eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
821 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
60 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بین خودمان بماند سردار ولی خبر شهادتت چه بی مقدمه قلبم را فشرد چه بی مقدمه عرق سرد روی بدن نشاند چه بی مقدمه اشکمان را جاری کرد و حالا بعدازتو … کاش بعد از تو علی تنها نماند
شهید والامقام حسن نیلیه بروجنی 🕊🌹
زندگی‌نامه: 💫 شهید والامقام حسن نیلیه بروجنی، یکم فروردین 1335 در شهرستان بروجن به دنیا آمد. پدرش عباس و مادرش فردوس نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته هنر درس خواند. معلم بود، ازدواج کرد و صاحب 3 دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و سرانجام در بیست و دوم دی‌ماه 1365 در شلمچه براثر اصابت ترکش به سر، دست و قطع پا شهید شد. مزار وی در روضه الشهدای زادگاهش قرار دارد. روحشان شاد🍃🌹
✍ وصیت‌نامه: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ با سلام بر منجی عالم بشریت مهدی موعود و نایب برحقش حامی محرومان و مظلومان خمینی بت‌شکن و شهدا در خون نهفته انقلاب اسلامی و سلام بر شما عزیزتر از جانم که با ایثار و صبر و استقامتتان مرا یاری کردید تا بتوانم راه رسیدن به معبود خود را هرچه زودتر طی کنم و بتوانم در این جهاد مقدس شرکت کنم. واجب بود که در این جنگ شرکت کنم و راه امام حسین (ع) را ادامه دهم. همسرم مگر شما پیرو زینب نبودی، مگر برای زینب گریه نکردی پس این را بدان که من از حسین (ع) بالاتر نیستم و تو از زینب و بچه‌های من از رقیه و علی‌اصغر گرامی‌تر نیستند. همسرم بارها گفتم که با شعار پوچ و گریه‌زاری بی‌محتوا نمی‌توان گفت مسلمان هستم. باید از خودمان بگذریم. بارها گفتم انسان باید شعار را باشعور توأم کند. نامه شما زمانی به دستم رسید که عازم خط مقدم جهت مقابله با دشمن بودم. همسر عزیزم به تو افتخار می‌کنم چون تو را کاملاً می‌شناسم. سعی نکن خود را عاجز نشان دهی. تو باید بتوانی در مقابل سیل عظیم ناسزاهای دشمن قوی باشی. هیچ‌وقت عجز و ناله نکن زیرا من همیشه نظاره‌گر اعمال شما هستم. این انقلاب با خون به وجود آمده و با خون باید از آن محافظت نمود. راه امام راه روشن اسلام است و وظیفه ما است در این راه قدم مثبت برداریم.   در آخر از مادرم می‌خواهم که بعد از شهادت من گریه و زاری نکنید. چون گریه و ناتوانی شما دشمن را خوشحال می‌کند. در آخر از پدر و مادر و همسرم، دوستان و آشنایان می‌خواهم که مرا حلال کنید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
شهیدان قصه پر سوز عشقند شهیدان شمع عالم سوز عشقند شهیدان راهیان کوی یارند شهیدان عاشق و خونین تبارند 🌷زیارت‌نامه شهدا🌷 ✨ بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم✨ 《اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.》 ♻️ شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ♻️ ✨اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم✨
🔻 دستِ داوود بصائری (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان اکبر قهرمانی گذاشتم؛ به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد.از نقطه ی رهایی باید عازم خط میشدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم. 🌷 صبح روز بعد، پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال، احساس میکردیم پوست بدنمان دارد میسوزد و ریه هایمان داغ شده است. 🌹 زیر آن آتش باران شدید، ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون، کلی خوشحال شدم؛ آنها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آنها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست،دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند. 📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی "روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱" پیکر مطهرشان تا سال ۷۳ به همین شکل در منطقه فکه، زیارتگاه ملائکة الله بوده.
هروقت‌مي‌گفتیم‌ڪجا‌بریم‌آرمـٰان‌?! میگفت‌بھشت‌زهرا‌مامان‌اینقد‌آرامش‌دارھ آدم‌اروم‌میشھ‌هردفعہ‌هم‌باهم‌میرفتیم میرفت‌سر‌خاك‌شھید‌زبرجد؎‌مینشست‌ما میرفتیم‌جاها؎‌‌دیگھ‌ولی‌آرمـٰان‌بیشتر‌اونجا بود‌گریھ‌میڪردو‌دعـٰا‌‌میخوند‌،همش‌میگفت: مامان‌آقا‌سجـٰاد‌خیلی‌حاجت‌میدھ' ‌بعد‌از‌شھادتش‌وقتی‌پرسیدن‌ڪج‌دفنش ڪنن‌من‌میدونستم‌اونجارو‌دوست‌دارھ‌گفتم: قطعھ𝟱𝟬‌انگار‌اونجارو‌برا؎‌آرمـٰان ساختة‌بودن‌تھشم‌ڪنار‌شھید‌زبرجدي‌دفن‌شد
چون شهابے ڪہ لحظہ اے بر آسمـان بگذرد سبڪبال و سبڪبار رفتند.. تا ما زیستنـے سر بلنـد را تجربہ ڪنیم
اللــــهـــم‌ارزقـــــنی‌ شفـــاعة‌الحســــین یـــــــــوم‌الــــــورود شفاعت‌مون‌کن‌آقا...