🇮🇷 به مناسبت دهه فجر
❇️ بشارت یاران روح الله
🔹 بشاره المصطفى: بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى بْنِ ضُرَیْسٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ وَ ابْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
🔹 أقْبَلَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ الزُّبَیْرُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ جَلَسُوا بِفِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَخَرَجَ إِلَیْهِمُ النَّبِیُّ ص فَجَلَسَ إِلَیْهِمْ فَانْقَطَعَ شِسْعُهُ فَرَمَى بِنَعْلِهِ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَنْ یَمِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً مِنَّا عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ ثِیَابُهُمْ مِنْ نُورٍ تَغْشَى وُجُوهُهُمْ أَبْصَارَ النَّاظِرِینَ دُونَهُمْ قَالَ أَبُو بَکْرٍ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ الزُّبَیْرُ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ هُمْ قَوْمٌ تَحَابُّوا بِرَوْحِ اللَّهِ عَلَى غَیْرِ أَنْسَابٍ وَ لَا أَمْوَالٍ أُولَئِکَ شِیعَتُکَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ یَا عَلِیُ
🔹 عبداللَّه بن شریک از حضرت باقر علیه السّلام فرمود:
🔹 ابو بکر و عمر و زبیر و عبد الرحمن بن عوف در صحن خانه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نشسته بودند حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم هم (از حجره خویش) بیرون آمد و در جمع آنها نشست، ناگاه بند کفش آن جناب کنده شد حضرت کفش خود را به على بن ابى طالب علیه السّلام داد تا اصلاح کند
✨ و فرمود:
🔹 همانا از جانب راست خداوند عزّ و جل یا از جانب راست عرش، مردمى از ما بر کرسى هایى از نور هستند که صورت هاشان از نور و لباس هایشان از نور، نور آنها چشم هاى بینندگان از غیر آنها را پر کند،
⁉️ ابوبکر گفت آنها چه کسانى هستند یا رسول اللَّه؟ حضرت سکوت فرمود.
⁉️ زبیر پرسید یا رسول اللَّه آنها کیانند؟ سکوت فرمود.
⁉️ عبدالرّحمن پرسید باز چیزى نفرمود،
✨ تا حضرت على علیه السّلام سؤال کرد، فرمود آنها کسانى هستند که به واسطه روح الله با هم دوستى کنند و دوستیشان بر پایه نژاد و مال نیست، یا على آنها شیعیان تو هستند و تو امام آنهایی ✨
📚 منبع: بحارالانوار جلد ۶۸ (در برخی از چاپ ها جلد ۶۵) صفحه ۱۳۹
_____________________
💬 عالم بزرگ مرحوم آیت الله شیخ عباسعلى ادیب اصفهانى در توضیح این حدیث مى گوید:
🔹 (کلمه روح الله, اینجا -در این روایت شریف- اسم است. روح الله نامى که مردم مطیع او هستند و بدون هیچگونه چشمداشتى او را یارى مى کنند. از ابتدا تا حالا ما میان علما ((روح الله)) نداشتیم و اگر هم داشتیم با این خصوصیات نبوده است. مسلما مراد حضرت امام است. این روایت شأن مردم را هم مشخص مى کند. شأن شهدا و میدان دارها را، کسانى که واقعا در این زمان جهت یارى خدا زحمت مى کشند و خدمت مى کنند، قرینه اى دیگر هست که مى رساند مراد ((روح الله)) در این روایت اسم شخص است).
📚 منبع: مقاله (قم, کانون قیام) از حجه الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان
💠 #منبرک
🆔 @manbarak
هدایت شده از خبرگزاری فارس
📸 جشن صعود پدر و فرزندی قلیزاده و ترابی
@Farsna
محمد رضا خسروی
📸 جشن صعود پدر و فرزندی قلیزاده و ترابی @Farsna
❤️از بین شادی ها و اخبار فوتبال این را خیلی دوست داشتم.
برد تیم ملی فوتبال بر همه ایران دوستان گرامی باد.
هدایت شده از کانال حسین دارابی
استوری ابالفضلی محبی بازیکن تیم ملی و زننده گل اول ایران به ژاپن
جانم علمدار کربلا
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
بسمالله
«ولی من رای میدم. چون پسرم #اتیسم داره.» همینکه جملهام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمیدانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرفهایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر میگرداندند که راننده پنجرهاش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد.
از پنجره باز شده، سوز هوای بهمنماه میخورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال میبرد؛ وقتی که توی همین تاکسیهای سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشتهایمْ کاغذ آدرس داروخانهای در کوچه پس کوچههای جنتآباد شمالی را فشار میدادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطهای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله میانداخت.
پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کمحسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع میخواست مبل باشد یا قلهی سرسرهای در پارک. میتوانست پشت بام خانهای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت.
وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایینتر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیهای به من نگاه کرد. انگار میخواست از دزاژ استیصال صورتم شناساییام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغسنجیاش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. میتونید کدملی بچهمو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانهاش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل میکنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشکهایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و میشد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرصهای تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانهمان، تمام شده بود. صبح زود، کاسهی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئنمان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومیسازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریمها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار میرود...»
نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرینتر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانهی محلهمان به خانه آمد.
من رای میدهم چون پسرم اتیسم دارد. چون میدانم اگر با صندوقهای خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، برای یافتن داروهای سادهای مثل تببر و سرماخوردگی، راهی این مسیر پر رنج میشوند. این تنها جایی است که نمیخواهم هیچ مادری درکم کند.
صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسیبلندهای نمایندهها حرف میزد. پسر جوان کنارش که نگاه خیرهی معذبکنندهای به یقهی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم اتفاقا خیلی از مردمان سرزمینهای جنگزدهی اطرافمان رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیهشان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا، نه مراتع سرسبزش! اما نمیشد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شدهی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگهای داخلیشان داشته باشد.
در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسیرانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمیکنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید این و اون باشیم که کلاهمون پس معرکه است.» با خندهام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش میدونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!»
#باز_نشر
🆔 https://ble.ir/callmeplz
هدایت شده از حماسه ۱۴۰۳
✳️دوستان عزیز در راستای فرمایش #مقام_معظم_رهبری مبنی بر #مشارکت_حداکثری با ارسال هر یک از کدها به شماره ۸۹۸۹ پیشواز تلفن همراه را انتخاباتی کنیم
یا علی بگو کد را ارسال کن
کد پیشواز #همراه_اول
💚💚💚💚💚💚💚💚💚
سرمایه گذاری عظیم ملت ایران
رهبر معظم انقلاب
32817سخنرانی برای پخش آهنگ کلیک کنید:▶️ فرصت انتخابات رهبر معظم انقلاب 13397 سخنرانی برای پخش آهنگ کلیک کنید:▶️ وجوب شرکت در انتخابات مقام معظم رهبری 32818 مذهبی برای پخش آهنگ کلیک کنید:▶️ اهمیت انتخابات مقام معظم رهبری 87037 مذهبی برای پخش آهنگ کلیک کنید:▶️ انتخابات#حضور_حداکثری رهبر معظم انقلاب 20000 سخنرانی برای پخش آهنگ کلیک کنید:▶️ شرکت در انتخابات رهبر معظم انقلاب 13399 سخنرانی برای پخش آهنگ کلیک کنید:▶️ سالمترین انتخابات رهبر معظم انقلاب 13398 سخنرانی برای پخش آهنگ کلیک کنید:▶️ انتخابات وامنیت کشور رهبر معظم انقلاب 13396 سخنرانی برای پخش آهنگ کلیک کنید▶️ انتخابات وجهادعمومی رهبر معظم انقلاب 13395 سخنرانی برای پخش آهنگ کلیک کنید▶️ برای دیگران هم ارسال کنید... #امام_زمان #ایران_قوی #انتخابات #یازده_اسفند 🔰قبل از #حماسه_۱۴۰۲ به ما پیوندید: 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2797667011Cc862d209c2
18.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کلیپ_تصویری بخشی
از دورهٔ #قصه_من_و_خدا
استاد #محسن_عباسی_ولدی:
دلیل انحراف خیلی از بچههـــــا
دقیقـــا پدر و مادرهایی هستن
که میخواستن بچههــــــاشون
رو تربیت دینی کنن😳😱
@tarbiatkadeh
هدایت شده از حماسه ۱۴۰۳
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 #موشن_گرافیک | امیدوارتر از همیشه
💠 افزایش نرخ امید به زندگی در دوران پس از انقلاب اسلامی
#انتخاب_مردم
#پای_کار_انقلاب
#بهمن۱۴۰۲
🔰قبل از #حماسه_۱۴۰۲ به ما پیوندید:
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2797667011Cc862d209c2
امشب باز هم تیم ما باخت و به مرحلۀ نهایی نرسید و در این غم بزرگ!! چقدر اشک جاری شد و چقدر دل سوخت. باز حسرت به دل ماندیم تا دورهای دیگر که بیاید و شاید برسیم به مرحلۀ نهایی. یعنی ما زنده میمانیم و میبینیم وقتی را که تیممان به مرحلۀ نهایی برسد و جام قهرمانی را بالای دست بگیرد؟!
این را گفتم تا بگویم شرمندهایم آقا! به اندازۀ همۀ اشکهایی که امشب ریخته شد و آههایی که از سینه بر آمد، شرمندهایم آقا! کاش میشد حالی که امروز بعد از بازی داشتیم، در غروب هر جمعه... ، نه، فقط یک بار در سال پس از غروب یک روز جمعه، به همۀ کسانی که امروز ... . نه، فقط به چند نفر از ما دست میداد!
وای چه می شد اگر جمعه، آفتاب که رُخش را پنهان میکرد، دلمان هُری میریخت، چشممان مثل ابر بهار میبارید و دلمان اسپند روی آتش میشد و در حسرت آمدنت از عمق جان آه میکشیدیم!
آقا! برای همۀ عاشقنبودنهایمان ما را ببخش!
شبت بخیر امام غریب!
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم ۖ وَلَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ ۖ (آل عمران/۱۵۹)
این است قضاوت خدا درباره موفقیت پیامبرش.
پس اگر پیامبر باشی و معجزه هم داشته باشی، باز معجزه اخلاق است که مردم را جذب میکند.
جای تأمل دارد. نه؟
عیدتان مبارک
#مبعث
🔸 نشانی صفحه #ویراستی حجت الاسلام عباسی ولدی:
https://virasty.com/mohsen_abbasivaladi
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi