•شهیدرضاعلیشکریان•
-میگفت؛هرچه به مغزم فشار میآورم که پیغامی به ملت ایران عرض نمایم، میبینم که درک این ملت از نوشته ها و حرفهای من خیلی بالاتر است.
تا روحانیون خط امام و اسلام در این مملکت حضور دارند، به این مملکت هیچگونه آسیبی نمیرسد.
•رســٰانــهشـهیـدسعیـدی•
مراسم یابود حاجیه خانم لیلا عاشوری
همسر جهادگر شهید غلامحسین تیموری
«از شهدای والامقام روستای احشام قائدها »
و زن دایی سردار شهید محمد جعفر سعیدی
از سوی پایگاه مقاومت بسیج سردار شهید محمد جعفر سعیدی ،دهیاری و شورای اسلامی روستای احشام قائدها در روز یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ از ساعت ۱۵ الی ۱۷ برای آقایان در مسجد ولیعصر (عج) و برای خانم ها حسینیه خامس آل عبا (ع) روستای احشام قائدها برگزار میگردد.
لینک خبر
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
May 11
#خاطره
🔸 عکسی از امام جماعت سپاه
#متن_خاطره | یک بار دست یکی از دوستانش عکسی را دیدم که نماز جماعت را در سپاه به امامت محمدجعفر می خوانند. هم دلم غنج رفت و به او افتخار کردم. هم کمی دل خور شده بودم. پیش خودم کلی حرف آماده کردم. می خواستم گلایه کنم و بگویم: «مرد! توی سپاه امام جماعتی و اون وقت تا الان حتی یه بارم به روی خودت نیاوردی و به من نگفتی؟» وارد خانه که شد، با دیدن چهره ی مهربان و خنده رویش دل خوری از یادم رفت. همان روز قضیه عکس را پیش کشیدم و گفتم :«منم خیلی دوست دارم شبیه همکارات به تو اقتدا کنم .» اول سگرمه هایش در هم رفت که چرا از او در حال نماز عکس گرفته اند ؛بعد هم قبول کرد.از همان روز هر وقت خانه بود، نمازمان را با هم می خوندیم .اولین نمازی که به محمد جعفر اقتدا کردم ،نماز مغرب وعشا بود ،نماز که تمام شد ،حس پرواز داشتم؛ مثل بچه ها که آرزویی دارند و به ساعت نرسیده به آرزوهایشان می رسند و روی پاهایشان بند نیستند ،من هم دقیقا در همان حس و حال بودم .
این قدر که برایش نماز اول وقت و نماز جماعت مهم بود ،هر مسجدی را که امام جماعت نداشت ،پیگیری می کرد و برایش امام جماعت می آورد.
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : خانم فاطمه خدری همسر شهید « برشی از کتاب جامانده در سهیل »
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید غلامحسین تیموری
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : ۱۳۱۰/۱۱/۱۲
محل تولد : روستای احشام قائدها
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱/۲
محل شهادت : جبهه شوش
مزار : گلستان شهدای گناوه
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید حسین قائدی
نام پدر : حسن
تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۰۱/۰۲
محل تولد : روستای احشام قائدها
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۱/۱۳
محل شهادت : خرمشهر
مزار : گلزار شهدای امامزاده پیرهاشم
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
#خاطره
🔸 آخرین مرخصی شهید حسین قائدی
#متن_خاطره | کلأ در مدت خدمتش یک بار به مرخصی آمد. آخرین باری که مرخصی آمده بود به کنار تربت شهید عبدالرسول سلیمانی کار رفته بود و قبری را در کنار ایشان حفر کرده بود. شهید را در حال حفر قبر دیده بود و از ایشان پرسیده بود که :«چه کسی مرده و قبر را برای چه کسی حفر می کند؟»
شهید جواب داده بود:« کسی نمرده و این قبر مال من است. به زودی این مکان جای خواهم گرفت.»
یک هفته بعد از این جریان حسین شهید شد.
