eitaa logo
حسینیه مجازی سردار سلیمانی(سردار فرماندهی)
105 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
15 فایل
این کانال تلاش دارد تا در راستای بصیرت و معرفت افزایی در مکتب شهیدان، مخصوصا سیدالشهدای مقاومت، سردار سلیمانی، فعالیت نماید
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام لطفاً وقت بگذارید و این متن را بخوانید 👇👇👇👇👇👇 زنانی که روسری از سر برمی‌دارند و به آرمانهایِ انقلابِ اسلامی، امام و شهدا پشت می‌کنند و حذفِ‌حجاب می‌کنند و آتش بیارِ معرکه می‌شوند و انقلابِ‌زنانِ‌فواحش را رقم می‌زنند، این خاطره را چندین‌بار بخوانند؛ 🔆 *امنیت،اتفاقی‌نیست* ✍ متنِ سخنرانىِ ناديه مراد، دخترِ كُردِ عراقی و برنده‌ی جایزه نوبلِ صلحِ ۲۰۱۸ كه سه‌سالِ تمام، غنيمتِ داعش بود!!!😞 👈 نامِ‌شان داعش بود، آمده بودند ما را به جهنم ببرند و خود‌شان، سرِ راه به بهشت بروند!!! 👈 دعوتنامه‌شان در دستِ چپِ‌شان بود و با انگشتِ شهادتینِ دستِ راست، آسمان را نشان می دادند!!! *آنها مسلمان نبودند!!!* 👈 مادرم برایِ کارِشان، بسیار پیر بود و طعمِ حوریانِ بهشتی را نمی‌داد، پس او را کشتند، ولی خواهرِ کوچکم را که همچون بره‌ای تازه بود، نگه داشتند. آخه او باکره بود!!! همچون مریم، کمی معصوم‌تر، کمی کُردتر، همچون آب، زلال!!!😢 👈 خواهرم باید زنِ امیر الاکبر می‌شد!!! خدا شاهد بود، ما تفنگ نداشتیم، سرود "خوایه وه ته ن" میخواندیم!!! 👈 خدا شاهد بود آمدند و پدرم را به دو قسمتِ نامساوی تقسیم کردند؛ سرش را برای وطن، جاگذاشتند و بدنش را زیرِ خاک، دفن کردند تا نفت شود!!!😱 👈 خدا شاهد بود برادرِ کوچکم را لخت، زیرِ آفتاب نگه داشتند و به او شهادتین یاد‌می‌دادند!!! ▪️خدا شاهد بود که او از فرطِ عطش و بی‌آبی، جان داد!!! 👈 خدا شاهد بود سیاه بودند، مردانی از سرزمینِ حجر و آتش و ما زبانشان را نمی‌فهمیدیم، اما رفتارشان...!!!😱 👈 غولهایی بزرگ با مغزهایی کوچک، باورهای سخت!!! نامِ‌شان عقرب، ملخ، سوسمار بود!!! لشکری از لجن و اعتقادهایِ نابودگر!!! 👈 آنها آمدند، آرزوهای مرا کشتند، آنها من را غنیمت، صدا می‌زدند!!! 👈 آن زمان دیگه من، نادیا نبودم، آن روزها دختری بودم با روحی زخمی که از نفس‌هایم، خون‌می‌چکید، آن روزها هیولای ظریفی بودم که با جهان، قطعِ رابطه کرده بودم، درونِ من انسان، مرده بود چون لاشه‌ای بودم که حتی مومیاییِ هزار ساله‌اش هم، ارزش نداشت، آن روزها مرگی بودم در روحی!!! 👈 بعد از آن زنی می‌مرد، زنی حامله می‌شد، زنی خودکشی می‌کرد، زنی خودسوزی... زنی هزار رکعت نمازِ جبر می‌خواند!!!😱 👈 بعد از آن زنانی، در رنج و جبر، حامله شده بودند، زنانی که فقط یک تقویم می‌شناختند: روزِ اولِ تجاوز، روزهای بعد از آن عذاب!!!😞😢 👈 بعد از آن، تاریخ به دو دوره تقسیم شد: قبل از فاجعه‌ی سیاه و بعد از فاجعه‌ی سیاه!!!😢 👈 بعد از آن، زنان فقط یک خیابان را، سر راست بلد بودند، خیابانِ منتهی به بیمارستانِ بیمارانِ روانی!!!😢 👈 بعد از آن، زنان فقط یک آواز می‌خواندند: *"ای مرگ کجایی؟ زندگی ما را کشت".* 👈 بعد از آن زنان تابوت بودند و کودکان در شکمِشان مردگانِ هزار ساله!!! 👈 بعد از آن، زنان مجسمه‌ای بودند که برای عبرتِ تاریخ، بودند!!! 