مبهـوتم از دوام سپرهای عشــق تان
کہ اینگونہ درکشاکش سنگ ایستاده اید
آهستـہ تر کہ ما بہ شما اقتـدا کنیم
ای تڪ سوارها کہ بہ ظاهر پیاده اید
#صبحتون_شهدایی🌷
#مردان_بی_ادعا🕊🕊
@sardarbakery
هر صبح گنجشکی، لب ایوان خانه
سـر می دهد آوازهـایی شـادمانه
او می سراید تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگینتر کند با هر ترانه
سلام دوستان خوبم✋
صبح زیباتون به شادی🌸
@sardarbakery
سلام امام زمانم ✋🌸
میڪنم باخودم این زمزمہ برمیگردد
بین دنیای پر از واهمہ برمیگردد
شڪ بہ دل راہ ندہ دروسط بهت همہ
حتم دارم پسر فاطمہ برمیگردد
@sardarbakery
مےرسد از هر طرف زائر مدام از راهِ دور
سهم من در حدّ یڪ عرض سلام از راه دور
اشڪ مےریزد دلم!از شوق٬پرپر مےزند
دور گنبد؛بر فراز پشٺِ بام از راه دور
سلام ارباب خوبم✋🌸
@sardarbakery
پروردگارم ...
شکوفایی روزت را سپاس میگویم
که تاریکی شب را پایان می بخشد
و تاریکی شب را نظاره گرم
که هیاهوی روز را سرانجام است؛
در این میان
این "من" هستم که بالا میروم؛
پایین می آیم ؛
خوشحال و غمگین می شوم؛
تهی و سرشار می شوم و باز....
همان میشوم که بودم،
پروردگارم بندگی ام را بپذیر.
با یه بغل هوای تازه
🕊🍃🕊🍃♥️🍃🕊🍃🕊
@sardarbakery
هر کس "دنیا" را از زاویه
دید خود *قضاوت* میکند؛
گاهی بهتر است جای خود را
برای بهتر دیدن "عوض کنید"...
هیچوقت در زندگی تان به
خاطر احساس "ترس" عقب ننشینید...
همه ی ما بارها این جمله
را شنیده ایم که بدترین اتفاقی
که ممکن است بیفتد چیست؟
مثلاً اینکه *بمیرید*؟
ام٠٩ا "مرگ" بدترین اتفاقی که
ممکن است برایتان رخ دهد"نیست"
بدترین اتفاق در زندگی
این است که "اجازه دهید"
در عین"زنده بودن از درون بمیرید
@sardarbakery
سردار شهید نورعلی شوشتری که سال های متمادی منصب خادمی افتخاری بارگاه ملکوتی امام رضا را نیز عهده دار بود بارها در جمع همرزمانش گفته بود: آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود.
سردار شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده قرارگاه قدس که در تدارک برگزاری همایش وحدت سران طوایف در استان سیستان و بلوچستان بود صبح روز یک شنبه 26مهر1388 در اقدامی تروریستی به فیض شهادت نائل آمد.
👈 بخشی از وصیتنامه شهید شوشتری:
دیروز از هرچه بود گذشتیم- امروز از هرچه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی از آن توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیرگردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم.
@sardarbakery
💠 مامانمو گم ڪردم.
نوجوان ۱۳ سالهای ڪه به منظور مقابله با دشمن و ضربه زدن به آنها، به شناسایی مواضع عراقی ها میرفت و غنائم و اطلاعات مهمی را با خود میاورد.
بهنام میرفت شناسایی چند بار گفته بود: دنبال مامانم میگردم، گمش ڪردم، عراقیها هم فڪر نمیڪردند بچه ۱۳ ساله بره شناسایی، رهاش میڪردند.
یکبار رفته بود شناسایی، عراقیها گیرش انداختند و چند تا سیلی بهش زدند، جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مونده بود؛ وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود، هیچ چیز نمیگفت، فقط به بچهها اشاره میڪرد ڪه عراقیها ڪجا هستند و بچهها راه میافتادند.
یڪ بار یڪ اسلحه به غنیمت گرفته بود و با همان یڪ اسلحه هفت عراقی را اسیر ڪرده بود.
🌷شهید بهنام محمدی🌷
@sardarbakery
«هادی از خیرینی بود که هر ساله مبالغی را به مؤسسه گل نرگس کمک میکرد. غیر از آن، اجناسی را برای بچههای بیسرپرست تهیه میکرد و در اختیار مؤسسه میگذاشت.
قبل از شهادتش آن قدر هدیه مناسب دختر بچهها خریده بود که مسئولان مؤسسه میگویند هر چه توزیع میکنیم تمام نمیشود.»حالا چند وقتی میشود که گلسرها، تلها، انگشترها و ساعتهای دخترانهای که هادی برای دختربچههای یتیم یا بیسرپرست تهیه کرده بین آنها توزیع میشود. هدیهای از یک شهید که تنها دغدغه خود و خانوادهاش را نداشت
✍ راوی:خواهرشهید
🌹شهید هادی زاهد
@sardarbakery
🌷 داستان یک تفحص ☜
💠 حكايت اذان شهيد
🌷سال ٧٤ بود که باز دلمان هوای خوزستان کرد و در خدمت بچه های «تفحص» راهی طلائیه شدیم. علیرغم آب گرفتگی منطقه، بچه ها با دل هایی مالامال از امید یک نفس به دنبال پیکرهای مطهر شهدا بودند و با لطف و عنایت خداوند، هر روز تعدادی پیکر شهید را کشف و منتقل می کردیم.
🌷یک روز تا ظهر هرچه گشتیم پیکر شهیدی را پیدا نکردیم… دل بچه ها شکسته بود. هرکس خلوتی برای خود دست و پا کرده بود، صدایی جز صدای آب و نسیمی که بر گونه های زمین می وزید به گوش نمی آمد، در همین حین یکی از برادران رو به ما کرد و گفت: «صدای اذان می شنوم!» ما تعجب کردیم و حرف آن برادر را زیاد جدی نگرفتیم تا این که دوباره گفت: «صدای اذان می شنوم، به خدا احساس می کنم کسی ما را صدا می زند…».
🌷باور این حرف برای ما دشوار بود، بچه ها می خواستند باز هم با بی اعتنایی بگذرند، آن برادر مخلص این بار خطاب به ما گفت: «بیایید همین جایی که ایشان ایستاده است را با بیل بکنیم». ما هم درست همان جایی که ایشان ایستاده بود را با بیل کندیم. حدود نیم متر خاک را برداشتیم....
🌷با کمال تعجب پیکر مطهر شهیدی را یافتیم که هنوز کارت شناسایی او کاملاً خوانا بود و پلاکش در لابه لای استخوان های تکیده اش به چشم می خورد. قدر آن لحظات توکل و اخلاص را فقط بچه های تفحص می فهمند..!
راوی: برادر ستائی از یگان تفحص تیپ ٢٦ انصارالمؤمنین🌹🕊🕊
@sardarbakery
به "زندگی" فکر کن !
ولی برای زندگی "غصه نخور"..
دیدن حقیقت است ،
ولی درست دیدن، "فضلیت"...
"ادب" خرجی ندارد
ولی همه چیز را میخرد...
با شروع هر روز فکر کن
تازه بدنیا آمدی .
"مهربان باش" و دوست بدار
و عاشق باش.
شاید "فردایی نباشد"...
شاید فردایی باشد
اما "عزیزی" نباشد...
♡دکتر الهی قمشه ای♡
@sardarbakery
جان راتو صفا ده به صفای صلوات
همراز ملک شو به نوای صلوات
هرکس که صلوات می فرستد یک بار
ده بار خدا بر او فرستد صلوات
💓اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💓
@sardarbakery