صحبت کرده و گفتند که امکان دارد به ماموریتهای کاری بروند و از اعزام به سوریه هم گفتند. من هم چون میدانستم خانوادهام با این موضوع بهدلیل روحیهی حساس من موافقت نمیکنند، به آنان در این مورد چیزی نگفتم.💗
وقتی انسان میخواهد به شخصیت ثابتی که در راستای اعتقاداتش است، برسد، بایستی بر سر برخی عقایدش محکم بایستد. خب ما هم تا آن زمان سعی کرده بودیم به اعتقادات و شعارهای خود عمل کنیم.
ما میخواستیم به نیت اجرای فرامین اسلام و دفاع از اسلام ازدواج کنیم؛ میخواستیم زندگی خداپسندانه داشته باشیم و زندگی تشکیل دهیم که خداوند راضی باشد. برای همین من هم سر اعتقاداتم محکم ایستادم و این شرط را قبول کردم.💓
آقا وحید از من دربارهی نظرم راجع به شغل همسر آیندهام پرسیدند و من تنها شرطی که داشتم این بود که شغلشان رسمی باشد. هرگز از درآمدشان نپرسیدم و حتی وقتی راجع به همین موضوع خواستند حرف بزنند باز من سوال نکردم و این برایشان جالب بود.💙
بعد از صحبتهای جلسهی اول نظر خانوادهام این بود که سن من کم است و فعلا برای ازدواج زود است. اما با اصرارهای خانوادهی آقا وحید، بنده از خانوادهام خواستم که اجازه دهند یک بار دیگر صحبت کنیم، شاید به مشکلی برخوردیم که دیگر نیازی به اصرار و ادامه نبود. در آخر، بعد از محرم و صفر سال گذشته، قرار شد بیایند و باقی صحبتها را بکنیم. جلسهی دوم من بسیار آماده
بودم و حتی دو صفحه💌 💌سوال نوشته بودم! جالبتر هم این بود که جلسهی اول چندان دقتی به چهرهشان نکرده بودم و نگران بودم اگر ظاهرشان به دلم ننشست، چگونه جواب رد بدهم!💓
آقا وحید از همان ابتدا روحیهی شوخطبعی داشتند و یادم میآید جلسهی دوم خیلی طول کشید و خانوادههایمان میگفتند چه خبرتان است. ولی آقا وحید با شوخی دل مرا قرص میکردند که به آنها توجهی نکنید همهی سوالهایتان را بپرسید.💙
خلاصه بعد از جلسهی دوم، تقریبا مطمئن شدیم که انتخابمان درست است. در آن روزها تا عقدمان من بسیار به حضرت زهرا (س) و امام زمان (عج) متوسل میشدم و آنقدر آن روزها به آن عزیزان تقرب جسته بودم و آنقدر حس و حال معنوی شیرینی داشتم که همیشه به آقا وحید میگفتم: دلم برای آن روزهایم تنگ شده است.خود آقا وحید و حتی مادرشان هم میگفتند که بسیار به حضرت زهرا (س) متوسل شده بودند.💓
وقتی میگوییم متوسل میشدیم شاید بنظر برسد برای سرگرفتن ازدواج متوسل میشدیم. ولی اینطور نبود. از خدا خیر و صلاح میخواستیم و همهی دعاهایمان این بود که هرطور خداوند صلاح میداند همانطور بشود.
درست است که اندک محبتی در دلهامان افتاده بود ولی هنوز محکم نشده بود و به تحکیم نیاز داشت. این توسلها به این دلیل بود که زندگی تشکیل دهیم که همدیگر را رشد دهیم، همدیگر را تکمیل کنیم نه اینکه متوقف کنیم.
