eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
14.9هزار ویدیو
102 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
📚حکایت طبیب و قصاب قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه‌ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب‌باشی آمد. طبیب گفت تو چه کردی. شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دودستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی؟ گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان...
سلطان محمود غزنوی به وزیرش گفت آیا کسی هست که فالوده نخورده باشد؟ وزیر گفت بلی، بسیارند. قبول نکرد و مبلغی بین ایشان شرط شد. سربازها از دروازه‌ شهر، مسافر ژنده‌ پوشی را آوردند. سلطان محمود، فالوده را نشان داد و پرسید این چیست؟ مسافر گفت من ندانم، اما در زادگاه ‌من مردی هست که هر ساله یک مرتبه به شهر می‌ رود. او می‌ گفت در شهر، حمام‌ های خوب ساخته می‌ شود، به گمانم این حمام است. پادشاه بسیار بخندید. وزیر گفت پادشاه دو برابر باید سکه بدهند، چون این مرد نه فالوده دیده نه حمام. موش و گربه، شیخ بهایی
اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم، کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم. دوستانم را برای صرف غذا به خانه ام دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده بود. درسالن پذیرایی ام، ذرت بوداده می خوردم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند، نگران کثیفی خانه ام نمی شدم. پای صحبت های پدربزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی، پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد. شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدت ها روی میز جا خوش کرده اند را روشن میکردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم. با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند. با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی، بیشتر می خندیدم. هر وقت که احساس کسالت می کردم، در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم، فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است. اگر شانس یک بار زندگی دوباره به من داده می شد، هر دقیقه ی آنرا متوقف می کردم، آن را به دقت می دیدم، به آن حیات می دادم و هرگز آنرا پس نمی دادم.. اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدم...
اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟» ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ.» ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: «ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ.» ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!» ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: «به اين دو کاسه نگاه کنيد. اولی از طلا درست شده است و درونش سم است و دومی کاسه‌ای گلی است و درونش آب گوارا است، شما از کدام کاسه می‌نوشید؟» شاگردان جواب دادند: «از کاسه گلی.» استاد گفت: ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسه‌ها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. آدمی هم همچون اين کاسه است. آنچه که آدمی را زيبا می‌کند درونش و اخلاقش است. بايد سيرتمان را زيبا کنيم نه صورتمان
" ده جمله کوتاه و تاثیر گذار " ۱-قرار نیست در کاری عالی باشید تا آن را شروع کنید..قرار است آن را شروع کنید تا در آن کار عالی شوید... ۲-اعتماد ساختنش سالها طول میکشد ، تخریبش چند ثانیه و ترمیمش تا ابد... ۳- ایستادگی کن تا روشن بمانی ؛شمع های افتاده خاموش می شوند.. ۴- دوست بدار کسی را که دوستت دارد حتی اگر غلام درگاهت باشد؛دوست مدار کسی را که دوستت ندارد حتی اگر سلطان قلبت باشد...  ۵- هیچ کدام از ما با "ای کاش”، به جایی نرسیده‌ایم...  ۶- "زمان” وفاداریه آدما رو ثابت میکنه نه "زبان” ... ۷- همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم … ۸- خودبینی، دیدن خود نیست،خودبینی، ندیدن دیگران است...  ۹- هیچ آرایشی شخصیت زشت را نمی پوشاند ! ۱۰- آدمـها را به انــدازه لــیاقــت آنها دوست بدار و به انــدازه ظــرفــیت آنها ابراز بدار
- آقاجون سخت ترین کار دنیا چیه؟! راه رفتن روی آب؟ پرواز کردن بدون بال؟ نامرئی شدن؟ آقاجون خندید! + مگه کتاب داستان میخونی دختر؟! سخت ترین کار ، انسان بودن توی این دنیاست! اینکه روی کره‌ی زمین راست راه بریم((: و تنها ردی که از ما باقی میمونه آدمیت باشه که خشك نكنيم گل سرخ شازده کوچولو رو که رنگ سفید مهربونی رو بپاشیم روی این دنیایِ سیاه سخت ترین کار انسان بودنه باباجآن! . ☁🌿 .
‏انسان‌ها دو دسته‌اند : بعضی از آن‌ها را هر چقدر که ، بیشتر می‌شناسی ، بزرگتر می‌شوند ، و بعضی‌ها را هر چقدر که ، بیشتر می‌شناسی ، حقیرتر...!
سلامتی دیروزها که کوچه ها تنگ بود اما دلا باز... نه مثل امروز که کوچه ها گشاد شدن اما دلِا تنگ...
دستان مادرتان را ببوسید قبل از آنکه مجبور باشید سنگ سردی را ببوسید مادرتان را درآغوش بگیرید قبل از آنکه مجبور شوید عکسش رادر آغوش بگیرید هیچ چیز در دنیا ارزش"مادر"را ندارد👌 🌺🍃
گاهی چه دلگیر می شوی از خدا و گاهی چه بی اندازه دلت برایش تنگ می شود؛ گاهی ز حکمتش شاکی و گاهی؛ گاهی مشکوک و گاهی مجذوب عدالتش میشوی؛ گاهی از رگ گردن به تو نزدیکتر و گاهی دور میشود از تو....!!! گاهی قدرتش در لبخند تو جاری میشود و گاهی در گریه ات؛ خدا همان خداست، کاش اینقدر ما گاهی به گاهی نمیشدیم...
📢📢🍀🌴حمیدم🌴🍀:📢📢 سلام دوستان عصرشمابخیر✋✋آقامهدی باکری واحدمقیمی دارندبرای نمازومناجات آماده میشندماهم ازقافله عشق عقب نمانیم.یاعلی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