eitaa logo
سردار شهید سلیمانی
1.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5هزار ویدیو
105 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت‌من‌قیافم‌خوب‌نیس😳 کسی‌بعدشهادتم‌😍 برام‌پوستر‌نمیزنه...😔 ولی‌هادی‌جان‌تاماهاهستیم‌🌹 یادتوزنده‌ست...❤️ به‌عشق‌هادی‌همه‌این✌️😇 ‌عکسو‌استوری‌میکنیم...👌😭 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنگره آمریکا تصویب کرده سال ۲۰۲۱؛ ۴ میلیارد دلار کمک به اسرائیل صورت بگیره اول: مگه نمیگید اسرائیل بهترین وضعیت اقتصادی و پولدارترین مردم دنیا رو داره؟ پس چرا هر سال حجم زیادی کمک مالی بهش میشه؟ دوم: با این وضعیت فجیع فقر تو خیابونای نیویورک؛ علت خرج پول مالیات مردم آمریکا برای اسرائیلیا چیه؟ 😬 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴۱۲ روز مانده... رُحَمَاء بَيْنَهُمْ مگر چیزی جز این است؟! @sardarr_soleimani
‏شبِ یلدای سال ۹۸ آخرین شبی بود که در این دنیا کنار هم بودند. ۱۳ روز بعد «وحید زمانی‌نیا» به همراه حاج قاسم آسمانی شد...💔 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما گرفتار تو نه ، بلکه دچار تو شدیم! 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 باز کردن درب حرم‌ مطهر خانم سیده زینب (سلام الله علیها) توسط شهید سپهبد حاج ، 🌺حضرت زینب(س) : «ما رأیتُ الّا جمیلاً» کسی که تسلیم امر خدا باشد حتی در رنج و مصیبت هم جز زیبایی نمی بیند،🍃😭😭 🍃🌼@sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی جالب از دیدار و خوش و بش سردار شهید قاسم سلیمانی با نیروهای حفاظت حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) التماس دعا @sardarr_soleimani
رمان عاشقانه مذهبی ? ? پاهایم به سختی تکان میخوردند، رسیدیم به در اتاق. بیمار کنار پنجره، ساق دستش را روی پیشانی گذاشته و به بیرون پنجره خیره شده بود. ناخواسته رفتم طرفش، زینب با خوشحالی گفت : چشمت روشن عزیزم! رسیدم بالای تخت، آرام زمزمه کردم : سید…! دستش را برداشت و سرش را چرخاند طرف من: طیبه…! هردو گیج بودیم، مثل همان روز که هم را در گلستان شهدا دیدیم. چقدر لاغر شده و چشم هایش گود افتاده بود. ناباورانه خندیدم: میدونستم برمیگردی!! با بغض گفت : پس تو دعا کردی شهید نشم؟ سرم را پایین انداختم و گفتم : این انصاف نبود…! به این زودی…؟ درحالی که اشکهایم را پاک میکردم گفتم : کجا بودی اینهمه وقت؟ دوباره برگشت طرف پنجره: تو یکی از بیمارستانای سوریه! ولی چون کسی ازم خبر نداشت و مدارک شناسایی هم نداشتم و خودمم بیهوش بودم، کسی نمیدونست کی ام و کجام. – الان خوبی؟ – دکترا میگن آره، ولی خودم نه!… کاش شهید میشدم… – حتما قسمتت نبوده! درحالی که به انگشتر عقیقش خیره شده بودم گفتم: دیگه نمی ری؟ – کجا؟ – سوریه! – چرا نرم؟ چیزیم نشده که! نگران نباش! به موقعش می مونم ور دلت! …! ?ادامه_دارد? 🍃🌹
رمان عاشقانه مذهبی ? ? – بچه ها خوابن؟ – آره! – پس پاشو دیگه خانمم! بریم شب جمعه حرم رو نشونت بدم! همیشه دوست داشتم با او باشم، فقط خودمان دوتایی! میثم و بشری را گذاشتم هتل بمانند؛ مطمئن بودم بیدا نمیشوند. تا حرم راهی نبود، پیاده رفتیم. صحن حرم روشن بود، مثل تکه ای از آسمان. انگار سنگفرش هایش تکه های ماه بودند که کنار هم چیده شده اند. گنبد طلایی مثل خورشید می درخشید. زیر لب گفتم : السلام علیک یا زینب کبری! سیدمهدی دستم را گرفت و گوشه ای از صحن نشاند. بعد به گنبد و بارگاه اشاره کرد: ببین چقدر قشنگه! راست