👈 آن روز هوا گرم بود، خدا شاهد بود، مردانی آمدند، ما را کشتند و باز آرزو می‌کردیم تا دوباره زنده شویم.... ✊🏻 اگر نبود قدرتِ باز دارندگیِ ایران... ✊🏻 واگر نبود فداکاریِ مدافعانِ باغیرتِ حرم... ✊🏻اگرمدافعانِ حرم نبودند و برایِ حفظِ حرمتِ حرمِ بی‌بی‌زینب(س) از دردانه‌های خود نمیگذشتند، امروز بسیاری از سه‌ساله‌ها و رقیه‌هایِ ما بدستِ یزیدیانِ داعشی، ذبح میشدند!!! ✊🏻 و خصوصا...اگر سردارِ دلها سردار ‌سلیمانی که سرِ این افعی (داعش) را در سوریه و عراق بکوبد و نابودش کند، چه بسا خدایِ ناکرده، این بلاها سرِ زنان و کودکانِ ایرانی هم می‌آمد.😱 👈اما... قرارمان این نبود... راه شهدا خیلی خلوت است... مینویسم تا یادم نرود... تمامِ اقتدارِ میهنم را از شما دارم... این روزها بیشتر از همیشه، شرمنده‌ی نگاهِ منتظرتان هستیم... نگاهی که گویا فریاد میزند، خونمان را باسازش به دشمن نفروشید. 👈مواظبِ تبلیغاتِ دروغینِ دشمن باشید🤔 الهی؛ حق امام وشهداء به خصوص شهدای مدافع حرم برما حلال بگردان🤲 🌸 شادی ارواح طیبه شهدا، خصوصا مدافعان حرم صلوات. ✊🏻🇮🇷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 التماسِ دعای‌ فرج‌وتفکر🤔
30.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تعهد رسمی برای رسیدن به رشد جمعیتی صفر! ⭕️ برژینسکی: از فکر کردن به حمله پیش دستانه به ایران اجتناب کنید، چون زمان و آمار‌های جمعیتی به نفع رژیم حاکم بر ایران نیست. خواص
✍️7اکتبر2001 - ایالات متحده در پی حوادث یازدهم سپتامبر، به بهانه مبارزه با تروریسم، حمله خود به خاک افغانستان را آغاز کرد. وبعد از 20 سال در 30اوت 2021 از باتلاقی که خود ساخته و پرداخته بود گریخت و جز خون ریزی وفساد که تا کنون ادامه دارد و آخرینش کشتن چهل دختر دانشجو ی کابل بود و افزایش تولید تریاک وسرقت ثروت این ملت مستضعف و پر قدرت ، چیزی به جای نگذاشت او با شعار عدالت بی پایان آمد و با ظلم بی پایان خاتمه داد.إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ175آل عمران ✍حسینیه مجازی سردار سلیمانی
خاطرات واقعی یک خبرنگار بادقت بخوانید 👇👇👇👇👇👇 تجمع‌کنندگان در اطراف دانشگاه تهران کمتر از ۵۰ نفر بودند و مردم حاضر به همراه شدن با آنان نبودند ناگهان چشمم به شخصی افتاد که هیچ شعاری نمی‌داد ولی جمعیت را چپ و راست می‌برد. به محض اینکه می‌گفت برگردید همه برمی‌گشتند، می‌گفت پراکنده شوید همه در عرض و طول خیابان پراکنده می‌شدند. برعکس بقیه، نه کوله‌پشتی داشت و نه کیف دوشی. کاملا سبکبال حرکت می‌کرد. اما چیزی که خیلی توجه من را جلب کرد نوع پوشش آن لیدر بود؛ یک لباس زیپ‌دار آستین‌بلند، لباسی که در آفتاب ظهر این روزها چندان منطقی به نظر نمی‌رسید. خوب که دقت کردم متوجه شدم در این گرما، چند لباس را روی هم پوشیده بود! احتمالا برای اینکه به راحتی قابل تعویض باشد. یکی از لیدرها با وجود گرمای هوا چند لباس پوشیده تا به راحتی قابل تعویض باشد با احتیاط تمام در حال عکسبرداری و فیلم گرفتن از وقایع بودم که یکباره دیدم در گوشه خیابان عده‌ای صدا می زنند «بسیجی بسیجی!» چند نفر ریختند بالای سر آن شخص و با مشت و لگد به جان او افتادند. هیچکدام حتی نپرسیدند که این فرد کیست و چه کار کرده. داخل دعوای آنها شدم و گفتم «چی شده؟ چرا می‌زنیدش؟» یکی گفت: «داشت فیلم می‌گرفت!» گفتم: «آقا نزن، خب بگید پاک کنه» گویا موفق شده بودم یکی را نجات بدهم. گفتند: «هرچی گرفتی پاک کن»  و او نیز همه عکس‌هایش را پاک کرد. بهت زده بودم که چرا اینها چیزی را متوجه نشده دادگاه خیابانی برگزار می‌کنند و به جان مردم می افتند! اصلا حواسم نبود که با این کارم، آنها را روی خودم حساس می‌کنم. به دنبال آن شخصی که دستور کتک زدن را داده بود راه افتادم. متوجه شدم کارش فقط همین است! خارج جمعیت می‌ایستد و مراقب افراد است. به هرکسی که حتی گوشی از جیبش درمی آورد دستور می‌دهد: «آقا گوشی رو بذار جیبت!» فهمیدم در ثبت وقایع با گوشی باید از این شخص دوری کنم. با ورود اغتشاشگران به هر نقطه، مغازه‌دارها کرکره را پایین می‌کشیدند و فرار می‌کردند ماجرای تقسیم کار بین لیدرهای اغتشاش، به اینجا ختم نمی‌شد. تداکارتچی‌هایی را دیدم که در کیف‌شان چند بسته سیگار داشتند و هربار که گاز اشک‌آور می‌زدند این افراد فورا سیگارها را روشن می‌کردند و دودش را به صورت تجمع‌کنندگان فوت می‌کردند. شخصی را دیدم که در بین جمعیت صدا می‌زند: «لباس، لباس» یک آقا دوان‌دوان آمد و از کوله‌اش لباس در آورد و او در وسط معرکه تجمع لباسش را عوض کرد. لحظه تعویض لباس در وسط معرکه اغشاشات با کمک شخص کوله به دوش چند عکس دیگر از جمعیت گرفتم اما آنقدر محو این تیم هماهنگ شده بودم که فراموش کردم یک نفر مامور کنترل عکاس‌هاست. از بخت بد من همان شخصی که زاغ‌زنی افراد را می‌کرد از پشت سر من ظاهر شد و طلبکارانه گفت: «گوشیت رو بده!» صدای تپش‌های قلبم را می‌شنیدم. واقعیت این بود که با افرادی مواجه بودم که دادگاه خیابانی برگزار می‌کنند و بدون هیچ حرفی حکم صادر می‌کنند. یک لحظه فکری به سرم رسید و آهسته گفتم: «تابلو نکن! من دارم به بی‌بی‌سی فیلم می‌فرستم!» اما حتی لحظه‌ای به حرفم توجه نکرد. با عصبانیت جواب داد: «دروغ نگو، ما خودمون خبرنگار داریم!». فکرش را هم نمی‌کردم که برای ارسال فیلم به رسانه‌های ضدانقلاب هم افراد تعیین‌شده‌ای وجود داشته باشند. واقعا نمی‌دانستم چه بگویم! این جماعت در گروه‌های کاملا مجهز و حرفه‌ای ۱۰-۱۵ نفره آمده بودند و بهانه‌های من هم کارساز نبود. هنوز داشتم در ذهنم دنبال جملات می‌گشتم که ناگهان محکم من را به دیوار کوبید و صدا زد «بسیجی، بسیجی!» بلافاصله چند نفر خودشان را رساندند و با مشت و لگد به جان من افتادند. یعنی حتی برای کتک زدن افراد هم نیرو داشتند! بلند گفتم: « باشه پاک می‌کنم، هرچی گرفتم پاک می‌کنم» همان شخص زاغ‌زن گفت: «گالریت رو بیار، پاک کن» گالری را باز کردم. چون تعداد عکس‌های ثبت شده زیاد بود با تعجب گفت: «[فحش رکیک]! این همه عکس رو برای کجا گرفتی؟» نمی دانستم چه بگویم. واقعا همه چیز را تمام شده می‌دانستم. منِ خبرنگار داشتم اعدام خیابانی می‌شدم! فقط به ذهنم رسید که وقت بخرم بلکه فرجی بشود. شاید همانطور که من کسی را نجات داده بودم، یک نفر به داد من برسد. شروع کردم عکس‌ها را یکی یکی پاک کردن. آنها هم مرتب با مشت و لگد کتکم می‌زدند. ناگهان یک نفر گفت: «چرا یکی یکی پاک می‌کنی. همه رو با هم پاک کن.» خواست گوشی را از دستم بکشد که گفتم: «باشه. همه رو پاک می‌کنم.» شروع کردم به تیک زدن عکس‌ها که یکباره صدای شلیک گاز اشک‌آور آمد و یکی فریاد زد: «مامورا، مامورا...» و همگی از دور و برم فرار کردند. هیچ وقت فکر نمی‌کردم گاز اشک‌آور جانم را نجات دهد.
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی از دیدار امام خامنه‌ای با خانواده شهدای نیروی انتظامی
چقدر این نجابت زیباست 👏👏👏👏👏 ▬✧❁@hajbaba1❁✧▬