✨ ﴾﷽﴿ ✨
✨رمان جذاب و مفهومی
⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا
✨قسمت #پانزدهم
✨فاطمیه
دیگه هیچ چیز جلودارم نبود ...
شده بودم #رئیس_شیعه_ها و از عمق دلم بهشون می خندیدم ...😏
به کسی اعتماد کرده بودن که....
#قسم خورده بود با دستان خودش سر 346 شیعه رو می بره ... .😈
هر چی به #فاطمیه نزدیک تر می شدیم،...
تصویر کله پاچه عمر بیشتر جلوی چشمم میومد و آتش خشمم👿😡 داغ تر می شد ... .
بین بچه ها پیچید که امسال سخنران 🏴فاطمیه،
🌹 #آیت_الله_فاطمی_نیاست ...
خیلی خوشحال بودن ...
وقتی #میزان_ارادت شون رو دیدم
تصمیم قاطع گرفتم که باید برم،...
👈هم #ازنزدیک بیینمش...
👈و به #صحبت هاش گوش کنم ...
👈و هم کامل #بشناسمش ... .
با بچه ها رفتم...
و به هر زحمتی که بود توی #آبدارخونه 💚حسینیه💚 مشغول شدم ... .
سخنرانی شب اول شروع شد ...
از #سقیفه شروع کرد ...
هر لحظه #منتظربودم به #خلفا اهانت کنه...
اما بحث #عمیق و #منطقی بود ...
حتی سر سوزن به کسی اهانت نکرد ...
بر اساس #کتب_شیعه و #سنت حرف می زد ...
❌دقیقا #خلاف حرف #وهابی_ها...❌
اگر چه نمی تونستم اونها رو قبول کنم اما مغزم پر از #تناقض شده بود ...
تناقض ها و #سوالاتی که #ده_شب، خواب رو از چشم هام گرفت ...
و این #آغازطوفان_من بود ...🌊
✨✨⚔⚔⚔✨✨
✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
✨ #اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨
🌹کانال ؛
🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃
🆔@sardaredelha
─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─
✨ ﴾﷽﴿ ✨
✨رمان جذاب و مفهومی
⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا
✨قسمت #نوزدهم
✨خون علی اصغر در میان قلبم جوشید
🎙هر شب یک سخنران و مداح ...
🍛با غذای مختصر حسینیه ...
😟🤔بدون خونریزی و قمه زنی ... .
#باخیال_راحت و #آرامش می نشستم و مطالب رو گوش می کردم....
و تا شب بعد، در مورد موضوع توی منابع شیعه و سنت #مطالعه می کردم ...
#سوالاتی که برام مطرح می شد و #موضوعات_جانبی رو می نوشتم✍ تا در اسرع وقت روشون کار کنم ...
بدون توجه به #علت کارم اما دیگه سراغ #منابع_وهابی_ها 👈نمی رفتم ... .
.
همه چیز به همین منوال بود تا شب سخنرانی درباره💚 #علی_اصغر ...
🌊اون شب، یک بار دیگه آرامشم طوفانی شد ... 🌊
خودم تازه عمو شده بودم ...
هر چی بالا و پایین می کردم و هر دلیلی که میاوردم ...
علی اصغر فقط شش ماهه بود ... فقط شش ماه ... .😨😟
.
👈حتی یک لحظه از فکر علی اصغر و حضرت ابالفضل خارج نمی شدم ...😨
من هم عمو بودم ...
فقط با دیدن #عکس برادرزاده ام توی اینترنت، دلم برای دیدنش پر می کشید ...😍
این #جنایتی بود که #باهیچ_چیز قابل توجیه نبود ...
.
.
اون شب، باز هم برای من شب وحشتناکی بود ...🌊
بی رمق گوشه سالن نشسته بودم ...
هر لحظه که می گذشت ...
میان ضجه ها و اشک های شیعیان، حس می کردم فرشته مرگ داره جونم رو از تک تک سلول هام بیرون می کشه ...
✨این #اولین_احساس_مشترک من با اونها بود ... .✨
اون شب، من #جان می دادم ...
دیگران #گریه می کردند ...
✨✨⚔⚔⚔✨✨
✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
✨ #اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨
🌹کانال ؛
🍃اجتماعی، مذهبی سردار دلها🍃
🆔@sardaredelha
─┅═༅𖣔🌼🍃🌼𖣔༅═┅─