیرد از غدیر شاه والا بودی و تاج خلافت بر سرت محضِ دیده-بوسی آمد عالمی دور و برت حضرت عالیِ اعلا٬ وارثِ پیغمبرت شد «قسیم ٱلنار و ٱلجنه» جمال محشرت تا قیامت نیست همشأنِ تو هر خار و خسی نیست در حدّ أمیرٱلمؤمنین جز تو کسی کعبه ام تو٬ حج من تو٬ أشهدَم تو٬ یاعلی(ع) نَه صد و ده بار! ذکرم دم به دم تو٬ یاعلی(ع) سائلت من هستم و صاحب-کرم تو٬ یاعلی(ع) مسلکم تو٬ مدرکم تو٬ مذهبم تو٬ یاعلی(ع) عینِ حقّی! صاحبِ امروز و فردایم تویی غم ندارم در صف محشر که مولایم تویی بوترابی و زمین با تو تیمّم می کند چشم می چرخوانی و کعبه تبسم میکند قلعهٔ خیبر ولیکن دست و پا گم میکند زیرِ دست و ‌پایِ تو مرحب تظلّم می کند جاذبه با دافعه٬ جنگاوری٬ لطف و کرم از همینجا شد گمانم ذوٱلفقارِ تو دو دم هجده ذی ٱلحجّه و شد وعدگاهِ من نجف صبحگاه و ظهرگاه و شامگاهِ من نجف سمتِ هر بیراهه نه! یکراست٬ راهِ من نجف شاهِ مردانی علی(ع)! دربارِ شاهِ من نجف آمدم با پایِ دل! آنجا که محضِ پای بوس اولیا و انبیا در محضرت کرده جلوس قطره ای ناچیزم و توصیفِ دریا مشکل است صحبت از شأن تو «یا عالیِ أعلیٰ» مشکل است «هل أتیٰ» می خوانمت! تفسیر «أسرا» مشکل است پایِ «یا مَولایْ-مولایِ» تو نجوا مشکل است خطبه خواندی! خواندم از هر سطرِ شقشقیّه ات از تو حق آغاز شد پیوست در ذریّه ات! ........مرضیه عاطفی سمنان .......
امیرُالحق امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو زبان شاعرانت می‌شوم، می‌پرسم از خالق: چگونه آفریدت؟ کاین‌چنین شورآفرینی تو گواهی می‌دهد خاتم، که خاتم‌بخشِ عشّاقی الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم: علیِ آسمان‌‌ها اوست، اعلای زمینی تو تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟ امینی تو؟ من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد اگر استاد پیکار یل ام‌البنینی تو امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو تو را با دست‌های بسته می‌بردند و می‌پرسم: دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟ فراری‌های خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو چه حکمت‌هاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل! که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو . «یمین» را می‌شمارم، تا صد و ده می‌رسم، یعنی: که معنای یمین، مولای اصحاب‌الیمینی تو تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی صراط‌المستقیمی تو، امام‌‌المتّقینی تو قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو تو شیر حق، تو کراری، ولی‌‌الله و قهاری درِ علم نبی و نفس ختم‌المرسلینی تو یداللهی و سیف‌الله، روح‌الله و سرّالله امین‌اللهی و یعسوبی و حبل‌المتینی تو مع‌الحقی و وجه‌الله، نورالله و عین‌الله چه می‌ماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو همه یک سو، تویی ساقی، تو در عین‌البقا، باقی علی! عین‌الحیاتی تو، علی! عین‌الیقینی تو خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟ چرا اینگونه شاها! با گدایان می‌نشینی تو؟  .......قاسم صرافان .......
الْیومَ اَکْمَلْت همی گویم و گفته‌ام بارها بوَد کیشِ من مهر دلدارها پرستش به مستی است در کیش مهر بُرونند زین جرعه هشیارها اگر عقل آید به میدان عشق کشد کارش آخر به انکارها خوشا مثل سلمان مسلمان شدن خوشا جذبه ی حالِ تمّارها من و جبرئیل و تو دیوانه‌ایم علی کرده بسیار از این کارها من امشب خماریِ او میکشم صدو ده نفس ذکر هو میکشم اگر تیشه‌ها بُت تراشیده‌اند اگه کعبه را هم پرستیده‌اند اگر آسمانها زمین خورده‌اند اگر مهر و خورشید تابیده‌اند اگر تاکِ انگورها پخته‌اند اگر جامها مِی تراویده‌اند اگر بیتها دل به آتش زدند اگر شعرها شعله پاشیده‌اند دلیلش فقط این بُود یک کلام خدا را به رویِ علی دیده‌اند غدیر است و جام از سبو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم خطاب آمد از عشق پیمان بگیر و این دستها را به دامان بگیر کویرِ ترک خورده را اَبر باش از این خاکِ خُشکیده باران بگیر بمان یک به یک حاجیان را بخوان از این جمع کامل گریبان بگیر تلاوت کن `الْیومَ اَکْمَلْت” را وَ بیعت برای سُلیمان بگیر به دستِ علی دستِ خود را بده به منبر بگو یا علی جان بگیر از این بِرکه آبِ وضو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم اگر تیغِ تو سایه گستر شود همان ابتدا کار یکسر شود غلط گفتم آقا ندارد نیاز که تیغ شما خرج لشکر شود سرِ سرکشان خاکِ راه شما به یک ضربه‌ی مالک اشتر شود محال است جمع تمام سپاه که با قنبر تو برابر شود خدا دوست دارد تماشا کند کمی ذوالفقارِ علی تَر شود به تیغ محبت گلو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم تو را از رسولان سر آورده است تو را شورِ شورآور آورده‌اند تصدق بفرما به پیغمبران برای تو انگشتر آورده‌اند به دنبال نامت همه شاعران فقط واژه‌ی محشر آورده‌اند نه که عَمرو عاصان پس اُفتاده‌اند تمام دلیران سر آورده‌اند زمان فرار از دمِ تیغ توست که شلوار خود را در آورده‌اند دلم را پِی اَت کو به کو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم نگهدار ما را برایِ خودت فقط بینِ مهمان سرای خودت مرا آینه کُن به دردی خورم در آغوشِ ایوان طلای خودت برای پدر مادرم کافی است نخی ، ریشه‌ای از عبای خودت اگر پا گذارم به جا پایِ تو مرا می‌بَری تا خدای خودت مرا می‌برد گوشه‌ای از بقیع فقط ردِ پا ردِ پای خودت غبار نجف را به رو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم علی ابتدا و علی انتهاست علی مصطفی و علی مرتضاست علی اول است و علی آخر است علی در حضور و علی در خَفاست علی در معارج علی بر بُراق علی اِنَما...و علی وَالضُحی است علی با حق است علی بر حق است علی کعبه است و علی در حَراست علی نیست آن و علی نیست این علی نه جدا و علی نه خداست علی را بگو هرچه گویی کم است که زهرا علی و علی فاطمه است ........حسن لطفی ........
سلام ساقی کوثر خمار جام غدیرم شراب می خواهم طهوری از نفس بوتراب می خواهم جوانه ای شده ام، آفتاب می خواهم سلام می دهم آقا جواب می خواهم «سلام ساقی کوثر، سلام قرص قمر زمین که لطف ندارد از آسمان چه خبر؟! » خوشست خلوت اگر یار یار من باشد چه خوب می شود اینجا کنار من باشد تمام عمر علی سایه سار من باشد به روز واقعه، او افتخار من باشد اگر نگار من امروز لب فروش شود دکان میثم شعرم رطب فروش شود ابوتراب، که کارش تراب پروری است شعاع ماه رخش آفتاب پروری است دو وزن ابروی او شعر ناب پروری است نگاه ساقی کوثر شراب پروری است «به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند» دوباره وقت کرم کاسه ی نیاز شدن در آستان طلوعش چو غنچه باز شدن به شوق بوسه به دستش ترانه ساز شدن به روی دوش همه اشتران جهاز شدن بدان امید که ذی الحجّه در هوای علی شویم منبر و باشیم زیر پای علی غدیر برکه ی مستی بی حد است، علی حدیث روز ولایت زبانزد است، علی کتاب ناطق و قرآن ایزد است علی علی محمد و اصلان محمد است علی پس از رسول علی مقتدای اسلام است پسر عموی رسالت، صدای اسلام است علی برای رسالت دلیل خواهد شد ولایتش گهری بی بدیل خواهد شد محبّ حضرت حیدر خلیل خواهد شد کسی که دشمن او شد، ذلیل خواهد شد علی خلاصه ی حمد است، ناسپاس نشو نباش یار معاویّه، عمر و عاص نشو کسی که پای قیامش، سجود باید کرد هنوز در پی کشفش، شهود باید کرد در آسمان نگاهش صعود باید کرد به پادگان ولایش ورود باید کرد کنار برکه ی ایمان دوباره جام شده است به امر عالی اعلا، علی امام شده است قلم فروش، دریغا غزل شناس شده مگس نشسته به کندو، عسل شناس شده عدم مقام گرفته ازل شناس شده و آنکه جنگ نکرده، جمل شناس شده کسی که بر سر این راه شاخص است علیست که هست حقّ و مع الحق، مشخص است علیست شما که از دل جبهه خبر نداشته اید برای کشتن فتنه جگر نداشته اید خراش مختصری نیز برنداشته اید به هر چه غیر خدا کم نظر نداشته اید شنیده اید علی یک تنه سپاه شده؟ برای ماندن اسلام جان پناه شده؟ شنیده اید علی سوره تکاثر بود تهی از آنچه شمایید و از خدا پر بود نگاه او به دو عالم پر از تدبّر بود و درک او بخدا خارج از تصوّر بود کسی به غیر علی این همه کمال نداشت میان سینه ی خود چشمه ای زلال نداشت چه اشتباه بزرگی ز دستتان سر زد چه زود عهد غدیر از خیالتان پر زد به قلب های شما دست شرک منبر زد سپاه کفر طنابی به دست حیدر زد همین که جمع پلید سقیفه شور گرفت برای کشتن زهرا مغیره دور گرفت  .........امیر عظیمی ........
اسیر عشق حیدرم دل از همان زمان هوایی و اسیر عشق شد که قبل خلق دلبران علی امیر عشق شد حقیر میشود هر آنکسی که نیست با علی امیر شد کسی که پیش او حقیر عشق شد اسیر عشق او که بنده هوی نمیشود بنده نشد هواییش مگر اسیر عشق شد فرشتگان قرب حق از او مدد گرفته اند چرا که جبرئیل هم دخیل پیر عشق شد برای پیرو صراط مستقیم تا خدا بزرگراه کربلا-نجف مسیر عشق شد نوشته روی لوح سینه تمام شیعیان غدیر روز پرغرور بی نظیر عشق شد شراب میچکد ز دفترم که امشب از شعف شده است نعره قلم علی علی نجف نجف شدند بنده کرامتش تمام جودها رکوع کرده اند در برابرش عمودها قیام کرده کعبه پای قامت قیامتش که حب اوست علت قبولی سجودها وجود اوست روح دین،بگو به منکر علی قبول نیست سجده و رکوع بی وجودها مگر به لطف مرتضی شویم عاقبت بخیر وگرنه شد ضرر بدون او تمام سودها همانکه چارچوب دین بنا شده بنام او همانکه بغض و حب اوست معنی حدودها علیست ناخدای کشتی نجات تا خدا علیست بدر حق نمای لیله المبیت ها شدند عرشیان و فرشیان خراب باده اش جهان بنا شده فقط به پاس خانواده اش نمیشود نصیب هرکسی صراط مرتضی فقط حلال زاده می رسد به پای جاده اش هزار سال رفته از شب عروج،همچنان به گوش عرش میرسد صدای فوق العاده اش اگرچه یکه تاز شده به تخت شاهی جهان ندیده بر تنش کسی به جز لباس ساده اش نگاه ذوالفقار او بس است اینکه جان دهند سپاهِ در مقابل از سواره و پیاده اش همانکه طفل او به یک نگاه مرده زنده کرد مسیح هم نفس نمی کشید بی اراده اش خداپرستِ بی ولای او شده هوی پرست کسی که گشت بنده علی شده خداپرست قسم به بغض بی سپر،قسم به آه ذوالفقار که بوده دین همیشه زیر دِین شاه ذوالفقار به غیر ثروت خدیجه زنده مانده دین حق به گفته نبی همیشه در پناه پناه ذوالفقار کسی که عدل می چکد از آستین جبر او کشانده یک سپاه را به دادگاه ذوالفقار هنوز مانده یاد خیبر آن قیامت عظیم چه زهره ها که آب شد به یک نگاه ذوالفقار هر آنکه شک کند فقط کمی به حق مرتضی به کفر محض میرسد ز دیدگاه ذوالفقار سیاه بخت آنکه چپ کند نگاه بر علی مردد است گردنش سر دو راه ذوالفقار قسم بحق بهشت هم به این شعف نمیشود هیچ کجا برای من مثل نجف نمیشود ........علی اکبر نازک کار ........