اصلا فکر میکردید که همسر شهید شوید؟ از آرزوی شهادتشان چیزی به شما گفته بودند؟
قبل از ازدواج خیر، فقط از سوریه رفتنشان گفته بودند. در طول زندگی مشترکمان هم چون میدیدند وقتی چنین بحثی میکنند من تحمل ندارم و گریهام میگیرد، ادامه نمیدادند. البته حتی فکر دوری از ایشان هم برایم سخت بود و هربار که گریهام میگرفت از این بود که تحمل دوری ایشان را ندارم. حتی شاید به شهادت فکر هم نمیکردم و همان دوری در حین ماموریت برایم بسیار ناراحت کننده بود.
شاید در حین ماموریت بود که توانستم خودم را اندکی با شرایط وفق دهم. با اینکه صحبت از شهادت نمیکردند اما میدانستم اگر بنا به جدایی باشد، هیچ نوع دیگری از جدایی را تاب نمیآورم و فقط اینکه وحیدم شهید شده آرامترم میکند.
واقعا برای بعضی انسانها مرگ طبیعی حیف است و داغ آن هرگز قابل تحمل نیست. همیشه میگفتم انشاءالله در رکاب آقا امام زمان (عج) شهید میشوید. حتی اگر برایشان هم شهادت میخواستم به این زودیها راضی نبودم و تصورش را نمیکردم.
از لحظهی استقبالتان در فرودگاه برایمان بگویید؛ چه شد که روسری مشکی سر نکردید؟
وقتی در ماموریت بودند، خیلی با خودم فکر میکردم وقتی آقا وحید برگردند چگونه به استقبالشان بروم و کدام لباسم را بپوشم که آقا وحید دوست دارند. کدام روسری ام را که آقا وحید دوست دارند سر کنم و به استقبالشان بروم. آن روزهم همین حس را داشتم. حس میکردم برگشتهاند و به استقبال آقا وحیدم میروم.
هنوز هم وقتی اطرافیان صحبت میکنند و به صورت عادت و از روی محاوره مثلا میگویند وقتی آقا وحید مرد؛ من خیلی عصبانی و ناراحت میشوم. میگویم وحید نمرده است. آقا وحید شهید شده است. چرا این حرف را میزنید.
آن روز هم میدانستم این استقبال یک استقبال معمولی نیست و من باید عالی به استقبالشان بروم. به رسم خود آقا وحید دسته گلی خریدم که پر از گلهای رز قرمز رنگ بود و به پیشواز همسرم رفتم. حتی یادم میآید به آقا وحید میگفتم: وقتی برگردی هرچقدر هم فرودگاه شلوغ باشد، بدون اعتنا به مردم به سجدهی شکر میافتم و خدا را شکر میکنم که دوباره تو را به من رساند.
بعد از رسیدنمان به فرودگاه که هنوز آقا وحید را ندیده بودم، و تابوتشان را میآوردند، یاد این حرفم افتادم و همانجا سجدهی شکر کردم. ولی این بار بهخاطر عاقبت بهخیر شدن همسرم سجدهی شکر به جا آوردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوبتــِ #خون، ڪہ مےرسد
دنیا و روزگار، #پاپَس مےڪشند
بہ سخن گفتن از #دلدادگے نیازے نیستـــ
#سڪوت سرخ نیز، یڪ عالم حـرف دارد ...
#شهید_وحید_فرهنگی
🍃🌹🍃🌹
لحظه وداع همسر شهید فرهنگی با همسر عزیزش💔💙
شادی روح مطهر ودوست داشتنی شهدا معطر کنید لبهاتون رو به ذکر صلوات🌹
4_5895232158703813918.mp3
19.63M
کتاب
#صوتی
سلام بر ابراهیم ❤
قسمت #دوازدهم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
#پنـدانہ✨
از آیت اللہ بهجت(ره) پرسیدند:
در زندگیمان گرہ افتادہ است، یڪ دعاےِ مشڪل گشا بفرمایید.