میگفت؛ گنبد از این زاویه زیباتر بود. نسیم خنکی می وزید، سیدمهدی حرفی داشت. مثل همیشه با انگشتر عقیقش بازی میکرد. نخواستم مجبورش کنم که حرفش را بزند. به روبرویم خیره شدم. الان ۵سال از ازدواجمان می گذرد، میثم ۴ساله و بشری ۳ساله است. هروقت سیدمهدی میرفت، بچه ها تب میکردند و تا با سید حرف نمیزدند تبشان پایین نمیامد. خودم هم از اینکه توانسته ام پنج سال با نبودن هایش کنار بیایم تعجب میکنم!! نه اینکه از انتخابم ناراضی باشم، اتفاقا خودم را در منتهای خوشبختی میدیدم. در همین فکرها بودم که سید به حرف آمد : منو حلال میکنی؟ – چرا؟ – من هیچوقت وقتی که باید نبودم. خیلی اذیت شدی! لبخند زدم : یهو یادت افتاده؟! چرا الان حلالیت میخوای؟ به تسبیحش خیره شد: همینجوری! – دوباره خواب دیدی که منو نصفه شب آوردی حرم؟ – نه…! – ولی من دیدم! – میدونستم! – ازکجا؟ – وسط شب بیدار شدی آیت الکرسی خوندی! چی دیدی مگه؟ – همینجا رو! ولی تنها اومده بودم! – پس حلالم کن! -میدونم… با بغض ادامه دادم: اگه نکنم چی؟ – جواب سیده زینب ( علیها السلام ) رو چی میدی؟ – میگم… میگم راضی نیستم ازش! تصویر روبرویم تار شد. چند بار پلک زدم تا واضح شود. خط اشک روی چهره ام کشیده شد. گفت: چکار کنم که حلال کنی؟ – رفتی بهشت اسم حوری نمیاری! میشینی تو قصرت تا من بیام! خندید: چشم. اصلا به بقیه شهدا میگم دست وپامو ببندن! حالا حلال میکنی؟ – نه! باید قول بدی هروقت خواستم بیای کمکم که جبران نبودنات بشه! – چشم! حالا حلال میکنی؟ – آره… نماز صبح آخرین نمازی بود که به سیدمهدی اقتدا کردم. چه صفایی دارد که عشقت مقتدایت باشد… هواپیما که از زمین بلند شد، احساس کردم چیزی را در دمشق جا گذاشته ام…. … ? ادامه_دارد ? 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | سعه صدر حاج قاسم 🔶 روایت‌های جذاب و دلنشین از زندگی حاج قاسم را با مجموعه دنبال کنید. 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید 📌 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرودی درباره سردار شهید قاسم سلیمانی در شبکه تلویزیونی الاتجاه عراق هنوز پرچمدار در این سرزمین حضور دارد ای علی(ع) هنوز مالک اشتر حضور دارد هنوز قدس منتظر است هنوز سلیمانی زنده است پاسخ خواهیم داد... وعده ما، ترس و ویرانی شما خواهد بود پایگاه های شما از دست ما خلاص نخواهد شد و آنها را محاصره و ویران خواهیم کرد پایگاه های شما هرگز از دلاوری های (حاج) قاسم رها نخواهد شد رحم نخواهیم کرد... پاسخ در راه است همانند طوفان ها می آییم @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانی شنیدنی از دو شخصی که مقابل امیرالمومنین جنگ کردند ولی آخرین لحظات عاشورا امام حسین ملحق شدند پس برای توبه و بازگشت هیچ وقت دیر نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✊ لوح | قهرمان امت رهبرانقلاب، هفته گذشته: این را همه‌ی دنیا قبول کردند که آمریکا در عراق و سوریه -بخصوص در عراق- به مقاصد خودش نرسیده؛ چرا؟ چه کسی در این قضیه فعّال بود؟ قهرمان این کار سلیمانی بود. 🆔 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌با اینکه یه شب از شب یلدا گذشته ولی این مداحی در مورد حاج قاسم کهنه نمیشه... 🔻داغی که هرگز سرد نخواهد شد 🚩 🆔 @sardarr_soleimani
🖌عنایت‌شهیدبه‌دختر درپارتی‌شبانه😳 این‌لبخندشهیدازاون😊 ‌لبخندای‌خاصه...😍 وخیلیارو‌عوض‌کرده...🌹 خودمن‌از‌دیروز‌گزاشتم‌🍁 تصویرزمینه‌گوشیم‌...📱 دلم‌نمیاد‌عوضش‌کنم...❤️ این‌لبخندشهیدرویه‌دختر☺️ توی‌پارتی‌میبینه‌توبه‌میکنه✌️ وعوض‌میشه...😎🤲 عکس‌شهیدروبه‌روی‌خونه‌ای بوده‌که‌توش‌پارتی‌بوده...🏘 @sardarr_soleimani
