فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت دل شکستن 💌
سرخوردگی بسیار هولناک تر از یأس است.
سرخوردگی، مسدود شدن اندیشه است،
مرضی است که جریان ذکاوت را کمکم مسدود میکند.
📕 سی اثر
👤 #کریستین_بوبن
امروز اگه بخاطر ترس، دست حق رو نگیری
مجبوری فردا پای باطل رو ببوسی🚶♂
#تلنگر
بندهٔ عزیزم
شما تا این لحظه بیش از ۷۰ درصد حجم بسته ویژه ۳۰ روزه استفاده از رحمت خاص خداوند را مصرف کردهايد و کمتر از ۳۰ درصد یعنی حدود ۷ روز دیگر از حجم بسته باقی مانده است.
پس از به پایان رسیدن حجم باقیمانده، عبادات شما با نرخ عادی محاسبه میشود.
یعنی بعد از اتمام بسته: نه یک آیه، برابر ختم قرآن، نه نفسهایتان مانند تسبیح و نه خوابهایتان عبادت محسوب میشود.
تمديد این بسته نیز امکانپذیر نخواهد بود. پس، از روزهای باقیمانده، کمال استفاده را ببرید.
🌷هیچکس تنها نیست،
🌷همراه اول و آخر،
🌷خداوند مهربان💓♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سن عایشه موقع ازدواج با پیامبر
هیچ وقت بخاطر قیافه ی کسی ، اونو مسخره نکن!
قیافش نقاشی خداست! تو داری طرح خدا رو مسخره میکنی!
در ضمن. اون شخص هیچ نقشی تو ظاهر خودش نداشته! و اینکه اگه خوشکلی، اینم دست خودت نبوده. پس بهش نناز!
آنگاه هدایت شدم تیجانی.pdf
1.81M
کتاب 📚 "...آنگاه هدایت شدم"
نوشته شیعه شناس معروف، دکتر تیجانی
این #کتاب میلیونها نفر را در جهان شیعه کرده.
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
نگذاشتند نفس بکشیم و در جا مرا به کلاس هشتم انتقال دادند. و بدی ماجرا این بود که کلاس مختلط بود!! نم
قبل از اینکه به مقصد برسیم ، با خودم کلنجار میرفتم.
اینکه نکند خدای نکرده با پای چپ وارد مسجد بشوم! نکند خدای نکرده و لا ضالین را کم بکشم ! نکند خدای نکرده عمامه ام وا بشود ! و اینجور چیز ها.
خلاصه که بشدت باید حواسم را جمع میکردم که من، نمایان گرِ دینم خطای من خطای دین حساب میشود و اینجور اقوال.
با راننده ی ماشین ، کمی گپ و گفت کردم و احوالات مردم روستا را گرفتم. از شغل و دین و فرهنگشان پرسیدم و اطلاعات خوبی کسب کردم. خدا خدا میکردم بینشان سنی باشد تا کمی هدایتشان کنم، اما نبود ... .
دمِ مغرب رسیدم. به نیت اقامت ده روزه ، نماز مغرب و عشا را کامل خواندم و راهی خانهی میزبان شدم. انصافا سفره ی شاهانه ای با دو سه مدل نوشیدنی و دو مدل اش و دو مدل برنج ، برای خودم و خودش آماده کرده بود.
نمیدانستم اول باید کدام را بخورم. ولی خب توکل به خدا کردیم و شروع کردیم به خوردن آش رشته. القصه که شام نابی بود.
پس از جمع سفره، اندکی با صاحب خانه گپ زدیم. فهمیدم مردی است 32 ساله با سه فرزند ، 18 سالگی ازدواج کرده بود و مرحوم پدرش واقف مسجد بود. سرمایه ی نسبتا خوبی داشت ، اما خب ... باز از وضع اقتصادی گله داشت. از بی آبی سیستان گله داشت و البته حق داشت ... .
#سفرنامه_۲
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
💔 #اخلاق
اینو باور نداشتم
ینی نمیتونستم باور کنم
دنبال روایتش گشتم و پیدا کردم
نقل از امام صادق علیه السلام است.
در کتاب شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 333، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق.
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13040
بد بخ ....
عاقبت منم لابد اینجور میشه😐💔😂
هدایت شده از غریبہ186
[الصَّلوةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ] خصلت نمازِ درست این است
که انسان را از کارهای
زشت باز میدارد.
اگر دیدی نماز میخوانی
و در عین حال
معصیت میکنی،
بدان که نمازت نماز نیست،
پس نمازت را درست کن.
نماز، تو را به همه ارزشهای دیگر
میرساند به شرط اینکه نمازت
واقعاً نماز باشد.
انسان ِکامل
درلحظهیشهادت
لبخندزیباییبرلبانشبود
بعدهاپیغامدادوگفت:
اینبالاترینافتخاربودڪہمن
درآغوشامامزمان(عج)جاندادم
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده❤️
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
درلحظهیشهادت لبخندزیباییبرلبانشبود بعدهاپیغامدادوگفت: اینبالاترینافتخاربودڪہمن درآ
این شهید مجرد ها رو متاهل میکندا
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
ما روزه دار ها همه یاد لب تو ایم ...
ای تشنه لب تر از همه ی تشنه ها ...
حسین ...
هدایت شده از غریبہ186
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم عمامه گذاری دیدین؟!
اینممراسم چادرگذاری🌿🕯
💠 #اخلاق_الهی 💠
🔸 سلطان الواعظین شیرازی، توفیق حضور در سرداب سامرا (غیبت) را یافت.
وی کتاب مفاتیح الجنان را که به تازگی منتشر شده بود، همراه داشت و از روی آن اعمالی را انجام میداد و زیارت نامههایی را میخواند. شیخی که کنارش نشسته بود و ذکر میگفت، با دیدن وی پرسید: «این کتاب از کیست؟ »
سلطان الواعظین پاسخ داد: از محدث قمی و با تعریف و تمجید بسیار حاج شیخ عباس و کتابش را به او معرفی کرد.
🔸 شیخ با شنیدن سخنان شیرازی گفت: «این گونه که تو از آن تعریف میکنی، نیست»
سلطان الواعظین با عصبانیت گفت: «برخیز، بلند شو و از اینجا برو»
🔸 فرد دیگری که در کنار وی نشسته بود، دستی به پهلویش زد و گفت: «مؤدب باش. ایشان، خود محدث قمی است! »
سلطان الواعظین با شنیدن این سخن به سرعت و با شرمندگی برخاست و روی شیخ را بوسید و از ایشان عذر خواست.
سپس خم شد تا دست وی را ببوسد، ولی محدث قمی دست خود را کشید. آن گاه خم شد و دست وی را بوسید و گفت: «شما سید هستید»
📚 سیمای فرزانگان، صفحه۲۵۴