10.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣حسن باقری گفت
این سوره حفظ کردنی نیست؛
عمل کردنیه!
🎙 بریدهای از روایتگری حاج حسین یکتا در مراسم سالگرد یگانه مدافع حرم شهرستان بهبهان شهید احسان فتحی🕊🌹🕊
❣اواخر خردادماه سال 1361 بود. بعد از آزادسازي خرمشهر، مدتی حالت سکون و وقفه در جبهه بهوجود آمده بود. در همين ایام اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد. در نیروهای مسلح اعلام شد هرکس میخواهد برای جنگ با اسرائیل داوطلب شود، بسمالله!
من وجهای مذهبی و انقلابی برای خودم متصور بودم، همان روزِ اولِ اعلام به دفتر عقیدتی سیاسی رفتم تا بهعنوان داوطلب اعزام به لبنان ثبتنام کنم. رئیس عقیدتی سیاسی پایگاه، بسیار انسان محترمی بود که خیلی باهم دوست بودیم. وقتی اسمم را نوشتم، گفت: آقای مشیری! شما اولین نفری نیستید که ثبتنام کردید.
گفتم: خیلی هم خوب.
- اگر بگویم، شما هم مثل من شوکه میشوید!
حساس شدم بدانم چه کسی است که ایشان را اینطور متعجب کرده است. گفتم: خب کی هست؟
- اولین نفری که برای اعزام به لبنان و جنگ با اسرائیل داوطلب شد، «عباس دوران» بود!
تا اسم عباس را شنیدم، متعجب به حاجآقا نگاه کردم! انتظار اسم هرکسی داشتم، جز عباس دوران. اگر شركت در جنگ ایران و عراق وظيفة شغلي عباس يا حتي روی غیرت و عشق به وطن بود، جنگ با اسرائیل یک جنگ كاملاً مذهبی یا عقیدتی بود كه هركس زير بارش نمیرفت.
عباس ظاهری ساده و بیریا داشت؛ نه وجه دینیاش رو بود که بگویند آدم مذهبی است؛ نه اهل کلاسگذاشتن و خود را برتر نشاندادن بود که فکر کنند خلبان است یا سِمتی دارد؛ اصلاً به ذهنم نمیآمد چنین شخصیتی اهل داوطلبشدن برای جنگ با اسرائیل شود.
حاجآقا ادامه داد: آقای مشیری! عباس دوران، انسان خاصی است، قدر ایشان را بدانید.
هدیه به خلبان شهید عباس دوران صلوات🕊🌹🕊
❣شهید محمد بروجردی را می شناسید؟! می دونستید که به مسیح کردستان، مشهوره، و چرا به این لقب مشهور شده، چون مسیح کردستان، یعنی فردی که پیامبرانه برخورد میکرد و با اخلاق خود انسانها را از اینرو به آنرو میکرد. حتما فلیمش را هم دیدید، یکی از بهترین فیلم هایی که تونست زندگی یکی از فرماندهان شهید دفاع مقدس را برای ما و نسل جدیدمون که با این شهدا، آشنا نیستن معرفی کنه.
اعتقاد داشت مساله کردستان جز با کمک و مشارکت مردم کردستان حل نمیشه. اعتقاد عمیقی به مردم داشت.
📖 محمد؛ مسیح کردستان
🖋️ به قلم: آقای نصرت الله محمود زاده
🖨️ انتشارات: روایت فتح
یه روایت نابه از زندگی شهید محمد بروجردی. داستان زندگی صرف یک فرمانده لشکر شهید نیست؛ داستان انسان کامل هست. داستان شهیدانه زیستن قبل از شهید شدن هست
برشی از کتاب:
ناگهان بیسیمچی صدایی غیر منتظره شنید: «میدانم بروجردی آنجاست. میخواهم او را نصیحت کنم. من فرمانده دمکرات این منطقه هستم.» بروجردی گوشی را قاپید و با طمأنینه گفت: «بروجردی هستم، بفرمایید.» میشناسمت. خیلی در کردستان اسم در کردی، اما هنوز با مرد رودرو نشدی. بهتر است مثل دو مرد باهم حرف بزنیم...
