📌#اطلاعیه
با توجه به درخواست های زیاد افراد بابت ثبت نام در کمیته خادم الشهداء استان قم عزیزانی که قصد ثبت نام در کمیته خادمالشهداء استان قم را دارند از چهارشنبه١۴٠١/١١/۱۹ لغایت یکشنبه ١۴٠١/١١/۲۲تا پایان روز سامانه جهت ثبت نام بازگشایی شده است.
🔸عزیزان توجه داشته باشند در صورت پایان مهلت مقرر دیگر امکان ثبت نام درسامانه وجود ندارد.
🔹درضمن این ثبت نام تنها برای خواهران و برادران در استان قم میباشد.
درصورت هرگونه سوال دراین باره میتوانید با شماره زیر تماس بگیرید.
+989371383757 خانم محمدبیگی
#برایاستانقم
#ثبتنام
#راهیاننور
#کمیتهخادمالشهدا
🆔 @sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
📌#اطلاعیه با توجه به درخواست های زیاد افراد بابت ثبت نام در کمیته خادم الشهداء استان قم عزیزانی که
هر که عاشق سفر راهیان نور هست بسم الله
✅حقوق کارمندان دولت ۲۰ درصد افزایش مییابد
لطیفی، رئیس سازمان امور اداری و استخدامی:
🔹طبق بودجه برای سال ۱۴۰۲ مکلف هستیم حق اولاد را ۱۰۰ درصد و حق عائله مندی را ۵۰ درصد نسبت به سال قبل آن افزایش دهیم. در آذرماه گذشته اولین افزایش اتفاق افتاد.
🔹 بر اساس آن حق عائلهمندی ۶۰۰ هزار تومان و حق اولاد ۲۰۰ هزار تومان اضافه شد. پیشنهاد در لایحه بودجه سال آینده، ۹۰۰ هزار تومان حق عائلهمندی و ۴۰۰ هزار تومان حق اولاد خواهد بود.
--------------
🆔 @sarm_news
🇮🇷☫🇮🇷
درگذشت ۳ ملیپوش ایرانی در زلزله ترکیه
🔹رییس انجمن فوتبال قطع عضو ایران اعلام کرد که پیکر بیجان محمدرضا میراحمدی، مهدی سعیداوی و حامد مطرودی سه ملیپوش این رشته که در زلزله ترکیه زیر آوار مانده بودند، پیدا شده است.
🆔 @sarm_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️گروه سرود پدر دختری❤️
ایده واقعاً عالیه، اجرا هم عالی
چقدر حس خوبی نسبت به #حجاب ایجاد میکنه؛ البته خیلی غیرمستقیم👌
واقعاً جای این دست کارها در صدا و سیما خالی هست...
اگه دختر دارید، حتما با دخترتون ببینید و لذت ببرید🥰
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان
🆔 @sarm_news
#اطلاعیه
🔴🔴همایش بزرگ دوچرخه سواری🔴🔴
با عنوان جوان، امید به انقلاب با حضور نوجوانان و جوانان ورزشکار
✅ روز جمعه ساعت ۹ صبح از مبادی سه گانه برگزار میگردد
🌹جایزه ۲ عدد دوچرخه و ده ها جایزه دیگر🌹
نوجوانان و جوانانی که تمایل به حضور دارند در لینک زیر ثبت نام کنند👇👇👇
https://survey.porsline.ir/s/6EjmDUk
--------------
🆔 @sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
نیمه نهایی جام شهید محمد بلباسی
تیم شهید رشید 2 تیم مصلحین 4
اسامی تیم شهید ابراهیم رشید
1 مهدی نجفی
2مهدی خوشرو
3محمد حسین حاج احمدی
4محمد رضا سلامت
5امیر حسین بابایی
6حسین قائمی
7 امیر حسین بخت فیروزه
8علی حاج احمدی
9ابوالفضل مرسلی
10ابوالفضل شعبانی
#مربی ابوالفضل خوشکلام
#سرپرست حسن سلیمانی
#مدیرفنی جواد حقانی
#تدارکات علی قربانی
🌙💕❤️🌙💕💛🌙💕💚🌙💕💙🌙
❣﷽❣
❗️شبهای ماه رجب هر كدام نماز به خصوصی دارند که بسیاری از آنها در مفاتیح الجنان نیستند. هر شب نمار ش را با ذکر پاداشها شان در کانال قرار میدهیم.❗️
#نماز_شب_نوزدهم_رجب👇
