باسمه تعالی
🛑خرمشهر راخدا آزاد کرد🛑
سال ۹۲ اولین باری بود که با همکاران فرهنگی برای زیارت تربت پاک شهیدان و قتلگاه این عزیزان راهی مناطقی چون شلمچه، نهر خین، مسجد جامع خرمشهر، اروندکنار منطقه خوزستان شدیم تا از فیض حضور در این نقاط بهرهمند شویم
رهسپار خرمشهر میشویم جایی که نخستین خاکریز دفاع مقدس در آنجا قرار داشت، شهری که نخستین رزمندگان اسلام در برابر تهاجم دشمن تا دندان مسلح بعثی مقاومت کردند و 45 روز با کمترین امکانات اجازه ورود آنها به خاک وطن را ندادند. شهری که ۴۰ جوان شهر من در راه دفاع و ازاد سازی ان در عملیات بیت المقدس در خون خود غلطیدند و در یک روز۳۶ نفر از آنها بر دستهای مردم شهید پرورزواره در ۱۱ خرداد ۱۳۶۱تشییع و در گلزار شهرم ارام گرفتند
در فلکه الله که از ماشین پیاده شدیم هنوز آفتاب به درستی بالا نیامده، راهی مسجد جامع شدیم مسجدی که نماد مقاومت ملت ایران و مردم خرمشهر در برابر تهاجم دشمن در روزهای نخست دفاع مقدس است.
در شهر که قدم میزدم هنوز جراحات جنگ تحمیلی بر در و دیوارش وجود داشت و یادگارهایی از آن زمان در نقاط مختلف دیده میشد
قدم قدم میرویم در خیابانهایی که روزی سردار شهید سید محمدعلی جهانآرا، سردار شهید سید عبدالرضا موسوی، در آن قدم میزدند.
یاد شهیدان مدافع شهر در ذهنمان زنده میشود یاد سردار کوچک بختیاری و نوجوان حماسهساز خرمشهر شهید بهنام محمدیراد که حماسهاش در خونینشهر هیچگاه از یاد ملت ایران نمیرود و تا ابد زنده و جاوید است.
یاد هنرمند شهید بهروز مرادی که خاطره ایثار و هنرش در ذهن مردم خرمشهر پس از حدود 40 سال باقی مانده و همه از او به نیکی یاد میکنند.
یاد شهیدان حماسهساز فتح خرمشهر که برخی قبل از سوم خرداد سال 1361 شهد شیرین شهادت را نوشیدند و آزادی خونینشهر را در بهشت جشن گرفتند یاد شهیدان شهرم شهید شهیدان شواخی ،شهیدخداپرست ،شهیدان نساجی ،مهدی رمضانی ،شهید حقیری، شهیدان صادقی ،شهید نمازی و دوشهید جاویر الاثر شهرم شهید شفیعی و حدیدی در ذهنم زنده می شود
هر جای شهر مینگریم خاطرهای از حماسه سربازان وطن در سال 1361 زنده میشود سربازان فدایی وطن که با دست خالی بیش از یک ماه دشمن را پشت دروازه شهر نگه داشتند و نامشان جاویدان شد.
روبروی درب مسجد خرمشهر ایستادم گریه امان را بریده بود تمام صحنه هایی که در کتاب دا در روزهای حماسه و خون در خاطرات خانم حسینی خوانده بودم از جلو چشمانم می گذشت اشک امانم را بریده بود وارد مسجد جامع خرمشهر که میشویم، نقاشیهای به یادگار مانده از دوران هشت سال دفاع مقدس که در سال 1361 کشیده شده است به چشم میخورد، همچنین تصاویری از تمثال زیبای شهیدان خودنمایی میکند
به مقام شامخ شهدای والامقام ادای احترام میکنیم و صلوات و فاتحه نیز به روح مطهرشان هدیه میشود، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ...
هنوز صدای سردار شهید سید محمدعلی جهانآرا پس از چند دهه در مسجد جامع خرمشهر به گوش میرسد که چگونه نیروهای مردمی را برای مواجه با ارتش بعثی ساماندهی میکند تا شهر سقوط نکند.
هنوز خاطره اصابت خمپاره به گنبد مسجد جامع خرمشهر در ذهن همگان تداعی میشود که چندین تن از بهترین فرزندان ایران زمین بر اثر آن به شهادت رسیدند و آسمانی شدند
اینجا یعنی مسجد جامع خرمشهر خیلی آرامش دارد و کسانی که در این مکان مقدس حضور مییابند روحشان جلا پیدا میکند و آرام میشوند
مسجد جامع خرمشهر حال و هوای عجیبی دارد، هر چه بیشتر در این مکان بمانی دوست داری بیشتر باشی و از آن دل نمیکنی.
خورشید تقریبا وسط آسمان است و ظهر فرا میرسد، اذان از بلندگوی مسجد جامع پخش میشود مردم خرمشهر، کاروانهای راهیان نور و زائران شهدا صف نماز را منظم میکنند و نماز ظهر و عصر خود را به یاد رزمندگان دوران حماسه و ایثار برپا میدارند.
