eitaa logo
به یاد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
1.5هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
49 فایل
یادت سردار عزیز همیشه در قلبمان میماند وخونت هرلحظه میجوشد و همه را انقلابی میکند🌾🌾 در کنار اولیاءاللّه ماراشفاعت کن❤❤ شهادتت مبارک #پدرجان کپی از مطالب کانال به هر شکل آزاد است
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨دولت، معیشت مردم را گروگان گرفته! 🔺اعتراض جمعی از نمایندگان مجلس به دولت درباره پذیرفته نشدن طرحهای کمک معیشتی مجلس به دلیل کارشناسی نبودن طرح ها! https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🔸نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار.. @maktabehajghassem 📌 https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🕊ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . . 💔 https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🍂🍁 💫دستت گشوده تر شده است .. ای که چشمانت آبشار شرم و حیا بود .. 🥀رهایمان نکنی در این طوفان پیش از قیام ..❤️ .. https://eitaa.com/sardaredeLhaman
در مراسمی برای شهدا سردار سلیمانی رو کرد به خانواده‌ها و گفت: از همه تقاضا دارم دو دقیقه سقف را نگاه کنند. دو دقیقه همه سقف را نگاه کردند و کم کم گردن‌ها خسته شد. همان زمان سردار سلیمانی گفت: خسته شدید؟ برخی از رزمندگان ما بیش از 30 سال است که به دلیل مجروحیت فقط می‌توانند سقف را نگاه کنند. 📚راوی: همسر شهید هادی کجباف https://eitaa.com/sardaredeLhaman
⭕️پشت پرده بی توجهی دولت به تورم و گرانی اعتراف تلویحی عضو هیات رئیسه مجلس به گروگان گرفتن معیشت مردم توسط دولت! https://eitaa.com/sardaredeLhaman
امام صادق(ع): کسی که مدعی محبت ماست ولی از دشمنان ما نمی‌جوید. 📚بحارالانوار، ج۲۷، ص۵۹ https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🌼«حسین سلیمانی» برادر بزرگ‌تر حاج قاسم سلیمانی در گفت‌وگویی، گوشه‌ای از خاطرات دوران کودکی خود و حاج قاسم را بازگو کرد. متن این گفتگو به قرار زیر است: ✍فقط به لحاظ سنی از حاج قاسم بزرگ‌تر بودم شما و حاج قاسم چند سال اختلاف سنی داشتید؟من دو سال از حاج قاسم بزرگ‌تر هستم و تاکید می‌کنم که فقط به لحاظ سنی از ایشان بزرگ‌تر بودم. حاج قاسم بعد از پدرم به من احترام بسیار زیادی می‌گذاشت.عاشق عدس‌پلو‌های مادر بودیمرابطه شما با حاج قاسم در دوران کودکی چگونه بود؟ما به واسطه اختلاف سنی کمی که داشتیم، خیلی از زمان کودکی مان را با هم پشت سر می‌گذاشتیم. با هم به مدرسه می‌رفتیم. با هم ورزش می‌کردیم. با هم کتاب می‌خواندیم. ما هر دو عاشق آن عدس‌پلو‌هایی بودیم که مادرمان آن را روی آتش درست می‌کرد.حاج قاسم غذای خود را در مدرسه بین دانش‌آموزان تقسیم می‌کردلطفا یکی از خاطره‌های شنیده نشده خودتان از حاج قاسم در دوران کودکی را برای ما بگویید.حدودا ۱۱ سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدایی بودم، بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در یک ظرف به من و حاج قاسم غذا می‌داد تا به مدرسه ببریم و بخوریم. یک روز قاسم به مادرم گفت «من دیگر با حسین غذا نمی‌خورم» من احساس کردم شاید او به دلیل اینکه من زیاد غذا می‌خورم می‌گوید دیگر با حسین غذا نمی‌خورد، اما واقعا اینطور نبود چرا که من هم مراعات می‌کردم.