کتاب شناسنامه شهید سعیدی_۱۱۳۲۳۹.pdf
397.5K
📚 کتاب شناسنامه سردار شهید محمد جعفر سعیدی
🔻کاری از نشر کتابک
جلد چهل و سوم این کتاب درباره سردار شهید «محمد جعفر سعیدی» از سرداران استان بوشهر است که سال 1365 به شهادت رسید. این مجلد توسط «مهدی قربانی» نوشته شده و در چهار بخش زندگی نامه، مسوولیت ها، سبک زندگی و چند خاطره به معرفی شهید می پردازد.
گفتنی است جلد چهل و سوم کتاب «شناسنامه شهدا» نوشته «مهدی قربانی» با شمارگان 2500 نسخه و به بهای 4 هزار تومان از سوی نشر «کتابک» منتشر شده است.
💻تهیه و تنظیم: ستاد بزرگداشت سردار شهید محمد جعفر سعیدی
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
#تلنگر
می گفتن :
فقط برای رضای خدا کار می کرد.
خنده هایش، گریه هایش، آرامش و جنب وجوشش، مهربانی و قاطعیتش همه برای خدا بود.
اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل لِوَلیِّڪ الفَرَج
#شهید_محمد_جعفر_سعیدی
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
#خاطره
🔸 جواب خدا
#متن_خاطره | یک روز مانده بود به عملیات. عصری آمد توی سنگر. بعد سلام و احوالپرسی از صورتش خواندم که چیزی می خواهد بگوید اما شرم می کند. کلی این و پا و آن پا کرد تا حرف دلش را گذاشت روی زبانش و گفت: «فردا شب عملیات است. چند وقتی می شود بچه هایم را ندیده ام. یک ماشین می خواهم که تا گناوه بروم و آخر شب برگردم.»
پشت فرمان دستی تکان داد و خداحافظی کرد و رفت.
چند ساعت بعد از سنگر بیرون آمدم تا وضو بگیرم. نگاهم به محمد جعفر سعیدی افتاد. با تعجب پرسیدم: « اینجا چه کار میکنی؟ مگر نرفتی؟» گفت :«تا هندیجان رفتم ولی یک لحظه با خودم فکر کردم که اگر بروم و بچه علیم را ببینم و دل بسته شان بشوم، آن وقت شب عملیات به جای ۳ کیلومتر ،۲ کیلومتر پیشروی کنم جواب خدا را چه بدهم؟به دلم نهیب زدم و برگشتم.»
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : جناب آقای حاج امان الله حیاتی
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره
🔸 ما برای کار سپاه آمده ایم نه کار شخصی
#متن_خاطره | شهيد محمد جعفر سعيدي از بدو فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر تشكيل بسيج با روحيه اي شاداب و سرشار از ايمان و عشق به امام (ره) شروع به سازماندهي و آموزش جوانان شهر كرد و او از اخلاق نيكو برخوردار بود .
يادم ميآيد زماني كه فرماندهي سپاه بندر ريگ را به عهده داشت من هم در خدمت ايشان بودم وقتي براي انجام كارها به شهر گناوه مي آمديم ايشان با توجه به اينكه متاهل بود و خانوادهاش در گناوه ساكن بودند به منزل نمي رفت يك بار به ايشان عرض كردم كه نمي خواهي به منزل سري بزني فرمودند : كه خير ما براي انجام كار سپاه آمدهايم و كار كه تمام شد بايد به محل خدمت برگرديم با شوخي به من گفت : مگر دلت براي مادرت تنگ شده گفتم : نه منظورم اين است كه شما به بچهها سري بزني فرمود : براي سر زدن به بچهها وقت هست حالا مسئله اصلي ما جنگ است .
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : جناب آقای غلامحسين تميمی
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
--در حادثه به«حادثه»لبخند میزنی🌱
-بارمزنامفاطمه«س»سربندمیزنی🤍✨
•رســٰانــهشـهیـدسعیـدی•
#خاطره
🔸 راه کربلا کی باز میشه
#متن_خاطره | همیشه باهم شوخی داشتیم. محمدجعفر شوخیهایش هم برای من زیبا بود. یک روز که برای دیدوبازدید آمده بود. خندیدم و گفتم:
- پس برادر شما کی راه کربلا روباز میکنید؟
مکثی کرد و با همان لبخند همیشگیاش که به لب داشت گفت:
- اگر من کربلا رو آزاد نکنم. دیگران آزاد میکنن.
و سالها بعد من به حرف محمدجعفر رسیدم.
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : جناب آقای حاج حسین وارثی مطلق
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱یه وقتایی که
سرگرم کانالهای
مجازی هستی
یادت نره
یه روزایی بعضیا،
تو کانالهای حقیقی جبهه
برای امروز تو
جنگیدن و شهید شدن.
برای عضویت اینجا کلیک کنید