مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
#یاعلی #بابا اتاق پر شده از بوی مادرم وقتش رسیده پر بکشی سوی #مادرم؟!🕊 دیگر خجل نباش تو از روی م
🏴
غـم بے ڪـس شـدن
رنـج یتیـمان بہ ڪنار
چـاه امشـب زغـم دورے
یـارش چـه ڪـند...!
#نـرو_مـولا
#بـهخاطـردلزینـببمـان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجتالاسلام پناهیان
کلیپ مناجات با امام زمان (عج) ویژه شبهای قدر ماه مبارک رمضان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
#یاعلی #بابا اتاق پر شده از بوی مادرم وقتش رسیده پر بکشی سوی #مادرم؟!🕊 دیگر خجل نباش تو از روی م
دلتنگِ
رخ
فاطمهاش
بود
علے...(ع)
وقت
سحـر
از غصـه
نجاتش دادند...
مداحی آنلاین - مهدی سماواتی - روضه امام علی.mp3
5.69M
🔳 #شهادت_امام_علی (ع)
🌴بر خوان غم، چو عالمیان را صَلا زدند
🌴 اول صلا به سلسله ى انبیا زدند
🎤حاج #مهدی_سماواتی
⏯ #روضه
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم پسرک فلافل فروش🍃 زندگی نامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری 🌹 قسمت چهارم4⃣ گم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
پسرک فلافل فروش🍃
زندگی نامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری 🌹
قسمت پنجم5⃣
تریاک
راوی:یکی از بسیجی های مسجد💠
ايام فتنه بود و هر روز اتفاقات عجيبي در اين كشور رخ ميداد. دستور
رسيده بود كه بسيجيها برنامه ي ايست و بازرسي را فعال كنند.
بچه هاي بسيج مسجد حوالي ميدان شهيد محلاتي برنامه ي ايست و بازرسي
را آغاز كردند. هادي با يكي ديگر از بسيجيها كه مسلح بود با يك موتور به
ابتداي خيابان شهيد ارجمندي آمدند.
اين خيابان دويست متر قبل از محل ايست بازرسي بود. استدلال هادي اين
بود كه اگر مورد مشكوكي متوجه ايست و بازرسي شود يقيناً از اين مسير
ميتواند فرار كند و اگر ما اينجا باشيم ميتوانيم با او برخورد كنيم.
ساعات پاياني شب بود كه كار ما آغاز شد. من هم كنار بقيه ي نيروها
اطراف ميدان محلاتي بودم. هنوز ساعتي نگذشته بود كه يك خودروي
سواري قبل از رسيدن به ايست بازرسي توقف كرد!
بعد هم يكدفعه دنده عقب گرفت و خواست از خيابان شهيد ارجمندي
فرار كند.
به محض ورود به اين خيابان يكباره هادي و دوستش با موتور مقابل او
قرار گرفتند. دوست هادي مسلح بود. راننده و شخصي كه در كنارش بود، هر
دو درب خودرو را باز كردند و هر يك به سمتي فرار كردند.
هادي و دوستش نيز هر يك به دنبال يكي از اين دو نفر دويدند. راننده از نرده هاي وسط اتوبان رد شد و خيلي سريع آنسوي اتوبان محو شد!
اما شخص دوم وارد خيابان ارجمندي شد و هادي هم به دنبال او دويد.
اولين كوچه در اين خيابان بسيار پهن است، اما بر خلاف ظاهرش بن بست
ميباشد. اين شخص به خيال اينكه اين كوچه راه دارد وارد آن شد.
من و چند نفر از بچه هاي مسجد هم از دور شاهد اين صحنه ها بوديم. به
سرعت سوار موتور شديم تا به كمك هادي و دوستش برويم.
وقتي وارد كوچه شديم، با تعجب ديديم كه هادي دست و چشم اين متهم
را بسته و در حال حركت به سمت سر كوچه است!
نكته ی عجيب اينكه هيكل اين شخص دو برابر هادي بود. از طرفي هادي
مسلح نبود. اما اينكه چطور توانسته بود. اين كار را بكند واقعاً براي ما عجيب
بود.
بعدها هادي ميگفت: وقتي به انتهاي كوچه رسيديم، تقريباً همه جا تاريك
بود. فرياد زدم بخواب وگرنه ميزنمت.
او هم خوابيد روي زمين. من هم رفتم بالاي سرش و اول چشمانش را بستم
كه نبينه من هيچي ندارم و ...
بچه هاي بسيج مردم را متفرق كردند. بعد هم مشغول شناسايي ماشين شدند.
يك بسته ی بزرگ زير پاي راننده بود. همان موقع مأموران كلانتري 114 نيز
از راه رسيدند. آنها كه به اين مسائل بيشتر آشنا بودند تا بسته را باز كردند
گفتند: اينها همه اش ترياك است.
ماشين و متهم و مواد مخدر به كلانتري منتقل شد. ظهر فردا وقتي
ميخواستيم وارد مسجد شويم، يك پلاکارد تشكر از سوي مسئول كلانتري
جلوي درب مسجد نصب شده بود.
در آن پلاکارد از همه ی بسيجيان مسجد به خاطر اين عمليات و دستگيري
يكي از قاچاقچيان مواد مخدر تقدير شده بود.
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim