❣ دوست دارم دستم اُفتَد
تا مگر دستم بگیری
موقع روضه خوانی که می شد سفارشش یک روضه بود.
روضه علمدار کربلا.
خیلی عاشق حضرت ابوالفضل بود. بعدشم اونقد گریه می کرد که نزدیک بود از حال برود.
این یک بیت شده بود تموم آرزو و خواسته اش:
دوست دارم دستم افتد تا مگر دستم بگیری
لحظه ای پیشم نشینی تا سپند آسا بمیرد
آرزوش برآورده شد .
هم دستش قطع شد هم ...
•••••
شهید محمد علی طاهری
از فرماندهان لشکر۷ ولیعصر(عج) خوزستان
تولد: ۱۳۴۶- اندیمشک
شهادت: ۱۳۶۵-کربلای ۵/ شلمچه
راوی علی طاهری، پسرعموی شهید🕊🌹🕊
📸 | رختشویی؛ روح را هــم تمیـــز می کرد.
🔺جبهه یک زندگی قشنگ بود.
بسیاری از اوقات متوجه نمی شدی لباسهایت را چه کسی شسته؛ وقتی متوجه می شدی که روی بند افتاده و یا تاکرده ومرتب؛ روی ساک و وسایل شخصی ات گذاشته شده بود.
اگرچه ظاهرش رختشویی بود ...
اما باطنش تهذیب ...
📍جـــزیره مجنــون
♦️عملیـــات خیبــــر
⏳اسفند مـــاه ۱۳۶۲
#پیـــران_جبهــه
#زندگی_درجنگ
#دفـــاع_مقدس🕊🌹🕊🙊
📸 | سلام بر آنانکه شبانگاهان میجنگند
و صُبــــح دَم با کفــــن بـــاز می گـردند ...
🔺عکسی کمتــر دیده شده
🕰 صبـــحِ عملیـــات خیبـــر
📍طلائیه؛ سه راهی شهادت
🔸جمع آوری ابدان مطهر شهداء
#سلام_بر_شهیدان
#قهرمانان_وطن🕊🌹🕊
❣ شهید حبیب الله شمایلی
شهید حبیب الله شمایلی با شروع انقلاب به جمع مبارزان انقلابی وارد شد و پس از پیروزی در كميته انقلاب مشغول به خدمت شد.
با آغاز تجاوز ارتش صدام به خاک ایران راهی نبرد با بعثیون عراقی شد و مدت ۶ ماه در كنار ارتش به عنوان نيروی احتياط بود و بعد از آن به جرگه نیروهای سپاه پیوست و در جبهه شوش مسئول چند قبضه خمپاره انداز شد.
وی در كنار دوست قدیمی اش شهيد مجيد بقايي و ديگر رزمندگان به دفاع از شهر شوش پرداخت.
در فتح المبين و بيت المقدس فرمانده يكی از محورهای عملياتی بود و در رمضان، معاون فرماندهی تيپ ۱۷ علي بن ابي طالب(ع) قم و پشتوانه پرتوان سردار شهيد حسن درويش شد. بعد از آن مسئوليت ستاد تيپ، طرح و عمليات و قائم مقام تيپ ۱۵ آبی خاكب امام حسن مجتبی(ع) و معاون فرماندهی لشكر ۷ ولی عصر(عج)... که اینها همه حاکی از استعداد و توانایی های این سردار دلاور بود.
وی در مقطعی فرمانده ناو تيپ كوثر شد؛ ولی مدت زيادی نپاييد و وقتی كه در لشكر ۷ ولی عصر(عج) ادغام شد، به سمت قائم مقام لشكر گمارده شد.
وی در ۷ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج، پاداش مجاهدات خود را گرفت و آسمانی 🕊🌹🕊
❣ شهید حمید باکری
در زندگیتان همواره آزاد باشید و به هیچ چیز غیر از خدا آنچه که آنی است دل مبندید و بدانید که دنیا زودگذر و فانی است و فریب زرق و برق دنیا را نخورید. برحذر باشید از وسوسه های نفس و مدام به یاد خدا باشید تا از شر نفس و شیطان در امان باشید.
قدردان خون مطهر شهدا باشیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای
#وصیتنامه🕊🌹🕊
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆در آستانه نیمه شعبان مسجد مقدس جمکران در حال آمادسازی جهت پذیرایی از عاشقان حضرت اباصالح المهدی(عج)
👈از مراسم غبارروبی مسجد مقدس جمکران تا اجرای خدمات عمرانی به صورت شبانه روزی و تزیین و چراغانی
🌺 #میلاد_امام_زمان
🔆 #روز_امید
🌸داستان شب
اول دبیرستان تمام شد!
از آن چهار کلاسِ اول دبیرستان یک سری به مدرسه های دیگر رفتند و ماندیم ما بیست و چند نفر ریاضی و تجربی!
درس خوان و شلوغ، آبمان هم توی یک جوی نمیرفت.
کم کم رفیق شدیم، خاطراتی رقم خورد که تا زنده ایم فراموش نمیکنیم،
خلاصه به هر شکل تلخ و شیرینی بود دوم دبیرستان هم تمام شد.
تجربی ها باید میرفتند به یک مدرسه دیگر
و اما ماندیم ما چهارده نفرِ ریاضی.
چهارده نفر باهوش و استعداد
نه صرفن برای درس، کاری نبود که انجام ندهیم!
به قدری هماهنگ بودیم که هیچ کس جلو دارمان نبود.
رفیق بودیم
با معلم ها و مدیر و ناظم هم رفیق بودیم
انقدر آن سال تحصیلی لذت بخش بود که اگر روزی در سن پنجاه سالگی بپرسند فلانی میتوانی برگردی به یک روز از زندگی ات در گذشته
من میگویم سال سوم دبیرستان!
دیوانه وار خوش میگذشت و حالِ خوبی داشتیم از رفتن به مدرسه.
چهارده نفر بودیم یک دل، چهارده نفر واقعن هماهنگ.
قول میدهم یک روز کتاب خاطراتمان در آن روزها را بنویسم و خواننده میان خنده اشک بریزد
مثل همین حالا که یکی از آن چهارده نفر در خدمت سربازی از دنیا رفت و از ظهر وقتی به شوخی هایش فکر میکنم میان خنده گریه ام میگیرد.
به لطف دنیای شلوغ این روزها،آن چهارده نفر خیلی وقت است از هم بی خبرند.
دیگر هیچ چیز مثل سابق نمیشود
مثل سابق دور هم جمع نمیشویم
اگر هم جمع شدیم
میشود چهارده منهایِ یک.
اگر روزی عکس دست جمعی گرفتیم
میشود یک عکس چهار نفری بعلاوه یک قابِ عکس با روبان مشکی میانشان.
به آخر این نوشته که رسیدم
یاد حرفی از همان رفیق سفر کرده افتادم
که خیلی تکرار میکرد:
"هر سی و نه روز حال رفیقت را بپرس
که اگر مُرد به چهلمش برسی"
👤 علی سلطانی
🌸🌱🌸🌱🕊🌱🌸🌱🌸
#مولا_جانم ❤️
🌼ما عاشق بے قرار یاریم همہ
🍃بر درد فراق او دچاریم همہ
🌼از پاے بہ جان او نخواهیم نشسٺ
🍃تا سر بہ قدومش بسپاریم همہ
🤍الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🤍
#شبتون_مهدوی 🌙
#التماس_دعای_فرج🤲
در سجاده نمـاز تان ،
برای دل زنگار گرفتہ مان
دعـا ڪنیـــــد...
شاید نگاهتـان عایدمان شد
و شهادت مهمانمان ڪردند...!
#حی_علی_الصلاه
#التـماس_دعــا