آن روز گذشت و قاسم نیامد که با من در مدرسه غذا بخورد. فردای آن روز مادر در دو ظرف جداگانه به من و قاسم غذا داد. آن زمان در مدرسه ما دانش آموزانی از روستا‌های اطراف می‌آمدند که شاید تنها یک وعده در روز غذا می‌خوردند و اوضاع مالی بسیار بدی داشتند. من به چشم خودم دیدم حاج قاسم ظرف غذایی را که مادر داده بود، بین همان دانش آموزانی برد که اوضاع مالی خوبی نداشتند و غذای خود را به آنان داد. خداوند همه خوبی‌ها را به حاج قاسم داده بود.حاج قاسم خیلی از اوقات به جای معلم به دانش‌آموزان تدریس می‌کردوضعیت تحصیلی حاج قاسم در دوران مدرسه چگونه بود؟من و قاسم در زمان مدرسه یک سال جلو و عقب بودیم و من سال بالایی قاسم بودم، اما ایشان از من جلوتر بودند چرا که خداوند استعداد بالقوه‌ای به ایشان داده بود. قاسم خیلی راحت درس‌ها را یاد می‌گرفت. او حتی خیلی از اوقات به جای معلم پای تخته می‌ایستاد و به دانش آموزان تدریس می‌کرد.حاج قاسم استاد کاراته بود https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🌸🌹 🥀کاش هر روز به من بوسۂ خورشید 🍂رسد ... حضرتِ عشــق❤️ زِ رَہ آید و هـجران برود ... 💔 🌺 🌸🌹 https://eitaa.com/sardaredeLhaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤❣🖤 🥀در دل دردیست از تو پنهان که مپرس تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس 🥀با این همه حال و در چنین تنگدلی جا کرده محبت تو  چندان که مپرس... 🔴جمعه های دلتنگی ۱:۲۰ به وقت ❤️ 🖤 https://eitaa.com/sardaredeLhaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹زندگی نامه شهید حاج قاسم سلیمانی ✍استان کرمان، شهرستان «رابر»، روستان قنات ملک، خانواده هفت نفره حاج حسن سلیمانی!قاسم فرزند سوم بود و با نان کشاورزی و لقمه حلال بزرگ شد. "نوجوان روستازاده، جهانی شد چون نام بلندی داشت" راهی کرمان شد، بنایی می کرد، درس می خواند، کاراته کار می کرد، برنامه و تدبیر داشت برای زندگیش، هوای برادر کوچکترش و دیگران را هم داشت. مربی رزمی شد؛ مجاهد بود. فرمانده شد، بنده بود. سردار شد، انقلابی بود. شهید شد، عاشق بود. شهر و روستا ندارد. کشور و قاره ندارد. امکانات و... ندارد. آن چه که انسان را می سازد،‌همتی است که خدا به همه داده است. آن چه که زندگی ها را پیش می برد، عزم و اراده ای است که از لطف الهی سرازیر شده است. آن چه که انسان را جاودانه می کند و مؤثر، بندگی خداست. غفلت از خدا تمام آنچه که داریم را می برد. و گناه مانع شهادت! 📚منبع: کتاب حاج قاسم https://eitaa.com/sardaredeLhaman
❤️حاج‌قاسم اولین کسی بود که دست روی سر بچه‌هایم کشید ✍همسر شهیدمهدی‌نعمایی: شنبه بعد از ظهر که مهدی به شهادت رسیده بود ما یکشنبه صبح ساعت ۸ با هواپیما داشتیم برمی‌گشتیم ایران. حال و هوای خوبی نداشتم. تنها و غریبانه با بچه هایم داشتم بر‌می‌گشتم در حالی که خبر شهادت همسرم را کسی به من نداده بود بلکه خودم فهمیده بودم. در هواپیما غم عجیبی به دلم بود. دختر‌ها هم مدام می‌پرسیدند چرا بابا با ما نمی‌آید؟ سعی می‌کردم خودم را حفظ کنم و عادی جوابشان را بدهم. لحظاتی بعد مهرانه خوابید. نشسته بودیم روی صندلی دیدم آقایی آمد پرسید: حاج خانم می‌روید سردار را ببینید؟