#معرفی_کتاب
#محمد_مسیح_کردستان
#نصرت_الله_محمود_زاده
#انتشارات_روایت_فتح
#شهید_محمد_بروجردی
#زندگی_شهید_محمد_بروجردی
#دفاع_مقدس🕊🌹🕊
❣توی ماشین داشت اسلحه خالی میکرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباسهایش میشد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت میرفت.
به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟
به علی گفتم: کی بود این؟
گفت: #مهدی_باکری جانشین فرمانده.
گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی میکنه؟!
گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت....
#شهید_مهدی_باکری🕊🌹🕊
❣شهید بهروز(جعفر) شیرسوار
مهم نیست آینده نامی از من برده شود یا نه،مهم این است که اسلام پیروز شود، حتی مهم نیست به جهنم بروم یا نه، مهم این است که بتوان خدا را ازخود راضی نگه داشت.
شهید#بهروز_شیرسوار🕊🌹🕊
❣#شهید_که_خرج_مزارش
#را_امام_زمان_عج_دادند
●یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان (عج) را می بیند و آقا راهنمائیش می کنند تا به خانواده اش برسد و بعد می فرمایند:
از قول ما به خانواده شهید عارف بگوئید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید؟ حمید در یکی از وصیتنامه هایش نوشته بود، قبرم را ساده مثل قبور #بقیع بسازید!
●همچنین آقا می فرمایند: شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را می دهیم که نشانی محل پول را هم می دهند.
در همین حین از خواب بیدار می شود و با خانواده اش به گلزار شهدا می رود، به نیت زیارت و هم پیدا کردن آدرس و نشانی داده شده.
●در مکان مورد نظر، یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی پیدا می شود که درون آن مبلغ ۳۰۳۰ تومان قرار داشت.پس از این اتفاق، ماجرا را برای خانواده شهید عارف و یکی از علما تعریف می کنند و بعد از تائید، مقداری از مبلغ را جهت باز سازی قبر حمید و ۳۰ تومان باقی مانده را برای انتشار خبر آن هزینه می کنند.
ﻣﻨﺒﻊ: ﻛﺘﺎﺏ ﺳﺮﻭﻗﺎﻣﺘﺎﻥ
📎 #شهید_حمید_عارف 🌷
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ . ﺩاﺭاﺏ
#ﺗﻮﻟﺪ:ﻣﻴﻼﺩﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ع
#ﺷﻬﺎﺩﺕ:ﺭﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ع🕊🌹🕊
30.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به یاد شهدای مداح به ویژه مداح باصفا و عاشق دلسوخته اهل بیت و امام حسین(ع) ، فرمانده و غوّاص دلاور شهید والامقام حاج رضا داروئیان
(مداح محبوب لشکر ۳۱ عاشورا)
🔹ولادت:۱۳۴۵/۰۹/۲۴
🔹شهادت: ۱۳۶۷/٠۲/٠۵
🔹محل شهادت: منطقه شلمچه
سلام و صلوات، هدیه به عاشقان خونین بالِ حضرت اباعبداللّه الحسین(ع)
به خصوص شهید حاج رضا داروئیان
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.
#حاج_رضا_داروئیان
#شهید_رضا_داروئیان🕊🌹🕊
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنی که نماز جمعه را به هم ریخت
پس بگو چرا تریبون نماز جمعه تهران را بر رحیمپور ازغدی، حرام کردن؟
حتما گوش کنید و بفرستید برای امام جمعه هاتون....
🌷🕊️
⚫سالروز درگذشت آیتالله مسلم ملکوتی
۴ اردیبهشت سالروز درگذشت آیتالله مسلم ملکوتی(ره) نماینده اسبق ولی فقیه در استان و امام جمعه اسبق تبریز گرامی باد، روحش شاد.
