فدای صحن و سرایت فدای ایوانت
بهشت هم دم ایوان طلات مجذوب است
چقدر شان تو بالاست هرکسی از دور
سلام هم بدهد زائر تو محسوب است
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ
🕊#سلام_آقا🕊
@sardarr_soleimani
⭕️ بيماری آيت الله مصباح يزدی شدت يافته، برای شفای عاجل ايشان دعا كنيد
🔺 دفتر آیتالله «مصباح یزدی» رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی در اطلاعیهای، آخرین وضعیت سلامت وی را تشریح کرد.
🔸 متن اطلاعیه به این شرح است:
🔹 دوستداران حضرت آیت الله مصباح یزدی حفظه الله مکرراً جویای وضعیت سلامتی ایشان شدند.
🔹 با توجه به شدت یافتن بیماری این یاور راستین انقلاب و رهبری، از جمیع علما، فضلا، شاگردان، دوستان و عموم ولایتمداران و علاقمندان به ایشان تقاضا داریم با توسل به ذیل عنایت ائمه اطهار علیهم السلام برای شفای عاجل و کامل ایشان دعا کنند.
@sardarr_soleimani
📷 تصاویر صفحه نخست روزنامه های امروز چهارشنبه ۱۲ آذرماه
✍ پایان بازی یک طرفه / مصوبه مجلس برای رفع تحریم هاست
@sardarr_soleimani
📲💭 |دختر حاج قاسم به خانه شهید فخریزاده رفت
#شهید_محسن_فخری_زاده
#انتقام_سخت
#ترور
@sardarr_soleimani
🔺️شهید فخری زاده با این سلاح نظامی ترور شد
فارس نوشت:
🔹ماجرای ترور دانشمند هسته ای ایران حکایت از استفاده از سلاح اتوماتیک (تیربار) دارد که بر روی یک خودروی وانت نصب شده بود و تیراندازی به سمت خودروی شهید فخریزاده به وسیله این تیربار صورت گرفته است.
🔹تیربار اتوماتیک زیرمجموعهای از تسلیحات کنترل از راه دور است.
🔹هدایت این تیربارها به صورت کنترل از راه دور و با استفاده از کنسولهای مخصوص صورت میگیرد.
🔹سامانه Arrow 12 یک جایگاه کنترل از راه دور سلاح سبک و جمع و جور است که برای انواع تیربارهای کالیبر مختلف کاربرد دارد و به راحتی بر روی انواع پلتفرمها مانند خودروهای زرهی، قایقهای کوچک و حتی وانتهای تجاری نیز قابل نصب است/خبرفوری
#ترور
🥀🥀🥀
@sardarr_soleimani
🔸طرحجدید
شهیدامیداکبرۍ❤️
💰هزینهاستفاده:
🔉قرائتدعایفرج
😍بهنیابتازشهید
''بسماللهالرحمنالرحیم''
👤الہےعظمالبلاء...
#ترور #انتقام_سخت
#شهید_محسن_فخری_زاده
@sardarr_soleimani
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 سخنان منتشر نشده شهید فخریزاده درباره شهادت حاج قاسم و وظیفهی ما بعد از او
بیایید تا خون حاج قاسم گرم است میثاق ببندیم که این راه را ادامه بدهیم؛ همین جا باید مدافع حریم ولایت و مدافع حرم باشیم ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_محسن_فخری_زاده
@sardarr_soleimani
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ویدیویی زیبا از حضـور آیت الله رئیسی در کنار پیکر شهید فخری زاده
#شهید_محسن_فخری_زاده
#انتقام_سخت
#ترور
🇮🇷@sardarr_soleimani
#بســـــم_اللّہ
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
?#قسمت_هفتم?
ماه اول سال را بدون امام جماعت نماز میخواندیم. اواسط آبان بود، از پله ها پایین رفتم که نماز بخوانم. به نماز نرسیده بودم. بچه ها داشتند از نمازخانه بیرون میامدند. با بی حوصلگی و ذهنی پر از سوال وارد نمازخانه شدم و در کمال ناباوری دیدم بچه ها دور یک طلبه را گرفته اند و از او سوال میکنند. فهمیدم امام جماعت جدید است. با خودم گفتم سوالی از او بپرسم ببینم چطور جواب میدهد. جلو رفتم و درحالیکه سرم را پایین انداخته بودم، سلام دست و پا شکسته ای کردم و سوالم را پرسیدم. اما او برعکس؛به گرمی سلام کرد و جوابم را داد. برخلاف بقیه طلبه هایی که دیده بودم، سرش را خیلی خم نمیکرد اما نگاه هم نکرد. برخورد گرمی داشت. عمامه مشکی اش نشان میداد سید است. خیلی جوان بود، حدود بیست سال! بین دو نماز بلند شد و درباره عاشورا صحبت کرد و بعد سوالی خارج از صحبت هایش مطرح کرد: دلیل صلح امام حسن(ع). گفت جواب را بنویسیم و تا فردا تحویل بدهیم.
برخورد و حرفهایش مرا به شوق آورد. خوشحال بودم از اینکه کسی را پیدا کرده ام که میتوانم سوال ها و دغدغه هایم را با او درمیان بگذارم….
ادامه_دارد ...
#بســـــم_اللّہ
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
? #قسمت_هشتم ?
فردای همان روز با ذوق رفتم نمازخانه و کیفم را صف اول گذاشتم. جواب را نوشته بودم. خواستم بنشینم که دیدم یک سوسک نسبتا بزرگ روبرویم ایستاده! زنده بود اما حرکت نمیکرد. من و بغل دستی هایم با دیدنش عقب پریدیم، کم کم تمام بچه ها ماجرا را فهمیدند و هیچکس حاضر نشد در صفها بنشیند. خانم پناهی-معلم پرورشی مان- هم ترسیده بود. حاج آقا که سرجایش نشسته بود، متوجه ماجرا شد. نگاهی به ما که ترسیده بودیم انداخت و سرش را تکان داد و بلند شد. روبه من که از همه جلوتر ایستاده بودم کرد و گفت: یه دستمالی چیزی میدین که اینو برش دارم؟
سریع یک دستمال از جیبم در آوردم و دادم دستش. به طرف سوسک رفت که بگیردش؛سوسک در رفت و دوید بین بچه ها! صدای جیغ بچه ها بلند شد. همه کیفشان را گرفته بودند و جیغ کشان فرار میکردند و حاج آقای باحال ما هم دستمال به دست بین بچه ها دنبال سوسک میدوید. صحنه به قدری خنده دار بود که بین جیغ هایمان از خنده ریسه میرفتیم. بالاخره حاج آقا پایش را روی سوسک گذاشت و آن را از نمازخانه بیرون انداخت. بعد از نماز ظهر، میکروفون را از مکبر گرفت و گفت: همه اینها مخلوقات خداوندند. ترس ندارن که! البته خانوما کلا از سوسک میترسن!…
نمازخانه از خنده بچه ها روی هوا رفت. هرچه میگذشت بیشتر به این نتیجه میرسیدم که این طلبه با بقیه طلبه ها فرق دارد…
ادامه_دارد.