eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
219 دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
14.2هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
فرزند علامه امینی: شبی پدر مرحومم را در خواب دیدم گفتم: کتاب معروفِ الغدیرتان شفیع شما شد یا سایر تألیفاتتان؟ علامه فرمود: هیچ کدام فقط زیارت حسین (ع) پسرم زیاد زیارت عاشورا بخوان❤️
فرش هر مجلسی نباشید یعنی آقاجون هرجا رسیدی ننشین! با هرکسی نشست و برخاست نداشته باش از آدم هایی که از تو کم میکنند فاصله بگیر.... علامه طباطبایی 🌿
بنویسید که شیخ محمد مویدی برای دفاع از جان و مال و ناموس این مملکت سوریه رفت در مقابل داعش جنگید و شهید نشد ، به مناطق مرزی رفت و با گروهک های تکفیری جنگید و شهید نشد اما در کشور خودمون به دست داعشی صفت های داخلی شهید شد به وقت 24 آبان ماه شهید دیشب_شیراز
شهید تهرانی مقدم بدون هيچ واهمه و سياسی كاری و به صورت شفاف می گفت:« ما بالاخره يك روز اسراييل را نابود مي كنيم و اين جمله را شب آخر هم از ايشان شنيديم و يادم هست كه مشتش را هم گره می كرد و می گفت. اين مفهومش اين نيست كه من اين كار را می كنم ، اين روشی كه من بنيان گذاشتم در عرصه موشكی نتيجه اش نابودی اسراييل است.
«🇮🇷» - هࢪگزشوࢪش‌شھوت بࢪ‌انقلاب‌شھـــــادت پیࢪوز‌نخواهد‌شد ..!-😎✊🏼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺯﻧــــﺪﮔـﯽ ﺁﺏ ﺭﻭﺍﻧـﯽ ﺍﺳﺖ،ﺭﻭﺍﻥ ﻣﯽﮔـــﺬﺭﺩ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻘـﺪﯾــﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺗـﻮﺳﺖ، ﻫﻤــﺎﻥ ﻣﯽﮔـــﺬﺭﺩ ...
عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار تا عنان آمد به دستم، اختیار از دست رفت عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟ صائب تبریزی
ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ  ﻭ  ﺍﻫﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ، ﺍﯼ ﻫﯿﭻ .ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮ ﻫﯿﭻ ﻣﭙﯿﭻ . ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺎﻗﯽ؟    ﻣﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ      ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ .. مولانا
🌹سیاستهای همسرداری ❣عـادی شـدن زن و شـوهر بـرای هـمدیگر ❤️ یکی از غیر محترمانه‌ترین رفتارهائی که می‌توانیم با همسر خود داشته باشیم، عادی و پیش پا افتاده تلقی کردن اوست. 👈  فکر نمی‌کنیم که زندگی بدون همسر چقدر برای ما نگران کننده و دشوار است. گاهی بجای همسر حرف می‌زنیم. گاهی درباره‌ی او در حضور دیگران غیر محترمانه صحبت می‌کنیم. برای همسر تصمیم می گیریم که چه بکند. 👈 به همسر خود گوش فرا دهید. در احساسات و هیجانات او شریک شوید. از همسر تقدیر به عمل آورید. برای همسر ارزش و اعتبار قائل شوید. از هر فرصتی برای بیان تشکر خود بهره بگیرید. به همسر خود ابراز علاقه کنید. از با هم بودن به عنوان دوست یا شریک زندگی احساس خوشوقتی کنید. 👈 باتجربه کردن روش‌های بالا از قدرت آنها مبهوت خواهید شد. فراموش کنید که چه می‌گیرید، صرفا بر این تمرکز کنید که چه می‌دهید. ✅ اگر شریک زندگی خود را بی‌بها تلقی نکنید، او نیز متقابلا همین کار را خواهد کرد. سپاسگزاری حس خوبی به همسر خواهد داد. روش‌ها را امتحان کنید و مطمئن باشید که به این‌ کار علاقمند خواهید شد و اثرات معجزه‌آمیز آنها را خواهید دید. 💚💓💚💓❣💓💚💓💚
سیاست مردانه اگرهمسرت قهر کرده اورادریاب اوراتنها نگذار بگذاربدانداحساسش برایت اهمیت دارد همسرت چیزی ازدیگران کم ندارد، نگاه توفرق دارد.
گفتگو کردن آداب و فنون دارد. هنر خوب شنیدن را بیاموزید بیشتر مسائل بین زن و مرد از درک اشتباه جملات یکدیگر است.
🌸داستان شب مردی ساده چوپان شخصی ثروتمندی بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت می کرد. یک روز  صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: می خواهم گوسفندانم را بفروشم چون می خواهم به مسافرت بروم و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و می خواهم مزدت را نیز بپردازم.   پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت می کرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان  در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید ، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامی که مردم از نزد تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.  تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟   چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی می روم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمی فروشند؛ آنان چیزهای گرانقیمت می فروشند.   اما چوپان  بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد. هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود ، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود  و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که  پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد  تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت ، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند. هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.  چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را  به صاحبش داد  تا اینکه نوبت چوپان رسید. تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟   چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.  تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این است معنی برکت در روزی حلال. 🍁✨🍁✨♻️✨🍁✨🍁