هر کس در این شب چهار رکعت نماز گذارد و در هر رکعت بعد از حمد هر یک از آیة الکرسی و توحید را پانزده بار بخواند ، خداوند به او عطا نماید از ثواب مثل آن چه به حضرت موسی عطا فرموده و به هر حرفی ، ثواب شهیدی به او کرامت نماید و از فرشتگان سه بشارت به او می فرستد ، اول آنکه در محشر او را رسوا نکند، دوم از وی حساب نگیرد ، سوم بدون حساب داخل بهشت شود و چون او را به پیشگاه خدا برند حقتعالی بر وی سلام دهد و بفرماید ای بنده من نترس و محزون نباش همانا من از تو راضی هستم و بهشت برای تو مباح است. ( ترجمه اقبال، ج2، ص821)🕊✨🕊✨
اللهمصلعلیمحمدآلمحمدوعجلفرجهم و العن اعدائهم 🌹
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
🆔 @sarm_news
🌙💕❤️🌙💕💛🌙💕💚🌙💕💙🌙
مستند داستانی امنیتی #کف_خیابون
نوشته محمد رضا حداد پورجهرمی
۱۰۱ قسمت
🆔 @sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#کف_خیابون 68 دو تا جلسه مشورتی گرفتم... جلسه اول با کارشناسان اداره بود... نماینده دفتر امور بین ا
#کف_خیابون 69
لحظات حساسی بود... باید خیلی حرفه ای عمل میشد... همه احتمالاتی که ممکن بود که عفت برای اون احتمالات تماس گرفته باشه را ظرف چند ثانیه در ذهنم مرور کردم... برای چند ثانیه چشمام را بستم... تمرکز کردم... توسل و ارتباط کوچیکی با شهید شاهرودی... به 233 گفتم بسم الله... بردار...
خب هر کسی جای 233 باشه خوف میکنه... بالاخره بزرگترین سر نخ و جاسوسی که تا الان به تورمون خورده بود، پشت خط بود... فقط دیدم که 233 چشماش را بست... گوشیو را از روی میز برداشت... گرفت رو به روش... وقتی گذاشت روی بلندگو... گفت: «سلام... لطفا دو سه دقیقه دیگه تماس بگیر... افسر رو به رومه! بای!»
اینو گفت و قطعش کرد... اصل بچه های شیراز و گروه خودمون در لبنان مبهوت بی کلگی ها و تصمیمات آنی من هستند! اما من خودم مبهوت «لحظه پنداری» های 233 ! چشماشو باز کرد و گفت: «قربان! الان تماس میگیره... احتمالات را همین الان بررسی کنیم یا دستور خاصی دارید؟!»
گفتم: «ظاهرا دور و برش خلوت بود... ینی صدایی نشنیدم... بچه ها شما صدای خاصی نشنیدین؟!»
گفتند نه!
وقت داشت از دستمون در میرفت... معمولا اینطور موقع ها ثانیه ها تند تر میدوند و سریع تر سپری میشن!
گفتم: «از دو حال خارج نیست! ینی دو احتمال بیشتر نداره! یا میخواد پیشنهاد کار بده! که این پیشنهاد معقول به نظر نمیرسه! چون خلاف اصول حرفه ای هست!»
همه تایید کردند!
گفتم: «یا میخواد بپرسه که از الناز خبر داری یا نه؟! که اینم بعیده! چون تو که شمارت را به کسی ندادی! دادی؟!»
233 گفت: «نمیدونم... بعید نیست الناز شمارم را گرفته باشه!»
گفتم: «از هر دو احتمال بوی تله میاد!»
دوباره زنگ زد... صدای نفس هیچکدوممون نمیومد... عبداللهی فورا پرید پشت سیستمش... با تعجب گفت: «من سیگنال خاصی از شماره هایی که تا الان داشتم را دریافت نمیکنم... فکر کنم شماره اش ماهواره ای باشه! چون من سیگنالی ندارم... اما شماره ای که الان روی گوشی 233 افتاده، شماره تلفن های همراه هست و در سیستمم ثبتش کردم! اما الان از اون شماره نیست... ینی چی؟ الان داره اون شماره زنگ میزنه اما سیستم مخابرات نشونش نمیده!!»
گفتم: «ماهواره ای هست! درسته! حالا ولش کن... 233 بردار!»
233 برداشت: جانم!
عفت گفت: «سلام... احوال شما؟!»
233 گفت: «سلام خانم! حال شما؟ تشکر! بفرمایید!»
عفت گفت: «خسته نباشید! اون سفر خیلی به شما زحمت دادیم!»
233 گفت: «خواهش میکنم... مفتی که کار نکردم... شما هم که پول خوبی دادین! بازم کاری باشه درخدمتم!»
