خاندان علوے بہ کسے بدهکار نمیمونہ…
#آرمان_عزیز✨
┄┅☫🇮🇷@sarbazvu 🇮🇷☫┅┄
🦋همه گویند به امید ظهورش صلوات..
🦋ای خوش آن روز که گوییم،به تبریک حضورش صلوات:)🌸
#امام_زمان
#مهدویت
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@sarbazvu
" یک خواهش برادرانه . .‼️🙂 "
#شهید_مهدی_محسنیرعد
#وصیتنامه
#شهیدانه
#تلنگر
╭━⊰🌹❀🕊❀🍀⊱━╮
@sarbazvu
╰━⊰🌹❀🕊❀🍀⊱━╯
استادقراںٔتۍ میگفتن :
یه روز #شیطان ڪه از مسںٔله #توبه آگاه
میشه
میره به اصحابش میگه : ما این همہبنده رو
فریب میدیم .
اما #خدا راه توبه رو براش قرار داده،
پسماچه ڪنیم؟!
یڪۍاز یاراش بھش میگه بھش اِلقا ڪنیم ڪه
براۍ توبه هنوز زوده؛ جوونه؛ وحالا حالاها
وقت داره توبه ڪنه ..
اینجوري توبه رو برآش
عقب میندازیم تآ مرگش فرابرسھ ..
- دیر نشه رفیق!'🚶🏿♂
#تلنگر
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@sarbazvu
بیاخیاݪڪنیم
دستانِمانبینِضریح
گرهخوردهاند(:"
بیاخیاݪڪنیم
ڪفشهایِمانرااز
ڪفشدارۍگرفتہایمُ
عقبعقبقدمبرمیداریم
ومیگوییم↓💔
[وَلاجَعلہاللہآخِرالعَهدمِنےلِزیارتِکُم]
-بیآخیآݪڪنیمڪربلآییم(:
#امام_حسین
#کربلا
#پروفایل
╭━⊰🌹❀🕊❀🍀⊱━╮
@sarbazvu
╰━⊰🌹❀🕊❀🍀⊱━╯
#رمان
به پاکی عشق
قسمت یازدهم
وارد خانه ای میشوم آرام و ساکت که به تازگی در مشهد خریده ایم تا هر وقت به اینجا میاییم راحت باشیم .
به ساکتی خانه مان عادت کردم.
لباس هایم را که در اتاق عوض میکنم چشمم به کاغذی تا شده ای می خورد که زیر میز افتاده و کنارش کیف مهشید است.
آن را برمیدارم و بازش میکنم.
- سلام خانم صبوری حسینی هستم. علی اکبر حسینی
راستش نمیدونستم چطوری بهتون بگم برای همین گفتم شاید بهتر باشه نامه ای براتون بنویسم
شرمنده اگه لیاقتتون رو ندارم اما ...
من دوستتون دارم. میخواستم که مزاحم شیم. اگه لطف کنین شماره منزل رو بدید مزاحم شیم.
من صندلی آخر میشینم.
پ. ن : میدونم که هیچوقت سرتون رو بالا نیاوردین تا نگاه کنین.
با تشکر. سید علی اکبر حسینی
نامه را داخل کیفش می اندازم.
معلوم است وقتی داشته می خوانده یکی در اتاق امده و مجبور شده نامه را به گوشه ای بی اندازد.
لبخند میزنم.
« میدونم که هیچوقت سرتون رو بالا نیاوردید تا نگاه کنین. »
چقدر بالغ شده بود دختری که تا همین چند وقت پیش سر اسباب بازی هایمان با هم دعوا میکردیم.
با همان لبخند می روم تا صبحانه ام را بخورم.
بعد از ۱۲ ساعت رانندگی پیاپی و رفتن به حرم آنقدر خسته ام که همان جا روی مبل خوابم ببرد.
چشمانم را میبندم و به چشم هایش فکر میکنم.
اما امان از فکر های بیهوده!
زان چشم نرگسگونهات، از خود شبی بی خود شدم..
ای بیوفا..حرفی بزن؛ تا من برایت جان دهم!
به قلم : آ.پیران🌿
╭─¬¬¬┅🍃🌹🌹🍃┅¬¬¬╮
@sarbazvu
╰─¬¬¬┅🍃🌹🌹🍃┅¬¬¬╯