پزشکیان که راه میره میگه کارشناس ⬅️رای دادن به پزشکیان = به قدرت رسیدن امثال ظریف و فاضلی و...

++++حق

حالا عصبانی شدی چرا میکروفون رو پرت میکنی سمت پزشکیان 😂

به‌حال‌روز‌نوکرت‌‌هرچی‌گذشت‌شباگذشت! بدون‌کربلا‌به‌من‌نمیدونی‌چیا‌گذشت(:💔 #کربلا @sarallah_2023

تا ابد با #غدیر می مانیم. #امام_علی @sarallah_2023

پزشکیان در میزگرد فرهنگی برای جلب رای مردم گفت : " من با هرگونه اخراج و تعطیل کردن مخالفم" آنوقت مشاورش فاضلی کلا میزگرد را تعطیل کرد!!! ╮در "و اما بعد " عضو شوید👇 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ╭┅───────┅ @engineer_majid_nikkhoo ╰┅───────┅

بعضۍ‌ وقتا‌ نه مداحۍ آرومت‌ می‌ڪنه نه روضـه .. ؛ نه عڪس‌ِ ڪربلا بعضۍ وقتا‌ یه "حسین" ڪم‌ دارۍ ! باید‌ برۍ ضریحشو بغل‌ ڪنی‌ تا‌ آروم‌ بشۍ💔 #کربلا @sarallah_2023

دلتنگی به استخوان رسد؛ میشود سکوت.....❤️‍🩹🥲 #کربلا @sarallah_2023

زیارت عاشورا فراموش نشه 🌱 #چله_زیارت_عاشورا @sarallah_2023

منافقین زبان های تند خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند. #ظریف @sarallah_2023

علاج حل مشکلات کشور،شرکت در #انتخابات است نه شرکت نکردن! @sarallah_2023

#آقای‌امام‌رضا . . دلتنگی‌به‌عمق‌استخوان‌هایم‌رسیده است ؛ میشود‌‌ضما‌نتم‌را‌بکنی؛؟ دلم‌‌خیلی‌تنگ‌است💔 #امام_رضا #مشهد @sarallah_2023

دعای بعد نمازش مرا حسینی کرد❤️ ثواب گریه من را به مادرم بدهید! #کربلا #امام_حسین @sarallah_2023

امشب شب جمعست💔🥲

اینو که دیدم یاد کربلا افتادم:)) اون شب جمعه که حرم خیلی شلوغ بود ؛ اون شب جمعه که وقت وداع بود 😭 آخ سخت ترین شب زندگیم همون شب بود چون باید دل می کندم از جایی که آرومم می کرد ؛ از جایی که حتی برای لحظه ای اونجا از تموم دنیا و سختیاش نجات پیدا کرده بودم و به هیچی فکر نمی کردم .

انگار فقط می خواستی بشینی یه گوشه و با اربابت خلوت کنی . صدای هق هق گریه هام سکوت حرم رو شکسته بود . با خودم می گفتم من بدون تو طاغت نمیارم‌. آره من بدون تو می میرم . من نمی تونم از اینجا برم .

من دارم از کربلا حرف می زنم . کربلا قشنگ تر از اونیه که تو فکر می کنی . از اون لحظه که گلدسته های حرم حضرت ابوالفضل رو می بینی تا حتی لحظه ای که با چشمای گریون داری از آقا خداحافظی می کنی .

آخ گفتم گلدسته :)) نمی دونی من با گلدسته های حرم حضرت ابوالفضل چه خاطره شیرینی دارم :))

در فرودگاه نجف سوار اتوبوس شدیم تا بریم کربلا . چیز زیادی نگذشت که نزدیک کربلا شدیم . توی کاروانمون یه پسر بچه تقریبا دوازده ساله بود . تا گلدسته های حرم حضرت ابوالفضل را دیدیم شروع کرد به مداحی کردن . همه کاروان پیر و جوون ، کوچیک و بزرگ همه شروع کردن با مداحی اون گریه کردن . هنوز صدای هق هق گریه های زائرا تو گوشمه . هنوز صدای اون پسر بچه تو گوشمه .

اونجا انقدر گریه کردم که انگار تازه متولد شدم انگار خالی شدم . انگار با یکی درد و دل کردم که می تونه درک کنه منو ❤️‍🩹

حالا بگم بهتون سفر کربلامو مدیون کیم ؟🥲

سفر کربلامو مدیون حضرت #رقیه هستم🙂 جگر گوشه امام حسین ❤️

مدیون #شهدای‌گمنام هم هستم . که خیلی بهم کمک کردن .

من تمام محرمو می رفتم تپه نور الشهدای شهرمون . اونجا یه جور خاصی به شهدا متوسل شدم . هرشب می رفتم یه گوشه می شستم و باهاشون حرف می زدم . وقتی می خواستم برگردم یه جور حس آرامش داشتم . انگار خالی شده بودم .

الان کربلامو مدیونشون هستم . مثل یه رفیق کنارم بودن و نزاشتن یه بار دیگه غم دوری کربلا رو بچشم .