عفت گفت: «باشه... اگر بازم کاری داشتم خبرتون میکنم! راستی یکی از بچه های ما برای شما تماس نگرفت؟ همون خوشکله بود که چشماش آبی بود و عقب، وسط نشسته بود!»
233 به من نگاه کرد... منتظر بود ببینه چی میگم... با اشاره بهش گفتم تایید کن!
233 به عفت گفت: «چرا... اتفاقا همین دیروز زنگ زد... گفت بیا دنبالم... اولش نشناختمش... بعدش که خودشو معرفی کرد فهمیدم همون خانمه است!
عفت گفت: «خب ... خب... رفتی دنبالش؟!»
باز 233 به من نگاه کرد... گفتم تایید نکن!
233 گفت: «نه! مسافر داشتم... رفتم شمال! چطور؟ چیزی شده؟!»
مکالمه 233 با عفت تموم شد... یه کم دیگه حرف زدن و تموم شد... تا تموم شد، گفتم: «بچه ها! الان وقتشه! اگر همین الان کاری نکنیم دیگه هیچوقت نمیتونیم...»
همشون با تعجب پرسیدن وقت چی؟
گفتم: «عفت واقعا نمیدونست... واقعی تماس گرفته بود... این ینی دنبال النازند... این ینی هنوز عملیات ابوالفضل لو نرفته... این ینی اگر نفوذی اینجا داشته باشن، هنوز از هویت ما و الناز خبر ندارن... این ینی الان وقتشه که اداره دستشو بذاره تو دست سازمان و یه ردی از عوامل شهادت شهید شاهرودی پیدا کنیم... گرفتین یا بازم توضیح بدم؟!»
اونا که چشماشون چارتا شده بود، فقط سراشونو تکون دادن و تایید کردند...
ادامه دارد...
🆔 @sarm_news
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#کف_خیابون 69 لحظات حساسی بود... باید خیلی حرفه ای عمل میشد... همه احتمالاتی که ممکن بود که عفت برا
#کف_خیابون 70
سریع جلسه ای با بخش حفاظت اداره خودمون گرفتم... براشون توضیح دادم... خیلی شوکه شدند از نقشه ای که داشتم... دو تا کارشناس زبده در اختیارم گذاشتن... فورا برای الناز پرونده تشکیل دادیم و دادیم به بایگانی... البته «بایگانی فعال»... نه «بایگانی منفعل»... ینی واسش یه پرونده درشت تشکیل دادیم و انواع جرم ها براش تعریف کردیم و موارد اثبات شدش را مشخص کردیم و فایل موارد احتمالی را باز نگه داشتیم...
مخاطبین محترم! احترام شما خیلی واجبه و دوستتون دارم... اما خداییش نمیتونم این بخش را خیلی توضیح بدم... چون اگه بخوام بگم، باید حرفهایی بزنم که خیلی گرون تموم میشه و لایه های امنیتی «بایگانی الکترونیک» و «حفا» را به خطر میندازه! پس بذارید خیلی خلاصه بگم و ازش رد بشم... اگر بخوام خیلی خلاصه براتون تعریف کنم، اینجوری باید بگم که:
تا قبل از تلفن عفت، به خاطر احتمال نفوذ در سیستم خودمون توسط دشمن (به قرینه شهادت شاهرودی) نباید هیچ سند و مدرکی از حضور الناز جایی درز میکرد... چون یه حسی بهم میگفت که الناز خیلی میتونه برامون ارزش داشته باشه... حسم بهم میگفت که به زودی میان دنبال الناز... نمیان که اونو ببرند... بلکه میان که کلکشو بکنن! بخاطر همین فقط با همین الناز میتونستیم حداقل به نفوذ احتمالی پی ببریم!
کارشناس ها را راضی کردم که خودم و 233 ترتیب این نقشه را بدیم... ابوالفضل و عبداللهی هم تمام وقت خودشون را صرف عفت و باشگاه و مزون کردند... فقط در حد ضرورت باهام تماس میگرفتن و هماهنگی های لازم را انجام میدادیم...
تقریبا یک ساعت طول کشید تا با 233 نقشه را تنظیم کردیم... وقتی داری واسه خلافکارهای وحشی و قاچاقچی ها و از این دست آدما نقشه میکشی، باید حتما خودت را خلافکار و قاچاقچی فرض کنی تا بتونی درز و سوراخ های نقشه را هم ببینی! حالا شما تصور کنین قراره برای دور زدن و به دام انداختن یه مشت جاسوس حرفه ای دوره دیده نقشه بکشید! قطعا خیلی میخواد فکر و حوصله خرج بدی تا بندو به آب ندی!
الناز را منتقل کردیم به خونه ولنجک... به مرکز پیام دادیم که داریم از قم میاریمش خونه ولنجک... شب هم همونجا خوابیدیم... نامه زدم و درخواست دستور کردم... دستور اومد که منتقلش کنید به مرکز تحقیقات حیاط خلوت 11 ... محض اطلاعتون عرض کنم که حیاط خلوت 11ینی جایی که مورد داشتیم که لال بوده اما وقتی رفته اونجا و بچه ها باهاش به گفتمان پرداختند (!!) غزلیات حافظ هم با چهچه خونده!
صبح بیدار شدیم... صبحونه هم زدیم... برای الناز هم صبحونه بردیم و صبحونش خورد... موقع تعویض شیفت بچه های خونه ولنجک بود... سه نفر رفتند... سه نفر دیگه اومدند... ما همچنان صبحونه میخوردیم...
خدا شاهده همین حالا که دارم تعریف میکنم به تپش قلب افتادم... چرا؟ چون وقتی شیفت تعویض شد، همین حالو پیدا کردم... ینی خطر را در چند قدمیم حس کردم... به 233 گفتم... 233 گفت من درخدمتم...
233 اینو گفت و با یکی از خانمای بخش خودمون که اونجا بود رفتند طبقه پایین ... سراغ الناز... چند دقیقه گذشت... به یکی از اون سه نفر گفتم بچه های ما پایین هستند! برو به بچه های ما بگو ماشین دیرتر میاد... بیان بالا و فعلا استراحت کنند! تا یه ساعت دیگه همین جا معطلیم!
اونم رفت و به بچه های ما گفت... وقتی برگشت بهم گفت: «در اتاق متهم بسته بود ... بچه هاتون پیش متهم نبودند اما گفتند چشم!»
چند دقیقه گذشت و بچه ها اومدن بالا! فورا رفتند توی اتاق خودشون و استراحت کردند!
شاید یک ربع نگذشته بود که ... صدای درگیری و جیغ و شیون بلند شد... من که مثل شکارچی ها همیشه وسایلم به بدنم دوختم، اسلحه را کشیدم و دویدم پایین!
دیدم همون کسی که پیام منو برای بچه ها برده بود، با متهم درگیر شده... اما حریفش نشده و دارن با هم به سختی میجنگند! وایسادم دم در و نگاشون کردم... اول مسلح کردم... آماده شلیک... صدا خفه کن هم از جیبم آوردم بیرون و شروع کردم آروم آروم بستم روی تنفگنم!
اون ماموره که داشت سکته میکرد و نمیتونست حریف اون بشه، ازم تقاضای کمک کرد!
منم خیلی ریلکس بهش گفتم: «خفه شو کثافت! بزنش اگه حریفش میشی!»
همون لحظه مشت سنگینی به صورتش خورد و نقش زمین شد و متهم نشست روی سینش... وقتی نشست روی سینش، چاقو را از دست اون مامور برداشت... و یه مشت آبدار دیگه به بینی اون مامور زد!
اون مامور که اصلا انتظار این حرکات را نداشت، وقتی متهم پوشیه را از روی صورتش برداشت، تا سکته پیش رفت... خب حق داشت... چون دید 233 خودمون بوده که جای الناز خوابیده و الناز با اون یکی مامورمون رفته بودند بالا!
ادامه دارد...
🆔 @sarm_news
مداحی آنلاین - شب جمعه حرم دوست دارم - حسین طاهری.mp3
4.98M
🌴شب زیارتی امام حسین علیه السلام
🍃شب جمعه حرمو دوست دارم؛
🍃اشک چشم ترمو دوست دارم!
🎤 #حسین_طاهری
⏯ #استودیویی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🆔 @sarm_news
🔘 آيت الله شاه آبادی می فرمودند :
«اگر برای #نافله_شب بيدار شديد و ديديد برای نافله خواندن آمادگی روحی نداريد، بيدار بمانيد. بنشينيد حتی چای بخوريد.
انسان بر اثر همين بيداری، آمادگی برای عبادت را پيدا می كند».
🍃همچنين فرمود: «بيداری سحر هم برای مزاج مادی مفيد است و هم برای مزاج معنوی.»
بارها در منبرهايشان مي فرمود:
«برای دنيايتان هم كه شده، #سحرها بيدار شويد.
چون بيداری سحر، #وسعت_رزق، زيبايی چهره و خوش اخلاقی می آورد».
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم💞
#سلام_امام_زمانم😍✋
💠 «کوچه انتظار»
هر جمعه به شوقت نگرانيم بيا 🍃
بي تاب ترين روح و روانيم بيا
🌸 در کوچه انتظار با دست نياز
دل واپس روز امتحانيم بيا
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
🆔 @sarm_news