eitaa logo
سرباز باشیم .... 🇮🇷✌️🇪🇭
451 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
8.5هزار ویدیو
132 فایل
سرباز باشیم @sarbaz_bashim ارتباط با ما: @Elimeh
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهَرَمِ! سَرَم رَفتِ تا... روسریَتِ نَرود حِجابِ شُما خوآهَرانِ کُوبَندِه تَر از خُونِ سُرخِ ما اَستِ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🍀نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه کلید ازشما می‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد وقفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. 🍀شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان! جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟! 🍀شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است. 📚منبع:نشان از بی نشانها
سلام مولای ما ، مهدی جان در هیاهوی این روزمرگی های کودکانه ، زیر بارش مداوم اضطراب ها ، در حلقه تنگ محاصره ی رنج ها ، در تاریکی دهشت زای آخرالزمان ... تنها امید به ظهور شماست که قلب بیقرارمان را آرام می کند ... امید و آرامش و اطمینان ، سهم هر دلی است که چشم براه شماست ... خوشا بر احوال منتظران چشم براه ...
چهل داستان و چهل حدیث از أمیر المؤمنین علی علیه السلام عبداللّه صالحی‏ (قضاوت یا علم آشکار) عبداللّه بن عبّاس حکایت نموده است: روزی عمر بن خطّاب به امام علیّ بن ابی طالب علیه السلام گفت: یا ابا الحسن! تو در حکم و قضاوت بین افراد، بسیار عجول هستی و بدون آن که قدری تأمّل کنی، قضاوت می نمائی؟! امام علیّ علیه السلام به عنوان پاسخ، کف دست خود را جلوی عمر باز کرد و فرمود: انگشتان دست من چند عدد است؟ عمر پاسخ داد: پنج عدد می باشد. امام فرمود: چرا در پاسخ عجله کردی و بدون آن که بیندیشی جواب مرا فوری دادی؟ عمر گفت: موضوعی نبود که پنهان باشد بلکه آشکار و ساده بود؛ و نیازی به تأمّل نداشت. امام علیّ بن ابی طالب علیه السلام فرمود: مسائل و قضایائی که من پاسخ می دهم و قضاوت می کنم برای من آشکار و ساده است و نیازی به فکر و اندیشه ندارد. و چیزی از اسرار عالم بر من پنهان و مخفی نیست همان طوری که تعداد انگشتان دست من بر تو ساده و آشکار بود.**کتاب سلونی قبل أن تفقدونی: ج 2، ص 130.*
انا لله و انا الیه راجعون در چهارمین روز از ماه خدا، روح ملکوتی سرکار حاجیه خانم نیره احتشام رضوی همسر شهید حجت الاسلام و المسلمین حاج سید مجتبی نواب صفوی به ملکوت اعلی پیوست. به همین مناسبت شما رو دعوت به شنیدن خاطره ای از ایشان میکنم:👇👇 بعداز افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. بعد نماز صبح گفتم. بعد از نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریمااااا. اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم . نیست. آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا. هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در . آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا. همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود : خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست. فراوان. مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده. گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند. آقا به من فرمود، دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود : مشکل خیلی‌ها  همینه. نه سکوتشون از سر انصافه، نه سر و صداشون. وقتِ نداشتن، جیغ می زنند. وقتِ داشتن، بخل و غفلت : خاطره ای بود از همسر محترم روحانی مجاهد و انقلابی، شهید حجت الاسلام و المسلمین مجتبی نواب صفوی 🌷روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه 🌷🕊️🌷🕊️🌷🕊️🌷🕊️🌷
Mehdi Jamali.(Maahe Baraan )full ver 2(1).mp3
9.6M
حـــریم احــساس: منتشر شد... ماه باران خواننده : مهدی جمالی آهنگساز و تنظیم کننده : مسعود مجیدی(ایهاب) شاعر : اسماعیل حمیدی کاور : کامران رحیمی
یادت باشد شهید اسم نیست،رسم است!!! شهید عکس نیست که اگر از دیوار اتاقت برداشتی فراموش بشود💔 شهید مسیر است،زندگیست،راه است✨