InShot_۲۰۲۰۱۲۲۱_۱۸۵۵۲۳۸۴۵.jpg
4.45M
فایل‌باکیفیت‌عکس‌بالا👆 شماهم‌میتونین‌بانشراین‌عکس ‌موجب‌هدایت‌خیلی‌ازجوونابشین...😍 مخصوص‌استوری👌 وتصویرزمینه‌گوشی🌹 @sardarr_soleimani
☑️ نصب تصاویر شهیدان حاج‌قاسم و ابومهدی در خیابان‌های بیروت 🔸کاربران فضای مجازی تصاویری را از آماده‌سازی خیابان‌های بیروت در آستانه سالگرد شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس و همراهانشان به اشتراک گذاشته‌اند. @sardarr_soleimani
IMG_20201221_232836_266.jpg
7.44M
🖨 نسخه قابل چاپ لوح "قهرمان امت"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ انتشار برای اولین بار 🎥حضور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در مراسم تشییع پیکر مطهر ۱۲۰۰ شهید ⏰ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۰ 🆔 @sardarr_soleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران همه رفتند🕊🌹 افسوس ڪه جامانده منم💠 حسرتا این گل خارا💚 همه‌جا رانده منم....🌷 ۱۱ روز مانده...🥀🥀🥀 @Sardarr_Soleimani
32.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶مرد پیروزی سلیمانی.... 📹مکتب حسین رمز فتحتان ..... 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید 📌 @sardarr_soleimani
رمان عاشقانه مذهبی ? ? تابوت مثل قایقی روان روی امواج حرکت میکند. سیدمهدی وقتی میرفت، فقط مال من بود؛ اما حالا مال یک شهر است. حالا که از بین دود اسفند و پرچم های “لبیک یا زینب(علیها السلام)” به طرف قطعه مدافعان حرم میرود، خیالم راحت است که تا ابد کنارم می ماند. خاطرات قشنگمان از جلوی چشمهایم رد میشود. با همین فکرهاست که گریه و خنده ام درهم می آمیزد. انگشتر عقیقش حالا در دستان من است، البته چون گشاد است مدام دور انگشتم می چرخد. زیر لب با تسبیحش ذکر میگویم تا آرام بمانم. میثم لباس نظامی پوشیده (البته آستین هایش کمی بلند است) و با بشری بازی میکند. به بچه ها گفته ام بابا انقدر بزرگ شده که رفته پیش خدا، و ما دیگر نمیتوانیم ببینیمش، اما او ما را می بیند و کنارمان هست. گفته ام انقدر بزرگ شده که بدنش به دردش نمیخورد! گفته ام چون بابا شهید شده، همه ما را می برد بهشت. گفته ام بابا قهرمان شده و حالا همه او را می شناسند و دوست دارند… این حرفها را روزی صدربار برایشان می گویم تا بلکه خودم کمی آرام شوم. بچه ها هم با حرف های من خوشحال می شوند، حتی بشری دوست دارد اندازه بابا بشود تا خدا را ببیند. میثم هم از الان شغلش را انتخاب کرده؛ میخواهد دوست حاج قاسم شود، منظورش پاسدار است. از وقتی سیدمهدی را در قطعه مدافعان حرم به خاک سپرده اند، هربار که آنجا میروم احساس روز اول را دارم، حس میکنم سیدمهدی صدایم میزند. از آن روز به بعد، همیشه اول میروم از آقا محمدرضا بخاطر این نسخه که برایم پیچیده تشکر میکنم. حالا سهم من از دنیای عاشقانه مان، بشری و میثم و خاطرات گذشته است و سهم ام از جهاد در دفاع از حرم، تنهایی و گریه های نیمه شب. هر وقت بتوانم میروم گلستان شهدا، به یاد وقت هایی که خودمان دوتایی بودیم… هنوز هم کنار مزار شهدای فاطمیون می نشینم و سیدمهدی از آن طرف قطعه با لبخند نگاهم میکند (ببخشید باهاتون نسبتی دارن…؟؟). هنوز هم جانماز سیدمهدی را وقت نماز جلوی خودم پهن میکنم و پشت سرش نماز میخوانم، به یاد وقت هایی که بود… 🍃🌹