طبق نقل هایی از بزرگی شنیدم که :
امیر المومنین علیه السلام به بی بی فرموده بودند ، وقتی پیش ابوبکر برو ، که عمر بن خطاب نباشد!
در راه برگشت ، با عمر بن خطاب مواجه میشوند و وقتی قواله را میبیند ، آن را از دست حضرت میگیرد و پاره میکند ...
از حاج مهدی اکبری ، به نقل از استادشان شنیدم که :
دومیِ ملعون جسارت کرد ...
چ جسارتی ...
وقتی یه دست میخاد بهت سیلی بزنه
تو اگه ببینی ، ناخود آگاه دستتو میگیری جلو صورت
اونا که عصبی از دفعات قبل بودن ، حرکت کردن سمت خونه امیر المومنین علیه السلام
تهدید کردند که یا علی علیه السلام بیعت میکند ، یا خانه را با اهلش آتش میزنیم!!!
شخصی گفت:
آی نانجیب !
تو این خونه دختر پیغمبر حضور داره!
باز میسوزونی؟؟!!!!
از حضرت امیر اجازه گرفتن که چون من دختر پیغمبرم ، رحم میکنن به من ...
بخاطر من کوتاه میان ...
دومی ملعون تو نامه ای که به معاویه میده میگه :
میدونستم زهرا بار شیشه داره ...
صداشو شنیدم و دلم رحم اومد ...
رفتم عقب ...