بعد از اقامه نماز کاروان ما برای رفتن عجله نداردو در صحن مسجد جامع خرمشهر مینشینیم تا بیشتر از فضای معنوی آن فیض ببریم.
هر چه بشینم انگار بیشتر دلبسته به فضای مسجد جامع میشوم اما چارهای نیست، باید به سوی دیار خود رهسپار شوم باشد که راه روشن شهیدان گلگون کفن خرمشهر و شهدای شهرم چراغ راهی برای زندگی دنیوی و اخروی ما باشد.
🛑🛑🛑
خاطره / مسجدجامع خرمشهر
#پویش_کبوتران_آسمانی_دیار_کهن
#منطقه_زواره
#استاناصفهان
زهرا عابدینی
فرهنگی
کانون سردار سلیمانی
🌺 تقدیم به پدربزرگ شهیدم حسین سلامه زاده.
❤️پدربزرگ مهربانم سلام : باینکه تو را فقط در قاب عکس ها دیده ام ولی خیلی دلتنگ شما هستم. و آرزوی دیدن شما را دارم،با اینکه نمی دانم چگونه صحبت می کردی اما ،صدای مهربانت باگوش هایم آشناست. با اینکه من را نوازش نکردهای ،اما گرمای دستانت انگار سالهای سال است که همراه من است. از مادرم شنیده ام که می گفتند شهدا، همیشه زنده هستند و من مطمئن هستم که شما درد دلهای مرا خواهی شنید آنجا که تو هستی ،بی شک به خدا نزدیکتر هستی ،برای حال کشورمان دعا کن و برای نسل جوان این سرزمین که بتوانند پرچم سه رنگ پر اقتدار مان را بر بالای قله های موفقیت برسانند پدربزرگ عزیزم، میدانم که شما از خودت و خانوادت گذشتی تا فردای سرزمین من را روشن ترکنید من به عنوان عضو کوچکی از این سرزمین قول میدهم که با سیاهی چادرم پاسدارقرمزی خونت باشم سال قبل وقتی جسم بی جانت در تشییع جنازه ۳۶ نفری به سمت شهر زواره روانه شد شکوه بی نظیری همه جا را فرا گرفته بود و امروز من اگرچه آرزوی دیدنت را دارم اما خوشحالم از اینکه پدر بزرگم جانش را در راه دفاع از کشورم فدا کرده است و من و دیگر سربازان کوچک امام زمان (عجل الله) سعی می کنیم ادامه دهنده ی راهتان بمانیم. #پویش_کبوتران_آسمانی_دیار_کهن
#منطقه_زواره
#استاناصفهان
🔷فائزه اکبری سوم دبستان بنت الهدی صدر زواره
دلنوشته ای به پدر عزیزم شهید حسین سلامه زاده
به نام انکه دوری را آفرید تا لحظه دیدار شیرین گردد
پدر جان ،پدرعزیزم، این تو بودی که به تبسم های کودکانه ام معنا می بخشیدی و این دستهای گرم و مهربان تو بود که مرا برفراز آسمان عشق بلندمیکرد و در منظومه محبتت می چرخاند نور خورشید وجودم ،معنای زندگیام، ویگانه شمع محفل تنهایم بودی .هنگامی که لب به سخن گشودم نخستین بار نام زیبای تو را زمزمه کردم" بابا......." و هنگامیکه دریاچه خاطرات در کویر کوچک قلبم شکل گرفت تو تنها نسیم روح افزا درسال زندگی ام بودی. هنگامی که پاهای ناتوان می رفت تا به رویای گام برداشتن جامعه عمل بپوشاند این تو بودی که دستهای کوچکم را می گرفتی قدم های سست مرا استوار می نمودی و به یقین گام هایم آهنگ می بخشیدی و زیر لب زمزمه میکردی( بیا جان بابا ،راه دختر نازم) و من آنگاه فارغ از دنیا با قهقهه های کودکانه پا های کوچکم را یکی پس از دیگری روی تنها قالی کهنه مان می گذاشتم و به چشم های صمیمی تو خیره می گشتم....... به یاد داری هنگامی که دستانم را رها می کردی، هنگامی که مرا به حال خویش می گذاشتی ناباورانه لحظه ای می ایستادم ،ناگهان غبار اندوه بر چهره خندانم مینشست و آسمان پیشانی ام را چروک می نمود... آنگاه پاهای سستم می لغزید ویکپارچه نقش زمین می گشتم و های های میگریستم آنقدر گریه میکردم تا تو بیایی و گیسوانم را نوازش کنی و برگونه های سردم بوسه های محبت زنی،آری، دختر کوچکت یکپارچه ناز و ادا می گشت خود را لوس می پنداشت تا تو دست های مهربانت جویبار اشک هایش را به سوی جاده ی انگشتانت هدایت کنی و او را با نسیم محبتت به سوی سرزمین شادی های سوق دهی ، وچه دنیای باشکوهی، بود دنیای خاطرات من، پدر مهربانم، هنگامی که می خندیدی دنیا برایم زیباترین چیزی بود که احساس میکردم و بهترین چیزی که احساس می کردم لبخند های عارفانه تو بود لبخندهایی که سرشار از عشق و ایثار بود و مرا در دریای مهربانت غرق می نمود. هیچگاه فراموش نمیکنم آن هنگام را که خورشید ،گیسوان طلایش را در کوچه پس کوچه های شهر می گستراند و هنگامی که گل واژه های اذان بر لبان موذن شکل میگرفت توتنهای تنها........ در کنار پنجره غم گرفته روی ایوان دلتنگیها زیر گنبد خورشید کنار شمعدانی ها و باغچه مینشستی برای زیباترین گل گلخانه قلبت کبوتر سپیده بالت و به عشق به خدا می گریستی .نمیدانم با خدای خود چه میگفتی که اینگونه عاشقانه به سویش پر کشیدی و در همین هنگام من ساکت و آرام ،چهره افسرده به نزدیکت می کردم و با دستهای کوچکم قطره قطره اشک هایت را از اقیانوس دیدگانت می ربودم و تو در حالی که اندوه چشمانت را زیر لبخند لبانت پنهان می نمودی مرا در آغوش میگرفتی و می فشردی و نوازشم می کردی. در آن وقت آرزو داشتم که با نوای اذان که از گلدسته های مسجد دیار مان بر می خواست گام های استوار ت را به سوی حوض کوچک حیاط خانه سوق دهی و با آب پاک آن وضو سازی و گل واژه های راز نیاز به درگاه یکتای بی نیاز را به لبان باشکوهت بپرورانی .آنگاه من مسرور و شادمان با دست های کوچکم سجاده عبادتت را روی قالی مندرس خانه پهن می کردم تا تو بیایی وبه اقامه ی مناجات خداوند بپردازی و من مشتاق در کنار ت بایستم واز شما ذکر تسبیحات معبودت را تقلید کنم راستی که چقدر خود را بزرگ می پنداشتم گویی که تو فرزند منی و من مادر تو ام .آنچنان رویای غرور در ذهنم شکل میگرفت که تا آخرین دم با تو همدم میگشتم وآنچه میگفتی تکرار می نمودم و در آخر به وضوح می دیدم که چگونه با نوای یارب یارب چون ابر بهاری می گریستی و چشمانت شمع محفل سجاده ات می گشت.
پدری فداکارم:شما رایحه ایمان بودی و الفبای صداقت،شیشه نور الهی بودی و دستانت گهواره دعا،
پدر عزیزم، تو بابای من بودی و من دختر ناز بابا و اکنون این همان دختر ناز با باست ، که با تو سخن می گوید و این یادگار توست که بر مزارت اشک می ریزد.
بابای مهربانم، هیچگاه نگاه آشنایت را فراموش نمیکنم و اتاقک اندیشهام با سخنان گهربار مزین است. فرزندشما فاطمه سلامه زاده
#پویش_کبوتران_آسمانی_دیار_کهن
#منطقه_زواره
#استاناصفهان
🔷فاطمه سلامه زاده معاون دبیرستان ایزدی
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 شادی روح شهدا صلوات🌺
#پویش_کبوتران_آسمانی_دیار_کهن
#ساراشماعی
#کلاس_هفتم
#دبیرستان_فاطمیه
#منطقه_زواره حوزه بسیج دانش آموزی شهید فهمیده زواره کانون بسیج فرهنگیان زواره
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 شهید جواد هادی طحان🌸 #پویش_کبوتران_آسمانی_دیار_کهن
#منطقه_زواره
#استاناصفهان
🔷 نازنین رقیه هادی طحان کلاس چهارم دبستان الزهرا کانون بسیج فرهنگیان زواره حوزه بسیج دانش آموزی شهید فهمیده زواره
#روز_ایثار
#سه شنبه -مهدوی
حضور بسیجیان پایگاه فاطمه الزهرا
درمراسم گرامیداشت ۱۱خرداد روز ایًار شهرستان اردستان و مراسم دعای توسل
درجوار شهدای گمنام پارک شهرداری
#پایگاه فاطمه الزهرا اردستان
#حوزه کوثر خواهران اردستان
#ناحیه مقاومت بسیج اردستان
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷
⬅️ سرود جدید و بسیار زیبا
ارادت به امام الرئوف علی بن موسی الرضا المرتضی درجواب به هتک حرمت به ساحت قدس رضوی. کانون بسیج فرهنگیان زواره
✴️#قاب_خاطرات
🌷🌷 بمناسبت روز 11خردادروزحماسه وایثارمردم زواره
🔸تصاویری ازروز یازده خرداد1361 روز تشییع باشکوه پیکرپاک 36شهید عزیز عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) درشهرشهیدان زواره
✴️#قاب_خاطرات
🌷🌷 بمناسبت روز 11خردادروزحماسه وایثارمردم زواره
🔸تصویردیگری ازروز یازده خرداد1361 روز تشییع باشکوه پیکرپاک 36شهید عزیز عملیات بیت المقدس(فتح خرمشهر) درشهرشهیدان زواره به همراه تصویر 36حجله شهدای عزیز