eitaa logo
سـربــازان دههـ هـشــتادی🦋
446 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
110 فایل
‌˼بسم‌ ِرب‌ِالحُسین.˹✨ • مقصد آسمان است ؛از حوالی زمین باید جدا شد 🪐 ‹حرفـاتون https://daigo.ir/secret/1732795938 📱اعضای کانال؛ دهه دهشتادی‌ و... 🎞محتوا: همه ی سرزمین مادری🥺• -آݩ‌سوۍ‌خاڪریزجبھه↪️"تب‌ا‌د‌ل" @Taliya_m128 🍂ڪپے؟! ن فور 🍃با ذکر صلواٺ📿
مشاهده در ایتا
دانلود
«وَ اَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتی» و تویی که لغزشم را نادیده می‌گیری..! دعای‌عرفه ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄
17.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینو زیادی دوس دارم :)))) ماشاالله به دختران این سرزمین غیور😍😎💪💪💪 ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄
برای نگاه نامحرم خودمونو از نگاهشون دریغ نکنیم چراکه یک نیم نگاهشون هم دنیامونو میسازه هم آخرت🙂🌱 ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید محمدرضا دهقان💔 ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄
اگه تا امشب ۱۹۰ تا بشیم پرداخت میزارم 😍
🧡 💛 - برمي گردم علي جان... برمي گردم دنبالت... و آخرین مجروح رو گذاشتم توي آمبولانس. آتیش برگشت سنگین تر بود... فقط معجزه مستقیم خدا... ما رو تا بیمارستان سالم رسوند... از ماشین پریدم پایین و دویدم توي بيمارستان تا کمک! بیمارستان خالي شده بود؛ فقط چند تا مجروح... با همون برادر س پ*l**ي اونجا بودن... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید... باورش نمي شد من رو زنده می دید... مات و مبهوت بودم... - بقیه کجان؟ آمبولانس پر از مجروحه... باید خالي شون کنیم دوباره برگردم خط... به زحمت بغضش رو کنترل کرد... - دیگه خطي نیست خواهرم... خط سقوط کرد... الان اونجا دست دشمنه... یهو حالتش جدي شد! شما هم هر چه سریع تر سوار آمبولانس شو برو عقب... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست... بیمارستان رو تخلیه کردن، اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط مي كنه... یهو به خودم اومدم... - علي... علي هنوز اونجاست... و دویدم سمت ماشین... دوید سمتم و در حالي که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد... - مي فهمي داري چه کار مي کني؟ بهت میگم خط سقوط کرده... هنوز تو شوک بودم. رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد. جا خورد... سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد... - خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود... بگو هنوز توي بيمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون... من اینجا، پیششون مي مونم... سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر مي شد... سرچرخوند و نگاهی به اطراف کرد... - بسم الله خواهرم! معطل نشو... برو تا دیر نشده... سریع سوار آمبولانس شدم. هنوز حال خودم رو نمي فهمیدم... - مجروح ها رو که پیاده کنم سريع برمي گردم دنبالتون... اومد سمتم و در رو نگهداشت... - شما نه... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم... ارزش گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان، دست اون بعثي هاي از خدا بي خبر رو نداره، جون میدیم... ناموس مون رو نه ..... ═✧❁🌷❁✧┄ @dyareeshgh ═✧❁🌷❁✧┄