غلام خانه ی حیدرم ای لنگر ثبات زمین و زمان علی ای آشناتر از همه بر آسمان علی دریای لطف و مرحمت بی کران علی جانم فدای نام تو، جان جهان علی ای دلنشین ترین دم هر صبح جبرئیل ای جرعه نوش باده ی صهبای سلسبیل ای عرش و فرش خاک کف پات یا علی بال فرشته فرش قدم هات یا علی فصل الخطاب لحظه و ساعات یا علی آمد دوباره عاشق رسوات یا علی آنکس که نام سبز تو را بو تراب کرد من را غلام خانه ی حیدر خطاب کرد مثل غلام خانه ی حیدر نمی شوم هستم ولی شبیه به قنبر نمی شوم امّا بریده از دم این در نمی شوم شرمنده ی عنایت مادر نمی شوم امشب دهید لقمه ی نانی فقیر را آقا بگیر زیر پر این اسیر را من آمدم دوباره مسلمان کنی مرا مهمان سفره ی نمک و نان کنی مرا یا که نوازشی چو یتیمان کنی مرا اصلا چه می شود که تو سلمان کنی مرا ای انتهای هر چه غزل ابتدای تو مولای آسمان و زمین جان فدای تو این حس ساده در دل من حس نوکری است این عشق فرق می کند این عشق مادری است به به چه بارگاه و ضریح منورّی است هر کس که رفته گفته نجف چیز دیگری است چشم تمام شهر که درگیر خواب شد اشکت چکید و خاک نجف درّ ناب شد خورشید می دمید ز کنج عبای تو وا شد به اوج صحنه ی معراج پای تو وقتی خدا سرود به لحن صدای تو آن دم `یکاد” خواند نبی هم برای تو با صوت دلنشین تو احمد خطاب شد یعنی که جانشین نبی انتخاب شد ای رد پای خشم خدا در نگاه دو ای آفتاب خیره به انوار راه تو خورشید سر سپرده ی سرخ سپاه تو هفت آسمان و هفت زمین در پناه تو باران شو و به صحن دلم بی امان ببار از پشت کوه بار دگر شمس را بیار وقتی که حرف فاطمه و بوتراب شد لبخند زد ، دعای شما مستجاب شد زیباترین سوال بدون جواب شد خانه پر از طراوت سیب گلاب شد پرواز عشق هر دو کبوتر شروع شد تفسیر آیه آیه ی کوثر شروع شد ... خورشید عمر سوره ی کوثر غروب کرد گفتی که نور خانه ی حیدر غروب کرد کنج غروب در پس یک در غروب کرد باران نوشت: حضرت مادر غروب کرد آن شب دعای نیمه شبش مستجاب شد او رفت و غصه های دلت بی حساب شد ... ........وحید محمدی........
هوای نجف به سر دارم نشسته ام لب ایوان خانه ام تنها که یک غزل بنویسم بدون چون وچرا غزل برای کسی که مرا بزرگم کرد کسی که داده به من خرج آب و نانم را غزل برای همانکس که سفره اش پهن ست برای هر چه فقیر و برای هر چه گدا همان که اوج فلک هست خاک نعلینش همان که مرتبه اش میرسد به عرش خدا همان که دست دلم از ازل اسیرش بود اسیر برکه ی سبز خم غدیرش” بود دلم شکسته وخسته ز جنب و جوش شده دلم چه گوشه نشین و چه بی خروش شده دلم دوباره خمار پیاله ی ساقیست دلم خراب شرابی ز می فروش شده مرا کسی به گمانم غلام” میخواند دلم هوایی این نغمه و سروش شده دلی که از همه دل ها بریده ام حالا اسیر غمزه ی یک پیر کهنه پوش شده برای اینکه علی” بشنوم من از”زهرا” ببین چگونه زبانم شبیه گوش شده خدا کند که دگر تا همیشه خواب شوم فدای خاک قدم های بوتراب شوم دوباره باز هوای نجف به سر دارم از اینکه بال ندارم دو چشم تر دارم به جان مادر پیرم بدان که ممکن نیست که دست از در این خانه ی تو بردارم به خاطر نظر مهربان حضرت توست میان این قفس سینه جان اگر دارم همه مرا به خدا بنده ی تو می گویند به جای کعبه ز بس بر رخت نظر دارم امین مکه محمد ولی امیر تویی دلیل واقعی خطبه ی غدیر تویی تو شاه هستی و من سائل درت هستم گدای روز و شب دست قنبرت هستم کبوترانه به سوی تو بال وپرزده ام که باورت بشود من کبوترت هستم میان اینهمه اسم و لقب که داری تو هلاک نام خدایی حیدرت `هستم خداست شاهد حرفم که از طفولیت همیشه ماهی آن حوض کوثرت هستم امام اول من آخرین پناه منی تو نور مطلق حق درشب سیاه منی ........محمدحسن بیات لو ........
از ازل مهر تو در سینه از ازل مهر تو در سینه درخشید علی گوش ما مدح کسی غیر تو نشنید علی از هر انگشت تو دریای کرم می ریزد کوه از برق نگاه تو بهم می ریزد در رکوع تو گدا اوج عطا را حس کرد دست در دست علی دست خدا را حس کرد هر چه در حق تو گفتند و نوشتند نشد هیچ کس مثل علی عبد خداوند نشد سائل غمزده فهمید کجا رو بزند نجف امد که فقط پیش تو زانو بزند با اشارات شما چرخ جهان چرخیده صد و ده بار زمین دور سرت گردیده صید مهر تو شدیم و به دلت افتادیم شهروند ابد شهر علی ابادیم ضربان دل شیعه به علی وابسته ست علوی بودن ما تا به ابد پیوسته است تا ابد عطر حریمت نرود از یادم صد و ده بوسه به انگور ضریحت دادم به اذانی که پدر داده به گوشم سوگند نشوم لحظه ای از مهر عزیزت دل کند ردّی از دشمن تو وقت خطر پیدا نیست کار حیدر به خدا کار فلانی ها نیست دست معمار ازل نام علی را که نوشت نقطه ضعفی به بلندای وجودش نسرشت پدر خاکی و ما خاک نشینان تواییم میهمانان سر سفره ایمان تو اییم ........حسن کردی ........
یا علی مددی هو میکشیم جامِ علی را بیاورید امشب مِیِ مدامِ علی را بیاورید تَرسم بنایِ میکده زیر و زِبَر شود ای وای اگر که نامِ علی را بیاورید بینِ مزار هم کفن خویش می‌درم یک بار اگر سلامِ علی را بیاورید بازارِ شاعران و ادیبان بِهَم زنید یک واژه از کلامِ علی را بیاورید جبریل هم رسیده گره‌هاش وا شود آقایِ من غلامِ علی را بیاورید موسی نی ایم قصه اگر لن ترانی است یک جلوه از تمامِ علی را بیاورید ما را خمارِ باده نوشتند با علی ما را حلال زاده نوشتند با علی گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد اما محال باشد علی را بیاورد او اول است از همه باید پیمبرش این دست را بگیرد و بالا بیاورد عزم جهاد می‌کند و وقت رفتنش یک کاسه آب حضرتِ زهرا بیاورد یک دَم بس است از دو دَمِ ذوالفقارِ او تا حالِ صد سپاه کمی جا بیاورد اُفتاده از نَفَس ملک‌الموت می‌رسد تا ذوالفقار محضرِ مولا بیاورد وقتِ نبردِ اوست و جبریل آمده تا دستمالِ زردِ علی را بیاورد یکدم سرِ سپاهِ عرب میزند علی ای نازِ ضربِ شصست عجب میزند علی مست است هرکه نعره‌ی او شورِ یا علیست مَرد است هرکه قبله‌ی او مرتضی علیست حجش قبول هرکه به ایوان طلا رسید بختش بلند هرکه گره خورده با علیست معراج رفته بود ببیند خدا کجاست معراج دید و گفت ببین تا کجا علیست گفت از علی مع الحق و از حق مع العلی من مانده‌ام علیست خدا یا خدا علیست ظهر غدیر نقشِ عقیقِ رسول شد مولا علیست تا‌که خدا هست تا علیست ما شاهرگ به پای علی میزنیم شُکر شرحِ تمام غیرت ما خونِ ما علیست شُکرِ خدا که حُرمت میخانه داشتیم عمریست با علی سر دیوانه داشتیم بر طاق آسمانِ نجف نام فاطمه است بالای آستانِ نجف نام فاطمه است حتی اذانِ صحنِ علی چیزِ دیگری است سر تا سرِ اذانِ نجف نامِ فاطمه است این شهر مِلکِ حضرتِ زهراست مهر اوست هرجا رَوی میانِ نجف نامِ فاطمه است فهمیده‌ام که روزی این شهر دست کیست دیدم به هر دُکانِ نجف نامِ فاطمه است جانِ مدینه جانِ جهان نامِ مرتضی است ای جانِ من که جانِ نجف نامِ فاطمه است ما را علی به فاطمه‌اش هدیه داده است بر برگه‌ی امانِ نجف نام فاطمه است سوگند بر علی که شرف دستِ فاطمه است انگشتریِ دُرِّ نجف دستِ فاطمه است .........حسن لطفی ........
علی جانم هر دل که جدا از تو شود دل شدنی نیست ایمان به جز از راه تو حاصل شدنی نیست عقلی که گره خورد به عشق تو یقینأ از سنگ غم حادثه زایل شدنی نیست هر قدر عبادت شده از اول خلقت با ضربت تیغ تو معادل شدنی نیست با ایه اکملت لکم گفت خداوند دین جز به تولای تو کامل شدنی نیست ما رو به تجلای شما اهل نمازیم این قبله به هر سو متمایل شدنی نیست بی مهر تو ما را چه نمازی چه طوافی؟ بی مهر تو یک رکعت قابل؟...شدنی نیست ای ابر خطا پوش کرم کن که در این شهر رحمت به جز از چشم تو نازل شدنی نیست ........حسن کردی ........
مست ولایت علی نماز شکر خوانده ام ، به خاطر محبتت همیشه مست مانده ام ، به جرعه ی ولایتت نیمه ی جان کشانده ام ، به بارگاه رحمتت به عمق دل نشانده ام ، رزق خود از کرامتت من از الستم به شعف ، مست ولایت علی مرا کشاند به نجف ، دست ولایت علی طعم محبتت بود ، فراتر از شهد و عسل حب تو رمز جمله یِ ، حی علی خیر العمل جمال دلربای توست ، چه بی نظیر و بی بدل به روی دلنشین خود ، بیا به هنگام اجل گفته خدا که بوده است ، خلق جهان برای تو قسم به حق بهشت ماست ، محبت و ولای تو بدون حب تو کسی ، نشد پیمبر به خدا مهر و ولای تو بُوَد ، عشق مقدّر به خدا غیر مدد ز دست تو ، نبوده یاور به خدا نیست مرام و دین ما ، به غیر حیدر به خدا ذره به ذره ی جهان ، مست شد از جام علی ببرده دل ز عرشیان ، زمزمه ی نام علی مستیِ اهل آسمان ، ز جرعه ی غدیر توست بودن ما در این جهان ، ز لطف بی نظیر توست علت خلق ما تویی ، خلق جهان اسیر توست دعوت انبیا تویی که هر نبی سفیر توست تمام رحمت خدا ، همیشه بوده با علی بوَد عبادتِ خدا ، نغمه ی ذکر یا علی ما همه بنده ایم و تو ، بر همه مولا و امام بدون عشق تو بُوَد ، خلقت ما چه ناتمام داده خدا به تو سلام ، هر ملک آورده پیام چون همه ی دین خدا ، عشق تو بوده وَالسّلام جلوه نما به قلب ما ، به روی دلربا علی هست همان وجه خدا ، جمال مرتضی علی جز به اشاره ات علی ، درِ بهشت باز نیست اگر تو باشی ، مددی ، ز غیر تو نیاز نیست عبادتِ بدون تو ، برای اهل راز نیست جز به ولایتت علی ، نمازها نماز نیست من که تمام عمر خود ، گرم تولّای توام در دم مرگم به خدا ، مست تماشای توام .......محمد مبشری .......