#حاج_قاسم❤️...
#ابو_مهدی❤️...
💠چه زیبا هنر مردان خدا را به جا آوردید...با آن دل مهربــــــ❤️ـــان برایمان دعاکنیــــــــــد
@haj_ghasem_revenge
✨🌺
http://eitaa.com/bachehshei
📰 کنایههای روزنامه اعتماد به رئیس جمهور: آقای روحانی ای کاش شما هم کَره را از صبحانهتان حذف می کردید!
🗞 روزنامه اعتماد در یادداشتی نوشت: آقای روحانی كاش ميگفتيد كه به خاطر اين شرايط شما هم كمي به خود سختي ميدهيد. ميگفتيد كه شما هم مثل مردم با خودروي بيكيفيت و گران وطني رفت و آمد خواهيد كرد. كاش ميگفتيد كه به خاطر مردم كره را از صبحانهتان حذف ميكنيد.
🗞 كاش ميگفتيد به احترام مردم دستور دادهايد، درجه كولرهاي محل حضورتان را كمي كم كنند. اينها پوپوليستي هم باشد دردي از مردم را هم دوا نكند شايد به خودتان كمك كند كه از اين حال و هواي مفرح خارج شويد. شايد كمكتان كند كه كمي از اين اوضاع عصباني و نگران شويد.
🗞 به ميان مردم بياييد و فريادهايشان را گوش كنيد و اشكهايشان را ببينيد شايد كمي يخهايتان آب شود. شايد اينقدر راحت از تابآوري و رضايت خاطر و تحمل مردم صحبت نكنيد.
http://eitaa.com/bachehshei
🔴ورود مقاومت به فاز جدید انتقام سخت از تروریستهای غربی
در طی چند شبانه روز گذشته اخباری متفاوت از حملات گروهای مقاومت عراقی به تروریستهای غربی با مختصاتی جدید منتشر شده است
عملیاتهای نظامی گروههای ناشناس عراقی درحال تبدیل از "عملیات کور" به "عملیات نظامی با دادههای اطلاعاتی دقیق" است
این دادههای اطلاعاتی باعث شده،دامنه عملیاتها از تمرکزِ صرف روی آمریکا به "تمرکز روی ائتلاف آمریکا" تغییر یابد.
نوع سلاح های بکار گرفته شده و حجم تخریبها و آسیبها به سربازان غربی در این عملیات ها هم با عملیات های قبلی بسیار متفاوت و مخرب تر گزارش شده است.
و این یعنی، "بازی جنگ" در #عراق تغییر جدی کرده است✌
http://eitaa.com/bachehshei
🌱 #سه_دقیقه_در_قیامت
شهید و شهادت
فصل هفدهم
قسمت اول
در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهادت تغيير كرد. علت آن هم چند ماجرا بود:
يكي از معلمين و مربيان شهر ما، در مسجد محل تلاش فوق العاده اي داشت كه بچه ها را جذب مسجد و هيئت كند.
او خالصانه فعاليت ميكرد و در مسجدي شدن ما هم خيلي تأثير داشت.
اين مرد خدا، يكبار كه با ماشين در حركت بود، از چراغ قرمز عبور كرد و سانحه اي شديد رخ داد و ايشان مرحوم شد.
من اين بنده خدا را ديدم كه در ميان شهدا و هم درجه آنها بود! من توانستم با او صحبت كنم. ايشان به خاطر اعمال خوبي كه در مسجد و محل داشت و رعايت دستورات دين، به مقام شهدا دست يافته بود. در واقع او در دنيا شهيد زندگي کرد و به مقام شهدا دست يافت.
اما سؤالي كه در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعايت قانون و در واقع علت مرگش بود.
ايشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشين سكته كردم و از دنيا رفتم و سپس با ماشين مقابل برخورد كردم. هيچ چيزي از صحنه تصادف دست من نبود.
در جايي ديگر يكي از دوستان پدرم كه اوايل جنگ شهيد شده بود و در گلزار شهداي شهرمان به خاك سپرده شده بود را ديدم. اما او خيلي گرفتار بود و اصلا در رتبه شهدا قرار نداشت!
تعجب كردم. تشييع او را به ياد داشتم كه در تابوت شهدا بود و...اما چرا؟!
خودش گفت: من براي جهاد به جبهه نرفتم. من به دنبال كاسبي و خريد و فروش بودم كه براي خريد جنس، به مناطق مرزي رفتم که آنجا بمباران شد.
من کشته شدم. بدن مرا با شهداي رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
#ادامه_دارد...
🔸سه دقيقه در قيامت، تجربه اي نزديك به مرگ؛ كاري از گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي
http://eitaa.com/bachehshei
🌱 #سه_دقیقه_در_قیامت
شهید و شهادت
فصل هفدهم
قسمت دوم - آخر
اما مهمترين مطلبي كه از شهدا ديدم، مربوط به يكي از همسايگان ما بود. خوب به ياد داشتم كه در دوره دبستان، بيشتر شب ها در مسجد محل، كلاس و جلسه قرآن و يا هيئت داشتيم.