آیت اللہ بهجت(ره) فرمودند:
زیاد و با اعتقاد ڪامل، بگویید:
#استغفر_اللہ_ربے_واتوب_الیہ🍃
#آیتالله_بهجت
#شـادے_روحشـون_صـلوات
🌱 | @Sarbazelashkarin
حالا خوبیش اینه که
اگه هزار بارم بترکی از غضه ی گناهت و
آه بکشی و بگی #ای_حبیبم!!
همممه ی اون هزار بار و
#بغلت_میکنه و میگه آخی...
بنده ی تنها و #غریبم...🙂💚
#استوری✨
وقتی احساس میکنید دیگر
نمیتوانید راه را #ادامهدهید بدانید...
#قدرتی که شمارا تابه اینجا رسانده
تا انتهای راه نیز #خواهدبرد... ❤️
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
#تلنگر✨
حتی تو خود کلمه #غــیـرممــکـن
یه ممــکـن وجود داره!! 🙂👊🏻
.
عاقبت حاجـت ما نیز
روا خواهد شد
خاک ما گوشــهای از
کرببلا خواهـد شد
#قاسم_نعمتی
#ایحرمتشرحپریشانیم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
🔔🔔🔔🔔🔔🔔🔔از امشب 1397/11/29 بنا داریم زندگی نامه یک شهید رو برای شما مدافعان حریم بررسی کنیم پس هر شب
همراه با شهدا به بزم زیبای ارباب بریم
27.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب عالم شتابان سوی حسین می روند حواست هست؟
#جمعههایانتظار🍂
ماه از خجالت #آب شده!
بس که #تورا بانام او صدا زدند....
#آقاجانپسکیمیآیی؟؟
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
4_5874948982374924914.MP3
4.64M
هر کس خسته شده است،
جمع کند برود!
#گوش_بدهید...🎥
#شهید_حسن _باقری🌷(صدای ماندگار)
🍃🌹🍃🌹
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
الله یَعلَمُ مافِی قُلوبِکم...
حواسم هست، چی تو دلت میگذره ...! 🙃❤️
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
1_39831226.mp3
4.64M
#همسران_شهدا 🌷
🔹توماهے🌙و من ماهےاین برکه کاشے
🔸اندوه بزرگیست زمانےکه #نباشے😔
❤️تقدیم به همســــران صبور شــــهدا❤️
🔻ڪٰاݩالـِ مُـدآفِعـــآݩ حـــ ــریــݥ🔺
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
🌙مآهرجب°•
براےخوبـ شدݩ حآل خودمـونِ
یا اُنْـسَڪُلِ مُستَوحِشٍ غَریبٍ💔
🌱ای آرامـشهـرݩاآرامغريبــ ..
#شهدایــے •| |•
📸 غروب که میشود،
خورشید آخرین نگاههایش را تقسیم میکند بین دستهاے زائرینے که با دست خالے آمدھ اند،
تا خلوتـ دلشان را با شهدا تقسیم کنند
#غروبچذابہ🙂
#اللهمالعجلالولیڪالفرج😔
❥ ••ʝoin👇
•|⇝ @sarbazelashkarim 🌸🍃
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
#رهبرمون 😻 افتخار میکنیم به رهبر حیدریمون♥️ ۱۳۹۷/۱۲/۱۵ 🌳 🔻ڪٰاݩالـِ مُـدآفِعـــآݩ حـــ ــریــݥ🔺 ═══
⚪️عبای رهبری روی شمشاد ها رهبری در مراسم درختماری عباشونو ندادن کسی براشون نگه داره و گذاشتن روی شمشادها!!
اونوقت بعضی از مدیران برای یه مراسم کلنگ زنی کل زمین رو موکت میکنن که خدایی نکرده کفشاشون خاکی نشه!!😒😏
آخه چرا نباید افتخار کردبه یه همچین رهبری✌🇮🇷
🔻ڪٰاݩالـِ مُـدآفِعـــآݩ حـــ ــریــݥ🔺
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim