eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
14.2هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
4_843578001235902571.ogg
952K
پنج شنبه است روزرحمت الهی: بیادعزیزانی که دیگرپیش ما نیستند😭😭 التماس دعا ازتک تک خوبان الهی. یاعلی. 🌹@sardarbakery🌹
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم یک نمونه تخلیه ی اطلاعاتی موفق .... چند بار ویدئوهای تخلیه ی اطلاعاتی را در کانال قرار دادیم و مخاطبین پیام دادند: اینها ساختگی است برای اینکه مردم هوشیار باشند؟ خیر هیچ کدام ساختگی نیست. این یک نمونه تخلیه ی اطلاعاتی موفق است که در آن عضو گروهک منافقین موفق شد: 1-اسم فرد مورد نظر  2-اطلاعاتی در خصوص اختلال در ارتباط های تلفنی 3- اسامی دیگری را به آسانی به دست بیاورد. به نظر شما اگر از فرد تخلیه شده بپرسند آیا سوتی داده ای چه میگوید؟ قطعا به من و شما میگوید: نه بابا، یک مکالمه ی معمولی بود، همین که همیشه اسمم را میگویم و اسم آقای فلانی را هم گفتم و... فرض کنید دشمن در حال کشیدن یک نمودار است و میخواهد اسامی را روی آن "جا یابی" کند. همین یک اسمی که شما گفته اید به تکمیل پازل کمک میکند... خیلی مهم: گاه اینکه امروز چند نفر به بانکی که در آن کار میکنید مراجعه کردند، با شما که اپراتور اداره برق هستید چند نفر تماس گرفتند، یا میزان فروش شما در مغازه ی لباس فروشی کم شده یا زیاد برای دشمن میتواند مهم باشد. هوشیار باشید و به تماس های ناشناخته هرگز پاسخ ندهید و در صورت برخورد به هر مورد مشکوک فورا با شماره های زیر تماس بگیرید: وزارت اطلاعات 113 اطلاعات سپاه 114 حفاظت اطلاعات ناجا 116 وضعیت کشور بسیار حساس است. در این شرایط حساس (نتانیاهو شخصا مردم ایران را در یک پیام ویدئویی خطاب قرار داده) و در تلاش برای ایجاد بحران داخلی هستند، کوچک ترین و عادی ترین مسائل میتواند بی حد مهم باشد. پس هوشیار باشید.
: به‌راستی شهــدای‌مان . . . آن انسان‌های راستینی هستند ڪہ سایه ستایش فرشتگانند و خداوند به شهیـد و رقص خونینش در جبهه‌ هایِ نبرد فخر می‌فروشد و آیه تبارڪ‌الله و احسن الخالقین نازل می‌ڪند ... شهیـــد پیرو حسینـی است ڪہ خون خـدا و ثـارالله است. 🕊🌹🕊
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔺 دلش نیامد به مادرش بگوید می‌خواهد شهید شود برادر از آخرین دیدار با او می‌گوید، شبی که حتی به مادرش هم نگفت دارد می‌رود، چون می‌خواست شهید شود ... 🕊🌹🕊
تابِ مانــدن نـدارد آنکہ مجنون می‌شود ... ۲۴ آبان سالـروز شهـادت یادگار و جـانباز دفـاع مقـدس سومین شهید مدافع‌حـرم زنجـان در بوکمـال سوریه به سال ۱۳۹٦ 🕊🌹🕊
: من به عنوان سرباز کوچک ولایت، وظیفه خود میدانم هرچند قدم کوچک در این راه بردارم و از حریم ائمه دفاع کنم و ننشینم برای تکه نانی، به اسلام و انقلاب و راه امام عزیز که غیر از سعادت و خوش‌بینی برای مردم چیزی نمی‌خواست، نق بزنم... از فرزندانم می‌خواهم که در هر کجا که خدمت می‌کنند، چه در منزل و چه در خدمت به مردم، فقط برای خدا کار کنند نه برای دیده شدن؛ که اگر خدا ببیند همه می‌بینند و اگر خدا نبیند هیچ کس نمی‌بیند... 🕊🌹🕊
شهدا در قهقهه مستانه شان و در شـادی وصل‌شـان عند ربهم یرزقوننـد ... 🕊🌹🕊
لبخندت... تعادل شهر را بہ هم مے ریزد تو بخند ... من شهر را از نو مے سازم ... 🕊🌹🕊
●محمدجواد تک پسر بود و اگر می‌خواست می‌توانست نرود، اما او بی‌تاب رفتن بود. من که از رفتن او کاملاً راضی بودم، اما نمی‌خواست به‌جز من، به کس دیگری بگوید که می‌خواهد سوریه برود، ولی به اصرار من به دنبال کسب اجازه از پدر و مادرش رفت. ●وقتی می‌خواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمی‌گردد؛ من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود. یک‌شب گفت «بیا بشین باهم حرف بزنیم.» دلم لرزید و گفتم «می‌خواهی مأموریت بروی؟ و حتماً می‌خواهی سوریه بروی؟» خندید و گفت «آفرین عزیزم.» گفتم «من هم که نمی‌توانم و نمی‌خواهم مانع رفتنت شوم.» که در جواب گفت «به تو افتخار می‌کنم.» ●مهم‌ترین ویژگی محمدجواد توجه و حساسیت زیاد به مصرف بیت‌المال بود. به یاد دارم که یک روز ماژیکی از پایگاه بسیج به خانه آورد و به زینب تأکید کرد که از آن استفاده نکن و یا یک‌بار دیگر بنر و میخ آورده بود که به من تأکید کرد که نباید از آن استفاده کنم. تمام دغدغه‌اش پایگاه بسیج محله بود و می‌گفت: «پایگاه دست من امانت است.» چند سالی آنجا راکد بود و رونقی نداشت. تابلوی آنجا را رنگ کرد و برای جمع‌کردن بچه‌ها همه کاری کرد. خودش همیشه در پایگاه، حضور داشت و می‌گفت این حضور باعث دلگرمی بچه‌ها می‌شود. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🕊🌹🕊
تمامی ندارد به تــو دلتنگی ام..!! از نگاهت بپرس چه کرده با من؟!! یقه ی چشمهایت را بگیر! شور عشـق فکنده اند بر دل بی قرار من و بر حال و احوالم! 🕊🌹🕊
محمد و رحمان هر دو رفیق بودند بچه محل، عضو یک گردان و... با هم عقد اخوت خونده بودند... محمد شده بود فرمانده؛ رحمان رو گذاشت بیسیم چیش.... اما رحمان تو کربلای ۵ پر کشید و رفت... محمد خیلی بیقراری میکرد چند بار وقتی میخواست مداحی کنه اول دعا که اومد بسم الله رو بگه وقتی به بسم الله الرحمن میرسید دیگه نمیتونست ادامه بده...گریه امانش نمیداد... یه شب محمد تو مناجاتای سحرش با رحمان صحبت میکرد...رفیق بنا نبود نامردی کنی و... بالاخره نوبت محمد شد با پهلوی دریده به دیدار خدا بره و اینگونه بود که محمد رضا تورجی زاده فرمانده گردان یا زهرا از لشکر امام حسین اصفهان بعد از گذشت چند ماه از دوستش سید رحمان هاشمی به خدا پیوست... الانم مزارشون کنار هم تو گلزار شهدای اصفهانه...جانم به این ... سمت راست: سمت چپ: 🕊🌹🕊
عاشقے را چہ نیازی‌ست بہ توجیہ و دلیل ڪہ تو اے عشق، همان پُرسشِ بی زیرایی❣ 🕊🌹🕊