امام خامنهای: ایشان(آیتالله مسلم ملکوتی) فقیهی بودند جامع علوم عقلی و نقلی و بسیار فراتر از استانداردهای متداول حوزههای علمیه.
عکس از سمت راست:
۱- آیتالله غروی
۲- آیتالله مسلم ملکوتی(ره)
۳- برادر بهلول هوشمند
۴- پاسدار شهید حسن وکیل زاده🌷
زمان: سال ۱۳۶۳
#آیت_الله_ملکوتی
#امام_جمعه_تبریز
#آیت_الله_غروی
#شهید_حسن_وکیل_زاده
#بادیگارد
#محافظ_شخصیت_نظام
#شهدای_لشکر_۳۱_عاشورا
#غواصان_لشکر_۳۱_عاشورا
#شهدای_گردان_حبیب_ابن_مظاهر
#غواصان_گردان_حبیب_ابن_مظاهر_لشکر_۳۱_عاشورا
#غواصان_گردان_حبیب_ابن_مظاهر
#تبریز
#شهدای_تبریز
#مسجد_کلانتر_تبریز
#شهدای_مسجد_کلانتر_تبریز
#گلزار_شهدای_وادی_رحمت_تبریز
#دیزج_امیرمدار
#شهدای_دیزج_امیرمدار
#شهدا
#شهید
#من_میترا_نیستم
#قسمت_هفتم
مادرم بین بچهها فرق نمی گذاشت ولی به مهران و زینب وابسته تر بود.
مهران نوه اولش بود و عزیزتر. زینب هم که مثل من عاشق خدا و پیغمبر بود همیشه کنار مادرم می نشست و قصههای قرآنی و امامی را با دقت گوش میکرد و لذت میبرد.
مادرم قصه و حکایت های زیادی بلد بود هر وقت به خانه ما می آمد زینب دور و برش می چرخید و با دقت به حرفهایش گوش میکرد.
مادرم زینب را شبیه ترین نوه اش به من می دید برای همین به او علاقه زیادی داشت.
بابای بچه ها ساعت ۵ صبح از خانه بیرون می رفت، بعد از ظهر برمیگشت
روزهای پنجشنبه نیمروز بود ظهر از سرکار میآمد.
در باغچه خانه گوجه و بامیه و سبزی می کاشت.
زمستان و تابستان باغچه سبز بود و سبزی خوردن و خورشتی را از باغچه خانه برداشت می کردیم.
حیاط خانه های شرکتی سیمانی بود با تابش آفتاب در طول روز آتش می شد روی زمین که راه میرفتیم کف پای ما حسابی می سوخت.
تا بعد از به دنیا آمدن شهرام کولر نداشتیم، شبها در حیاط میخوابیدم
جعفر بعد از ظهرها آب را توی حیاط باز میکرد و زیرِ در را میگرفت
حیاط خانه تا نیم متر از دیوار پر از آب میشد این آب تا شب توی حیاط بود شب زیر در را برمی داشتیم و آب با فشار زیاد به کوچه سرازیر میشد با این کار حیاط سیمانی خانه خنک می شد و ما روی زمین زیر انداز می انداختیم و رختخواب پهن می کردیم
هوا را نمیتوانستیم خنک کنیم و مجبور بودیم با گرمای ۵۰ درجه در هوای آزاد بخوابیم اما زمین را میتوانستیم برای خوابیدن قابل تحمل کنیم.
خانه های شرکتی دوتا شیر آب داشت شیر آب شهری که برای خوردن و پخت و پز بود و شیر آب شرکتی که مخصوص شستوشوی حیاط و آبیاری باغچه و شمشادها بود
گاهی که شیر آب شط را در حیاط باز میکردیم همراه آب یک عالمه گوشماهی میآمد
دخترها با ذوق و شوق گوش ماهی ها را جمع می کردند.
بعد از ظهرها هر کاری میکردم بچه ها بخوابند خوابشان نمیبرد و تا چشم من گرم میشد میرفتند و توی آب حیاط بازی می کردند...
#زینب_کمایی
#بانوان_بهشتی
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🧕