رومی ها از قلقلک دادن به عنوان شکنجه استفاده می کردند و بزها رو به عنوان شکنجه گر استفاده میکردن به این صورت که پاهای طرف را به نمک آغشته میکردن و بز رو می اوردن😂😐🚶🏻♂
#نمکککک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا طلبهها در جامعه امروز ما چه نقشی
دارند یا اصلا تا حالا چه نقشی داشتند
فقط ۳ دقیقه وقت بزارید تا متوجه
بشید دلیل این همه جنجال برای
زدن طلبهها چیه !
همه عمر برندارم سر ازین خمار مستی
که هنوز من نبودم! که تو در دلمنشستی
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
پیغمبر اسلام فرمود:
العمامة تیجان الملائکه.
عمامه تاج ملائک است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای 😍 دلم قنج رف ...
چلا گوش نمی کنی 😂
جدا از شوخی راست گفته ...
چرا امر به معروف نمی کنیم این همه سفارش شده ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو به طالب جماعت برسونید
و بگید ایرانی ها شیعه ی امیرالمومنین ع هستند و از چیزی ترس ندارند
اشهدان لااله الاالله...
اشهد ان محمد رسول الله...
آتئیست محترمی که اینو خوندی، تبریک میگم شما دیگه مسلمان شدی..
خوش اومدی برادر...
هدایت شده از دنیای دانستنیها
دزفول یکی از شهرهای کهن ایران است که یکی از آثار تاریخی آن، شهر باستانی جندی شاپور است؛ شهری که در روزگار خود با برخورداری از بیمارستان و دانشگاه، یکی از پررونقترین شهرهای ایران بود. در نزدیکی جندی شاپور، بنایی دیدنی با گنبد مخروطی شکل دندانهدار (مضرس) قرار دارد که قهرمانی پیکر نامآور را در خود جای داده است، یعقوب لیث صفاری. اصل بنای آرامگاه، به دوره سلجوقی برمیگردد یعقوب لیث به ریاست حکومت محلی صفاریان در زرنج (در افغانستان امروز) رسید، تا با حکومت بنی عباس که در ایران ریشه میدواند، مبارزه کند. برخی بر این عقیده هستند که دودمان صفاری به پادشاهان ساسانی میرسد. یعقوب، بعد از فتح کرمان، نیشابور و خراسان و سرنگونی حکومت طاهریان، بهمنظور سرنگونی بنی عباس به خوزستان لشکر کشید و از آنجا به بغداد رفت. اما یعقوب لیث صفاری در جنگ با خلیفه شکست خورد و از ناحیه گلو بشدت زخمی و مجبور به عقبنشینی شد. وی دوباره به شوش بازگشت تا لشکر خود را احیا و به بغداد لشکرکشی کند که در میانه راه و بر مبنای اسناد تاریخی، در نزدیکی دزفول کنونی(جندی شاپور) بطور ناگهانی بیمار شدوکمی بعد از دنیا رفت.
💡 افزایش اطلاعات عمومی 👇
https://eitaa.com/joinchat/2690515265C84e75162a3
هدایت شده از مُرتاح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز خطاب به خودم:
هدایت شده از اندکی تفکر
#مجازی
مجازی احساسات، عطشها، انگیزهها، علاقههای بی مورد و نابجا در تو ایجاد میکند و جواب این نیازهایت هم در مجازی به طور کامل و صحیح داده نمیشود، لذا این شرایط سبب سرگردانی و مشکلات روحی میشود.
برای تنطیم شدن افکار و حالات روحی، آمدن به مجازی را تنظیم کن؛ هر کانال یا گروهی عضو نشو، با هرکسی وارد گفتگو نشو، هر مطلبی را نخون، هر کلیپی رو نگاه نکن.
خلاصه اینکه مجازی را جدی بگیر
چون تاثیر مستقیم در واقعیت دارد
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
📜 #حکایت_ها | برو به مامانِت بگو!
🔺 خاطره آیتالله مصباح یزدی، از آیت الله بهجت (قدسسرهما) درباره اعتماد به خداوندعزّوجلّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«دو دوتای خدا، چهار تا نمیشه!»
زندگیه عاشقانه ای که با سرمایهی 3 میلیون بدهی شروع شد...
خیلی وقتا نترسیدن و مقابله کردن با سختگیری های الکی تنها راه حل درسته!👌
#زندگی_عاشقانه #طلبگی
#الفوروارد_واجب
🔅#پندانه
✍ راهی غیرتکراری برای ابراز عشق
🔹یک روز آموزگار از دانشآموزانی که در کلاس بودند پرسید:
آیا میتوانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
🔸برخی از دانشآموزان گفتند:
با بخشیدن، عشقشان را معنا میکنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرفهای دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «باهمبودن در تحمل رنجها و لذتبردن از خوشبختی» را راه بیان عشق میدانند.
🔹در آن بین، پسری برخاست و پیش از اینکه شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد.
🔸یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیستشناس بودند، طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.
🔹آنان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک ببر بزرگ، جلوی زنوشوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری بههمراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
🔸رنگ صورت زنوشوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرئت کوچکترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.
🔹همان لحظه، مرد زیستشناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر بهسمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجههای مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
🔸داستان به اینجا که رسید دانشآموزان شروع کردند به محکومکردن آن مرد.
🔹راوی اما پرسید:
آیا میدانید آن مرد در لحظههای آخر زندگیاش چه فریاد میزد؟
🔸بچهها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
🔹راوی جواب داد:
نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.»
🔸قطرههای بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:
همه زیستشناسان میدانند ببر فقط به کسی حمله میکند که حرکتی انجام میدهد یا فرار میکند.
🔹پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فداکردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد.
🔸این صادقانهترین و بیریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.