نمی‌دانستم حاج قاسم هم در هواپیما حضور دارد. گفتم: بله حتما با کمال میل. این بهترین چیزی بود که در آن شرایط می‌توانست برایم اتفاق بیافتد. رفتم جلو، صندلی کنار سردار خالی بود. با ریحانه که در بغلم بود نشستم روی صندلی، حاجی بلافاصله بچه را از بغلم گرفت. ریحانه اولین بار بود او را می‌دید، اما در کمال تعجب محکم سردار را در آغوش گرفت و بوسید. حاج قاسم هم دست می‌کشید روی سرش و خیلی بوسیدش. بعد از من پرسید شما کدام خانواده هستید؟ گفتم: من همسر شهید نعمایی هستم، مهدی. بعد بلافاصله یادم آمد نام او اینجا مسلم است. گفتم: همسر شهید مسلم هستم و جالب اینجاست که اولین بار خودم آنجا بدون اینکه کسی خبر داده باشد به خودم گفتم همسر شهیدم. ایشان با حالتی بغض آلود نگاهی به من کرد و گفت خدا به شما کمک کند. مسلم مرد بود. خدا به شما سلامتی بدهد من شرمنده شما هستم. گفتم سایه شما بالای سر ما باشد. چند لحظه بودیم و دوباره برگشتیم سر جای‌مان. یاد وقتی افتادم که پای تلویزیون نشسته بودیم و سخنرانی سردار را گوش می‌کردیم. آقا مهدی از من پرسید: دیدی دست سردار مجروح است؟ اصلا تا حالا حاج قاسم را از نزدیک دیده‌ای؟گفتم: نه. گفت: انشاءالله به زودی خواهی دید. چهار روز بعد هم مهدی را در معراج شهدا دیدم. https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🌺🥀 🔰میگفت حواست به دو تا چیز باشه: ➕نماز اول وقت ➕و کنترل چشم... بقیه اش درست میشه 🌹🌷🌷🌹 https://eitaa.com/sardaredeLhaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌺 ✍همسر سردار شهید عباس کریمی: 💠تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت:«نه شما بد عادت شده‏ اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم. امروز خسته‏ ام.به زانو ایستادم». می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد. اصرارکردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمی‏توانم روی پاهایم بایستم. 💠 عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگیرفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است.. ☘🌱 https://eitaa.com/sardaredeLhaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹آمریکا کشتی‌هایی که نفت ایران به ونزوئلا را حمل می‌کرد دزدیده و به قیمت ۴۰ میلیون دلار فروخته... آمریکا سالهاست دزد سرگردنه است؛ در عجبم مزدبگیرهایشان در رادیو فردا و صدای آمریکا و باقی موسسات چطور از شرمندگی کار برای این دولت نمی‌میرند و همچنان در فضای فارسی دهانشان باز است؟! ✍منصوری 🔸محموله فوب فروخته شده، دولت ایران صاحبش نبوده.... منتها جالب‌تر میشه که بدونیم که کشتی در توافق با شرکت‌های مالک کشتی (نه محموله) به آب‌های آمریکا (جایی که قوانین داخلی آمریکا حاکم است) هدایت و توقیف شده یعنی همه یک نمایش در آستانه انتخابات آمریکا ! ✍فرشاد 🔹نه محموله و نه نفتکش‌ها، متعلق به ایران نبودند؛ راه‌زنی دریایی امریکا اتفاق جدیدی نیست! در همین ایام بیش از ۲۰ محموله متعلق به ایران به مقصد ونزوئلا انتقال پیدا کرده که هم نفتکش ایرانی بوده و هم پرچم نصب شده روی آن پرچم ایران بوده و امریکا جرات تعدی به آن را نداشته! ✍شرفی https://eitaa.com/sardaredeLhaman
