May 11
هدایت شده از • تَــــࢪنّـمـــــــات • 🌿|•°
[😔]
توصیه رهبر انقلاب
برای مشتاقان محروم
از مراسم اعتکاف
در ایام کرونا
ولی بی توفیقی گاهی از کروناست
گاهی اجبارِ تکلیفِ خودساخته است..
پیشنهاد میشود که
در هر یک از سه روز نماز جناب جعفر طیار را
بهجا آورند.
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
بدانند، که تا خودشان عوض نشوند، نمیتوانند دنیا را عوض کنند!
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
تو که بخشی و سهمی از هستی خودت نبردی ، از این شور الهی و از این فروغ لطف و نعمتِ نور پروردگار، خودت چیزی استفاده نکردی، مایه ای نبردی ، به مردم چه میخواهی بدهی ؟ اول آتش بشو، گداخته بشو،مشتعل بشو، تا بتوانی زغال ها را ، سرد ها را ، سیاه ها را مشتعل کنی و روشن کنی.
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
پیغمبر بیخودی نمیتواند ابوذر درست کند!!
الکی نمیتواند بلال حبشی درست کند!! یا مقداد درست کند!! یا عبدالله مسعود درست کند!! در اوایل اسلام و بعثت؛ اول خودش متحول شد. حالا ببینیم این نغمهٔ نخستینِ وحی با پیغمبر چه کرده و چه مطالبی دارد.
کتابِ
طرح کلی اندیشه اسلامی
مجموعه سخنرانی های حضرت آقا در مشهد
سال 53
به بهانه ی ایام شهادت عقیلة العرب ، زینب کبری سلام الله علیها اندکی سیاهی بر سفیدی میگذارم و مینویسم:
از چهار پنج سالگی که خودم را شناختم ، خانواده ام مرا غرق در عالَم اهلبیت کرده بودند و قشنگ میدانستم ک چی به چی است.
میدانستم که اگر قرار است کسی کاری کند ، همان اهلبیت اند و بس.
که به سبب صبر بر مصائب و انجام فرائض و ما فوق فرائض، و ایضا انتساب به اخرین فرستاده خدا، مکرَم اند.
از میان همه ی اهلبیت ، حضرت سید الشهدا علیه السلام و ایضا حضرت زینب کبری سلام الله علیها برایم جذاب تر بوده اند.
شاید بخاطر نامم بوده که همنام با سید الشهداست. شاید هم بخاطر نذر والده ام ک فرمود فرزندم وقف ابا عبدالله علیه السلام است. چه سری است... نمیدانم.
تا ۱۶ سالگی توفیق مشهد و کربلا رفتن نداشتم. اما در سن شش سالگی حضرت زینب سلام الله علیها بنده را طلبید و قبل از قائله ی داعش ، به این سر زمین سفر کردیم.
آنجا کم کم میفهمیدم که زینب کبری کیست؟..
اگر چ هنوز هم نمیفهمم که ،که بوده ... اما سر منشأ اصلی شناخت من آنجا بود.
آنجایی که پدرم خطاب به من گفت : اینجا محلی بود که اسرای کاروان نینوا را با غل و زنجیر مقابل ملعون ابن ملعون ابن ملعون قرار دادند و مجلس شراب و ... .
آنجا بود که فهمیدم آه زینبی یعنی چ؟...
آنجا که اوضاع سوریه را ، اگر چ آن زمان در رفاه بود ، اما در هَمّ مطلق دیدم.
از سوریه ی معاصر بگذریم ...
به ۱۳۸۳ سال پیش برگردیم. آنجا که زینب کبری بعد از شهادت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و شهادت مادرش زهرا سلام الله علیها و پدرش علی مرتضی صلوات الله علیه و برادرش امام مجتبی علیه السلام، دلخوشی اش فقط حسینش بود ... .
به عبدالله ، شرط ضمن ازدواجش گفته بود که هر جا حسین رفت ، من هم باید بروم ... . بی حسینم نمیتوانم زندگی کنم.
اما با حسینش چ کردند ...
نزدیک گودال آمد ، دید که : الشِمرُ جالِسٌ علی صَدرِهِ ... شاید اینجاست که زبان حال از ایشان ناله میزند:
قبول كن كه شبیه حصیر افتادی
قبول كن ته گودال گیر افتادی
مخواه تا كه سر من به گریه بند شود
بگو چكار كنم از تنت بلند شود
بگو چه كار كنم آب را صدا نزنی
بگو چه كار كنم تا كه دست و پا نزنی
بگو چكار كنم از تو دست بردارند
برای پیكر تو یك لباس بگذارند
میان گریه ی من این سنان چه می خندد
دهان باز تو را نیزه دار می بندد
آهای شمر عبا را كسی ربود برو
بیا النگوی من را بگیر و زود برو
برای غارت پیراهنت بمیرم من
چرا لباس ندارد تنت بمیرم من
قرار نبود بیفتی و من نگاه كنم
و یا كه گریه به كوپال ذوالجناح كنم
مگر نبود مسلمان که اینچنین زده اند
بلند مرتبه شاه مرا زمین زده اند