💠 | خاطره ای از شهید حسین قائدی
از اهالی روستای احشام قائدها
«منبع کتاب نزدیک به آسمان»
روایت زندگی و خاطرات شهدای روستای احشام قائدها
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
#خاطره
🔸 دوربین عکاسی شهید غلامی
#متن_خاطره | هنگامی که ما کوچک بودیم. شهید احمد غلامی به همراه پدر ،عمو و برادرانش علی و غلامحسین به خانه ما می آمدند. در آن سال ما کلاس اول دبستان بودیم و تاکنون دوربین عکاسی ندیده بودیم. او پیشنهاد داد: « بچه ها بیایید تا عکستان را بگیرم.» او با علاقه از تک تک ما عکس گرفت. بعدها به بحیری آمدیم . او به روی دیوار حیاط یکی از همسایگان ما کار می کرد. من کارگرش بودم. او به تازگی با همسرش آشنا شده بود. صبح ساعت ده به سرکار می رفتیم. او به من گفت:« اینجا بشور. اگر صاحب خانه آمد به او بگو کار داشت.» و سوار بر موتور مل گاودان رفت. او همچنین به جوشکاری نیز علاقه داشت. یک در حیاط درست کرد که اوایل انقلاب به روی آن نوشت «جمهوری اسلامی ». این در هنوز موجود است. او در خانه حسین صمدیان پدر همسر غلامرضا سعیدی مشغول به کار بود .او چندل ها را ستون خانه کرد به روی آنها گچ زد. بعد از اتمام کار از وسط خانه به دور چندل به پایین آمد. صاحبخانه خیلی با او داد و بیداد کرد و گفت:« دست و پات می شکنی».
اما او فقط می خندید.
💠 | خاطره ای از شهید احمد غلامی به روایت: جناب آقای احمد قائدی
قسمتی از کتاب «نزدیک به آسمان»
روایت زندگی و خاطرات شهدای روستای احشام قائدها
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید احمد غلامی
نام پدر : حسین
نام مادر : مدینه سعیدی
تاریخ تولد : ۱۳۳۷/۰۶/۶
محل تولد : روستای منقل
تاریخ شهادت : ۱۳۶۰/۰۴/۱۸
محل شهادت : آبادان
مزار : گلزار شهدای خورموج
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
#خاطره
🔸 علمدار امام حسین (ع)
#متن_خاطره | محمد جعفر یک پایش خانه بود یک پایش حسینیه .هنوز ماه محرم شروع نشده ،خودش را آماده می کرد برای خادمی در مسجد و عزاداری سیدالشهدا علیه السلام.سن و سالی نداشت اما هر کاری از دستش برمی آمد دریغ نمیکرد؛ از جفت کردن کفش عزادارها بگیر تا جمع کردن استکان های چای و شستنشان، همین که تاسوعا و عاشورا می رسید علم عزای مسجد را برمی داشت و جلوی دسته عزادارن راه می افتاد. که جثه بود ولی شوق علمدار امام حسین علیه السلام به دستان کوچکش قوت می داد.
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : خانواده شهید
•کانال شهیدمحمدجعفرسعیدی•
#خاطره
🔸 حرمت لباس پاسداری
#متن_خاطره | هادی ،بیشتر از بقیه بچه ها به محمدجعفر وابسته شده بود و علاقه ی عجیبی به لباس نظامی اش داشت. دلش میخواست هرجایی که می رود همراهش باشد. هر بار باید با انواع و اقسام سرگرمی ها هادی را مشغول می کردم تا پدرش یواشکی پا در کوچه بگذارد. گاهی که آماده می شد تا به سپاه برود، میگفتم : جعفر! لباس نظامیت رو بپوش تا بچه بفهمه تو سرکار میری و بهونه نکنه که دنبالت بیاد. راستش خودم هم خیلی علاقه داشتم او را با این لباس ببینم . جواب می داد که : ترجیح میدم تو خیابون لباس فرم نپوشم. مردم وقتی پاسدارها رو با لباس سبز سپاه می بینن، احترامشون چندین برابر میشه . راستش نمی خوام کسی منو بشناسه و بفهمه که پاسدارم و به خاطر لباسم کاری برام انجام بده.
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : خانم فاطمه خدری همسر شهید « برشی از کتاب جامانده در سهیل »
•کانال شهیدمحمدجعفرسعیدی•