✍شهید از نگاه سردار سلیمانی: پایگاه اصلی كه همه شهیدان ما طی كردند؛ پایگاه و مقام هجرت است كه این پایگاه جایگاه مهم رسیدن به شهادت است شهیدان از جمله شهید عطری از شهدای گیلانی مدافع حرم، از فرزند خودش دل كند و به سوی تكلیف حركت كرد، اولین پایه رسیدن به مقام شهادت همین مسئله هجرت از مقامات خود، مال، دلبستگی ها و زیبایی های خود است شهدا این هجرت را در تمام ابعادش در حد كمال انجام دادند، این هجرتی است كه اگر در انسان صورت گیرد ولو اینكه به مقام شهادت نرسد، او از اجر عظمای الهی بهره مند خواهد شد. https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🌹خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی ✍اطاعت از فرمان مادر حتی بعد از مرگ ابراهیم شهریاری به بیان خاطره دیگری از سردار دل‌ها نسبت به مادر پرداخت و گفت: یک روز حاج آقا از منطقه به حسینیه ثارالله آمد. برای رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی، موقع رفتن بدون آنکه متوجه شود ما او را تا منزل مادرخانمش همراهی کردیم. آنجا که رسید، متوجه شد و من را صدا زد و گفت: چرا دنبال من می‌آیید و من را تعقیب و ناراحت می‌کنید شهریاری گفت: من پیشانی حاج قاسم را بوسیدم و گفتم: حاجی! ارواح خاک مادرت ما را اذیت نکن و بگذار ما کار حفاظت از جان تو را به خوبی انجام بدهیم. حاجی موقعی که این قسم را از زبان من شنید، سکوت کرد. او با بیان اینکه در این موقع از او اجازه خواستم تا خوابی را که از مادرش دیده بودم، برایش تعریف کنم، افزود: سردار سلیمانی گفت: چه خوابی دیده ای؟ گفتم: در عالم خواب، مادرتان را در جمعی از بچه‌های رزمنده دیدم. مادرتان با همان حیای اسلامی که رعایت می‌کرد، آمد و ما چهره اش را یک لحظه دیدیم. سلام کرد و گفت: از حاجی چه خبر؟ گفتم: حاجی حالش خوب است و سلام می‌رساند. مادرت گفت: بگو احوال پدرش را بپرسد. شهریاری با اشاره به اینکه این موضوع که یک پیرزن حتی بعد از مرگ نیز به فکر همسر است، در جامعه امروز ارزش دارد افزود: بعد از آنکه این را به حاج قاسم گفتم، شروع به گریه کرد و بعد از گریه گفت: درست است من هر روز یا یک روز در میان، زنگ می‌زدم و احوال پدرم را می‌پرسیدم. این دفعه یک عملیات سختی بود و داعشی‌ها در املی این قدر شیعه‌ها را اذیت می‌کردند و خود و بچه هایشان را می‌کشتند که من ۴ یا ۵ روز سخت درگیر شدم و نتوانستم با پدرم تماس بگیرم. راوی این خاطره ادامه داد: حاج قاسم همان شب با وجود خستگی گفت: به قنات ملک برویم و حدود ساعت‌های ۱ یا ۱ و نیم شب که رسیدیم به سر مزار مادرشان رفتیم و صبح زود نیز بعد از اقامه نماز صبح، دوباره سر مزار مادرشان رفتیم و همان جا، حاج قاسم دوباره من را صدا زد و گفت: ابراهیم، خوابت را بار دیگر برای من تعریف کن. شهریاری بیان داشت: من گفتم حاج آقا خواب من به جای خودش؛ فقط، می‌خواهم احترام مادر شما را که سن و سالی از او گذشته بود نسبت به شوهرش بگویم که چه احترامی دارد، شما دو یا سه روز یادتان رفته از پدر احوال بپرسید، مادرتان در عالم خواب به شما تذکر داد. این باید الگویی برای نسل آینده و آن‌ها که ازدواج می‌کنند، قرار گیرد و احترام همدیگر را نگه دارند. او افزود: حاج قاسم بعد از سخن من گفت: درست هم هست، هر وقت مادرم را به تهران می‌آوردم، بیشتر از ۳ یا ۴ روز نمی‌ماند و برای رفتن اصرار می‌کرد. من می‌گفتم: مادر تازه آمده ای؟ می‌گفت: من به پدرتان قول دادم و باید بروم و اگر من را نبری، خودم می‌روم یا به برادرت سهراب یا حسین می‌گویم من را ببرند. https://eitaa.com/sardaredeLhaman
🦋🌱 💔حرفے نزدم از غم دورى تـــو اما... اى ڪاش بدانے ڪہ چہ آورده بہ روزم.🥀.. https://eitaa.com/sardaredeLhaman