آخر شب وقتي به سمت منزل مي آمديم، از يك كوچه باريك و تاريك عبور ميكرديم.
از همان بچگي شيطنت داشتم. با برخي از بچه ها زنگ خانه مردم را ميزديم و سريع فرار ميكرديم!
يك شب من ديرتر از بقيه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان كوچه بودم كه ديدم رفقاي من كه زودتر از كوچه رد شدند، يك چسب را به زنگ يك خانه چسباندند! صداي زنگ قطع نميشد.
يكباره پسر صاحبخانه كه از بسيجيان مسجد محل بود، بيرون آمد. چسب را از روي زنگ جدا كرد و نگاهش به من افتاد. او شنيده بود كه من، قبال از اين كارها كرده ام، براي همين جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: بايد به پدرت بگويم که چه كار ميكني!
هرچي اصرار كردم كه من نبودم و... بي فايده بود. او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد.
آن شب همسايه ما عروسي داشت. توي خيابان و جلوي منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتي اين مطلب را شنيد خيلي عصباني شد و جلوي چشم همه، حسابي مرا كتك زد.
اين جوان بسيجي كه در اينجا قضاوت اشتباهي داشت، چند سال بعد و در روزهاي پاياني دفاع مقدس به شهادت رسيد. اين ماجرا و كتك خوردن به ناحق من، در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت ميز گفتم: من چطور بايد حقم را از آن شهيد بگيرم؟ او در مورد من زود قضاوت كرد.
او گفت: لازم نيست كه آن شهيد به اينجا بيايد. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهيد راضي شوي.
بعد يكباره ديدم كه صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاك ميشد و اعمال خوب آن ميماند.
خيلي خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود يكي دو سال از اعمال من اينطور طي شد.
جوان پشت ميز گفت: راضي شدي؟
گفتم: بله، عالي است. البته بعدها پشيمان شدم. چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاك كند!؟
اما باز بد نبود. همان لحظه ديدم آن شهيد آمد و سلام و روبوسي كرد. خيلي از ديدنش خوشحال شدم. گفت: با اينكه لازم نبود، اما گفتم بيايم و حضوري از شما حلاليت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر كارهاي گذشته در آن ماجرا بي تقصير نبودي.
#ادامه_دارد...
🔸سه دقيقه در قيامت، تجربه اي نزديك به مرگ؛ كاري از گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي
http://eitaa.com/bachehshei
حاجهِمتمیگفت:
حسینوار زیستنو
حسینوارشَهیدشدنرا
دوستــ دارم
و
شما هم سردارم❤️
مثلحسین،بـےسر
مثلعباس،بےدستــ
ومثلفاطمـه(س)سوختید...!
http://eitaa.com/bachehshei
🌼🌸
ای عاشقانه تر ز همه عشق واره ها؛
آشوب جهان و جنگ دنیا به کنار
بحران ندیدن تــــو را من چه کنم...؟
#دلمان_برایت_تنگ_است💔
http://eitaa.com/bachehshei
... .....:
◦◉✿خاًَُِّطًَُِّرًَُِّاًَُِّتًَُِّ سًَُِّرًَُِّدًَُِّاًَُِّرًَُِّدًَُِّلًَُِّهًَُِّاًَُِّ✿•◦
﷽
📜 خاطره
✍توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود . با همه رو بوسی و احوالپرسی میکرد.
نگران شدم!قبل اینکه برسیم پای هواپیما،همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم .
دستش را فشار دادم و گفتم :«حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی میافته برات...»
گفت:«این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمیترسیدی!»
قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید بچه یتیم ها هستید .شما الان امید بچههای مظلوم عراق و ..هستید.»
خندید و گفت: 👈«نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره.»
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
#خاطرات_سرداردلها
http://eitaa.com/bachehshei
IMG_20200919_172755_998.jpg
55.3K
🔴 پس از شهادت سردار سلیمانی خلبانان از ما طلب مأموریت میکردند
🔸فرمانده نیروی هوایی ارتش:
🔹 در شب شهادت سردار سلیمانی ما تا دم جنگ رفتیم و پروازهایی را هم انجام دادیم. زمانی که در مقر فرماندهی بودیم، خلبانان از ما ماموریت میخواستند؛ همان سلحشوری، ذوق و شوق نسل جنگ در بین خلبانان جوان امروز کشور وجود دارد. دشمن باید بداند این خلبانان مانند شهید حسین خلعتبری برای سر دادن در راه دفاع از مملکت و ارزشهای آن لحظهشماری میکنند
http://eitaa.com/bachehshei
... .....:
#کلام_شهید 🌷
🔅مےنویسم...
هر آنڪس کہ #میخوانـد یا میشنود بدانـد...
🔅شرمنـده ام ازینـکه یک #جـٰان بیشتر ندارم تا در راه ولےعصر(عج) و نائب بر #حقش امام خامنـہاے(مدظله) فدا کنـم :))...
📝بخشے از وصیت نامه ی
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/bachehshei