‼️✨
#ادمین_نوشت 💥
سلام کاربران محترم کانال 😉🌹
کانال یکسری #شرایط داره
که کاربرانی که خودشون #ادمین کانال های متفاوت هستند و از پست های کانال استفاده میکنن #موظف هستند
اونا رو رعایت کنن🙂‼️
⭕️به هیچ وجه بنر کپی نباید بشه...
(نه متن بنر و نه عکس)
ولی توجه داشته باشید که کپی تمامی #پستها آزاده(با ذڪر #صلوات)❤️✨
⭕️لوگو داخل عکس ها هم نباید حذف بشه
لطفا این دوشرط رو رعایت کنید که ما شرمنده شما نشیم‼️
در غیر این صورت ادمین های کانال #رضایت ندارن✋🏻✨
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
#تلنگرانھ°•
یادماݩ بآشد ↴
گناه ڪهڪردیم°•○
آݩ را به حساب جوانی ݩگذاریمـ×°•
میشود↷
🌱°•جوانی ڪرد به عشق مهدے(عج)
به شهادت رسید فدای مهدے(عج)•°
🌹 #شهیداحمد_مشلب
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
✨✨
رفقــا ...
ڪاری که برای #خـدا شــروع بشـه ،
#خدا ڪمڪ میکنه ڪارش میگیره
راهش نشون داده میشه
و اهلش جمع میشن ... 🙂
و ڪارهایی که میـخواد
#خـدایـی شــروع بشه ،
از وسط سختـیها شـروع میـشه ...
#حاج_حسین_یکتا 🎙
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
پسرک فلافل فروش🍃
زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری🌹
قسمت دهم0⃣1⃣
ماشین...
راوی:یکی از بچه های مسجد🌹
شخصيت هادي براي من بسيار جذاب بود.🍃 رفاقت با او كسي را خسته نميكرد.💓 در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر 7 فعاليت داشتيم،بهترين روزهاي زندگي ما رقم خورد.يادم هست يك شب جمعه وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچه ها حالش رو داريد بريم زيارت؟🤔گفتيم: كجا؟! وسيله نداريم.هادي گفت: من ميرم ماشين بابام رو مييارم.😉 بعد با هم بريم زيارت شاه عبدالعظيم 7.گفتيم: باشه، ما
هستيم.هادي رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچه ها كه هادي را نميشناختند، فكر ميكردند يك ماشين مدل بالا و...چند دقيقه بعد يك پيكان استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد.فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار ميكرد و ماشين راه ميرفت😆.نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق نداشت. يعني لامپ های ماشين كار نميكرد!
رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند.هركسی ماشين را ميديد ميگفت: اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري 😂اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چندچراغ قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ قوه استفاده ميكرديم.
وقتي هم ميخواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون ميگرفتيم و به سمت عقب راهنما ميزديم.😅😂
خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم.زيارتعجبیی شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه ها شوخي ميكردندو ميگفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و...😅چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد...
#ادامه_دارد...
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
💚••
#پروفایل💫
—من میگم محآلـہ😔
+اما من دلخوشم بہ محآلاٺ رضا«ع»💔
#به_وقت_عاشقے❤️
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @sarbazelashkarim
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
روز آماده شدن حلقههای ازدواجمان، گفت «باید کمی منتظر بمانیم تا آماده شود!« گفتم «آماده است دیگر منتظر ماندن ندارد!» حلقهها را داده بود تا 2 حرف روی آن حک شودZ&A،اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شد..
#عاشقانه_های_شهدا❤💙
#شهید_امین_ڪریمی
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
دلنوشته همسر شهید «امین کریمی» در دومین سالگرد ازدواجشان:👇
امینم عهدمان را که فراموش نکردهای روز ازدواجمان گفتی که پیمانمان ابدی است و همیشه کنار هم خواهیم ماند. امینم این عهد را تو با من بستی؛ اکنون تمام دلخوشیام عهد و پیمان ابدی با توست.
#عاشقانه_های_شهدا❤💙
#شهید_امین_ڪریمی
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
۲۵ خرداد ۱۳۹۸