فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 متجاوز به عنف فردا در همدان اعدام میشود
🔹رئیس کل دادگستری همدان: محمدعلی سلامت که در پروندهاش سابقۀ چندین تجاوز به عنف با شگردهای مختلف مثل بهانهکردن ازدواج، دوستی، تحویل دارو یا تجاوز به زور وجود داشت بعد از چندین فرجامخواهی در نهایت فردا در ملا عام به دار آویخته میشود.
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
🛑🌧 آغاز بارش باران از اواخر وقت امروز در استان قم
مدیرکل هواشناسی قم:
🔹بر اساس تحلیل نقشههای پیشبینی و پیشیابی هواشناسی از بعدازظهر امروز افزایش ابر و وزش باد پیشبینی میشود.
🔹️افزایش پایداری هوا برای امروز موجب غبار آلودگی خواهد شد، از اواخر وقت با نفوذ سامانه بارشی، از غرب استان بارشها آغاز خواهد شد و تا پنجشنبه بهتدریج بیشتر نقاط استان را در بر خواهد گرفت.
➖➖➖➖➖➖➖➖
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️کمیسیون لبنیات #کانادا در حال خالی کردن شیر در طبیعت برای جلوگیری از پایین آمدن قیمت.😯
═━⊰⊰❀🕊️☀️🕊️❀⊱⊱━═
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
🟡ویژه علاقمندان در شهر کهک
🎭آموزش بازیگری _ فنون بیان و گویندگی
🔹کودک و نوجوان
🔹بزرگسال
🎯آموزش تخصصی عکاسی
🎯آموزش تخصصی تولید محتوی
...................................
👌مسیری موفقیت آمیز برای علاقمندان به هنر فیلم و سینما در استان قم
....................................
👌منتخب آموزشگاه برتر در آئین مهر سینمای ایران
✅ و آموزشگاه برگزیده در جشنواره آموزشگاه های سینمایی کشور در رشته کارگردانی.
همراه با ارائه معتبرترین مدرک از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
کلاسهای بازیگری.
فنون بیان و گویندگی و مجری گری
در دو گروه سنی جدا برگزار می شود
الف: گروه نوجوان سن هفت تا دوازده سال
ب: گروه بزرگسال سن بالای سیزده سال
برای ثبت نام_ نام_ و نام خانوادگی_ سن _شماره همراه _
به آیدی زیر فرستاده شود
در صورت به حد نصاب رسیدن کلاسها در کانون فرهنگی هنری یا مکانی دیگر در کهک برگزار میگردد
معاونت امور سینمایی
اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي کهک
@Reeisi633
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
مراسم چهلمین روز درگذشت #مرحومهفاطمهرضایی (همسر مرحوم مشهدی علی نقی)
روز جمعه ۲۵ آبانماه از ساعت ۱۴:۳۰تا ۱۶ در مسجد چهارده معصوم علیهم السلام روستا بر گزار می گردد.
شادی روح مرحومه صلوات🥀
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 موشن گرافیک به سوی قدس
🔹به یاد پدر موشکی ایران و آن زمانی که نغمه ی «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ» بر زبانش برای نابودی دشمن جاری شد…
۲۱ آبان، سالروز شهادت شهید حسن طهرانی مقدم🇮🇷
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۵۶ همه چیز تا چند روز عادی بود. هر روز از خواب بلند میشدم. روزنامه
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۵۷
بی توجه به کنایه ی من گفت:
_چه بوی خوبی..شام چی داری؟
دلم نمیخواست شام پیشم باشه. گفتم:
-ماکارونی
بلند شد وبه سمت آشپزخونه رفت.
-تو همیشه دستپختت عالی بود.خونه ی سحر یادت میاد؟اکثر اوقات غذا با تو بود.سحر هم از روی مهربونیش در ازاش هرماه یه پولی بهت میداد تا خرجت دربیاد!!!!!
عصبانی از جملات تحقیر آمیزش بلند شدم و اعتراض کردم.
_به هیچ وجه این طور نبود.روزی که سحر خواست اینکارو کنه من عصبانی شدم. در حالیکه منصفانه ش هم بخوای حساب کنی این حق من بود.شما دوتا همش دنبال رفیق بازی و یللی تللی کردنتون بودید و من، هم باید درس میخوندم ،هم خونه رو مرتب نگه میداشتم وهم غذا میپختم!!!
🍃🌹🍃
از قرار معلوم او میخواست به هر ترتیبی شده تلافی معطلی پشت در رو سرم دربیاره.
او استاد تلخ زبونی و تحقیر کردن بود.با عشوه ی همیشگی اش به سمتم چرخید و در حالیکه ابروشو با غرور بالا میداد گفت:
-عزیزم شما مفت ومجانی تو اون خونه زندگی میکردی و مفت ومجانی شکمتو سیر میکردی در قبال اینهمه محبت، شستن چهارتا تیکه ظرف و پخت وپز چیزی نبود که !!!
اون دیگه واقعا شورش رو در آورده بود.دلم میخواست به سمتش حمله کنم و تا میخورد بزنمش ولی این راه خوبی نبود.مقابلش ایستادم و با نفرت گفتم:
-ای بی چشم ورو..اونهمه کار تو اون خونه بود بعد میگی چهارتا ظرف و ظروف؟!! آره! حق با توست.اون هم درقبالش خونشو در اختیارمون گذاشته بود.بازم دم من گرم که زیر دینش نموندم. تو چی میگی این وسط که فقط از موقعیت سواستفاده کردی و خوردی رقصیدی و مهمونی رفتی!! من در مقابل سحر مسوول بودم نه تو که خودت سربار اون بودی!!
او به یکباره صورتش تغییر کرد و مثل گربه با کلمات بیرحمش چنگم کشید:
-من خودم خرج خودمو میدادم..یابام ماه به ماه برام پول میفرستاد و منم گاهی واسه خونه خرید میکردم.یا تو دورهمی هامون مهمونتون میکردم..
🍃🌹🍃
خنده ی بلند وحرص دربیاری کردم.
او حقش بود حرص بخورد وتحقیر شود چون منو تحقیر و گلوم رو زخمی بغض کرده بود.
میان خنده ام گفتم:
-هههه تا جاییکه من یادم میاد شما هرچی باباجون بیچارت میفرستاد خرج قرو فرت میکردی.!!طفلک پدر بیچارت فکر میکرد تو داری خودتو میکشی درس میخونی!!
شاید نباید عصبانیش میکردم.
چون او بی رحمانه ترین کلمات رو نثارم کرد وبعدش لال شدم وبازنده ی این جدال لفظی من بودم.گفت:
-چیه؟؟ حسودیت میشه بابام ماه به ماه برام پول میریخت؟؟!! از اینکه هیچ کسی رو در طول زندگیت نداشتی و همیشه عین گداها زندگی کردی داری میسوزی؟! مثل اینکه یادت رفته کی از تو عسل ساخت.؟؟؟ من!!!!
🍃🌹🍃
گونه هام سرخ شد.
بغضم داشت میترکید.. دستام میلرزید. روی مبل نشستم.و به این فکر کردم که یک انسان تا چه حد میتونه بی رحم و ظالم باشه.
حالا که ازپیروزی اش خیالش راحت شد مقابلم زانو زد و با قیافه ای مظلوم گفت:
-معذرت میخوام. .نمیخواستم اینا رو بگم.تو عصبانیم کردی..
نباید اجازه ی پایین اومدن به اشکهامو میدادم. نه!! او حق نداشت بیشتر از این شاهد شکستن من باشد.با حرص و نفرت نگاهش کردم و طبق عادت دندانهامو به هم ساییدم.
-برای چی اومدی اینجا؟
او دست از تلاش برنداشت:
-بخدا اومده بودم حالتو بپرسم ..نگرانت بودم..
با پوزخندی حرفش رو قطع کردم:
-به یکی بگو نشناستت!! حرفتو بزن وبرو. هرچی که لازم بود بشنوم رو شنیدم
او با دلخوری کنارم نشست و طلبکارانه گفت:
_چرااینطوری میکنی؟ یکی گفتی یکی شنیدی!! جنبه داشته باش دیگه.
با عصبانیت بهش گفتم:
-من جنبه ندارم..بخاطر همین هم دیگه نمیخوام ببینمت.
🍃🌹🍃
چقدر خوب!!
درسته تحقیر شدم و دلم شکست ولی در عوض بهترین بهانه دستم اومد تا از شر دختری که سالها با حسادتها و بی ادبیهاش دلم رو نشانه گرفته بود به هم بزنم. واین واقعا ارزشش رو داشت.
او بلند شد و چند دقیقه ای مقابلم ایستاد.
خودش هم فکر نمیکرد که زبون مثل زهرمارش به همین سرعت همه ی نقشه هاش رو برای از زیر زبان حرف کشیدن من خراب کرده باشه.
بگمانم داشت فکر میکرد چطوری قبل از رفتنش علت به هم زدن رابطه ی من و کامران رو بفهمه.
بعد از کلی مکث گفت:
_کسی که بخاطر یه جدال الکی و لفظی دوست ده ساله ی خودشو بگه نمیخواد ببینه، طبیعیه که بخواد دوست پسری که شیش ماهه تمومه معطلشه هم بزاره کنار..
پس بالاخره راه صحبت کردن در مورد کامران رو پیدا کرد! چه بهتر!!
الان این قدر شهامت دارم که ذل بزنم تو تخم چشمش و بگم دیگه نیستم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۵۷ بی توجه به کنایه ی من گفت: _چه بوی خوبی..شام چی داری؟ دلم نمیخوا
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۵۸
وقت خوبی بود برای خاتمه دادن به همه ی این بازیها.!
بهش گفتم..با چشمان خیره..و با محکم ترین کلمات!!!
-بزار برای همیشه روشنت کنم. دیگه نمیخوام تو این بازی باشم! بخاطر همین هم با کامران به هم زدم. تمام.!!!
او ضربه ی نسبتا محکمی به زانوم زد و گفت:
-لوس نشو!!چرا همه چیز و با هم قاتی میکنی؟ از من عصبانی هستی، به اون بیچاره چیکار داری؟
🍃🌹🍃
سعی میکردم نگاهش نکنم.
از بچگی این اخلاق و داشتم. اگر کسی دلم رو میشکست یا ازش بدم میومد به هیچ طریقی نگاه تو صورتش نمیکردم مگر برای فهموندن حس تنفرم بهش!
گفتم:
-خودتم میدونی این تصمیم مال الان نیست.
او لحنش رو لوس کرد.
-کلک..نکنه لقمه ی چرب وچیلی تری پیدا کردی؟ هان؟؟
پوزخند زدم:
-تا اون لقمه ی چرب وچیلی از دید تو چی باشه؟!
گفت:
-معلومه!! پولدارتر!! دست ودلبازتر!!
الان وقتش بود نگاهش کنم!گفتم:
-اینها ملاکهای توست!!ملاکها وایده آلهای من با تو خیلی فرق داره.! من مال این شکل زندگی نیستم! تا حالاشم اشتباه کردم قاتی این کثافتکاریها شدم.دیگه نمیخوام!!
او با عصبانیت نفسش رو بیرون داد.بوی سیگار میداد.دوباره پوزخند زدم!!
گفت:
-بببین الکی قصه سرهم نکن!یا باید احمق باشی که به چنین موردی پشت کنی یا کیس بهتری پیدا کردی! چطور تو این ده سال عذاب وجدان نداشتی و با پول این بیچاره ها این زندگی و دم ودستگاه رو به هم زدی حالا الان به یکباره متحول شدی؟
🍃🌹🍃
بلند شدم
و به آشپزخونه رفتم. ماکارونی دم کشیده بود. زیرش روخاموش کردم و دوباره به سمتش برگشتم.
سعی کردم بغضم نترکه:
-تو این ده سال به قول خودت مجبور بودم! گدا بودم .احمق بودم وگول شما بی دین وایمونها رو خوردم.ولی از حالا به بعد میخوام رو پای خودم بایستم.کار کنم و به روزی خودم راضی باشم.نمیخوام آه این گنهکارا دنبال زندگیم باشه.
نسیم قهقهه ای سرداد!!
-وای تو روخدا بس کن!! چی عین ملاها حرف میزنی!!ببینم مطمئنی چیزی به سرت نخورده
با صدای آرامتری گفتم:
-شاید!!!
نسیم دست برد تو کیفش و پاکت سیگارشو در آورد. سریع گفتم:
-نکش!!! خودت میدونی بوش اذیتم میکنه
او پاکتش رو روی میز پرت کرد و درحالیکه با ناراحتی به سمتم میومد گفت:
-نهههه!! مثل اینکه واقعا یه مرگت شده! ! ولی من باورم نمیشه که قشم متحولت کرده باشه.!!
ایستاد مقابلم. گفت:
-کامران و میخوای چی کار کنی؟میدونی اگه بفهمه سرکار بوده جه بلایی سرت میاد؟
باز شروع کرده بود به تحقیر و تهدیدم!!فکر میکرد بچه ام. با غیض گفتم:
-بلا سرم میاد یا سرمون میاد؟؟؟!!خودت هم خوب میدونی اگر او چیزی بفهمه برای شما هم بد میشه!
او لحنش تغییر کرد.گفت:
-و تو دنبال دردسر درست کردن برای مایی؟ اینطوری میخوای مزد محبتمونو بدی؟؟
صورتم رو برگردوندم.
-شما پورسانتتون رو گرفتید!!
او خودش رو زد به مظلومیت! گفت:
-همین؟؟!؟! پس رفاقت چی؟ پس حساب نون ونمک چی میشه؟ ده ساله زیر بال و پرت رو گرفتیم.ده ساله هواتو داشتیم بعد اینطوری میگی دستت درد نکنه؟!
چه چرندیاتی!! با بی حوصلگی گفتم:
-لطفا سعی نکن با زرنگی همه چی رو باهم ترکیب کنی.!!فکر هم نکن اینقدر کودنم که نمیفهمم این حرفهات یه جور تهدیده!! تا زمانی که تو و مسعود به کامران چیزی نگید اون متوجه نمیشه چه کلاهی سرش رفته.!!
🍃🌹🍃
اون جاخورد.سعی کرد حالتش رو عادی جلوه دهد.
رفت سراغ حرف آخر! گفت:
-این حرف آخرته نه؟؟!
سرم رو به علامت مثبت تکون دادم.
سریع کیفش رو برداشت وپاکت سیگارشو داخلش انداخت وبه سمت در وردی رفت:
-امیدوارم پشیمون نشی
وتقققق!!!!!!
🍃🌹🍃
همانجا که بودم نشستم. چه دقایق نفس گیری بود!
دلم شکسته بود اما قرص بود.دیگه
نمیترسیدم!!
فکر کنم این یعنی ایمانی که فاطمه ازش حرف میزد!
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۵۸ وقت خوبی بود برای خاتمه دادن به همه ی این بازیها.! بهش گفتم..با
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۵۹
با رفتن نســـیم میدانستم که فصل جدیدی از مشکلات و سختیها شروع خواهد شد.
من در گذشته خرابکاریهایی کرده بودم که حالا آثارش در زندگی ام بود.
وقتی نگاه به هر گوشه ی این خونه میکردم رد فریب یک پسر ثروتمند پیدا میشد!
بیشتر #وسایل این خونه با پول وهدایایی تهیه شده بود که پشتش #گناهی_عظیم خوابیده بود!! حالا که دارم تغییر میکنم تحمل دیدن اینها خیلی سخت بنظر میرسه!
باید چه کار میکردم؟؟
🍃🌹🍃
فکری به ذهنم رسید.
یک روز تمام شهامتم رو جمع کردم و هرچه که کامران برام خریده بود و هدایایش رو داخل ساکی ریختم و به سمت کافی شاپش رفتم.
نمیدونستم کارم درسته یا نه..!!!
اصلا شاید داشتم خودم رو فریب میدادم!! شاید اینها بهانه بود تا دوباره کامران رو ببینم!
وقتی داخل کافه شدم شلوغتر از همیشه به نظر میرسید ! گارسونهای کامران به محض دیدنم با چشمان از حدقه بیرون زده به طرفم اومدند و حسابی تحویلم گرفتند.
یکی از آنها در حالیکه منو زیر چشمی زیر نظر داشت داخل اتاق مدیریت رفت. میدانستم که رفته کامران راخبر کند.یکباره دلشوره گرفتم.بازهم این تپش قلب لعنتی شروع شد. لحظاتی بعد کامران که تیپ رسمی زده بود با هیجان بین درگاه حاضر شد.و نگاهی به من وساک در دستم انداخت.
آب دهانم را قورت دادم و با غرور وشهامت نگاهش کردم.
او با قدمهایی سریع و چشمانی که برق میزد به طرفم اومد.
انگار میخواست گریه کند ولی خجالت می کشید.
سرم رو به اطراف چرخوندم.چهره ی دخترهایی رو دیدم که با اینکه کنار دوست پسرهایشان نشسته بودند ولی با حسرت و علاقه به او نگاه میکردند ونگاهی حسادت وار به من و ظاهر ساده و بی آرایشم میکردند.اما کامران کوچکترین توجهی به آنها نداشت.
اصلا آنها رو نمیدید!! تمام نگاهش سهم من بود!!
#باز_احساس_غرور_کردم!! حسی که کامران در من ایجاد میکرد همیشه این بود و این حالم رو خوب میکرد!!
🍃🌹🍃
سلام نکرد.شاید چون هنوز در ناباوری بود! پرسید:
-واقعا خودتی؟؟؟
به سردی گفتم:
-میبینی که!!کجا میشه بدون دردسر صحبت کرد؟
او خواست بازومو بگیره به رسم مشایعت عاشقانه ولی خودم را کنار کشیدم و با اخمی کمرنگ #اعتراض کردم.
او نگاهی شرمساربه مشتریانش انداخت وگوشه لبش رو گزید وگفت:
_بریم اتاق من!!
جلوتر از او با غرور راه افتادم وداخل اتاق رفتم.او پشت سر من وارد اتاق شد.خواست در راببندد که گفتم:
_بزار باز باشه!!
نشستم روی کاناپه!
او هیجان زده ونگران بود.!! یعنی من برایش مهم بودم؟؟ با صدایی مرتعش ،گارسونش رو صدا کرد:
-سعید..!! دوتا سینی ویژه بیار
بعد مقابلم نشست و دستهایش را قلاب کرد و سرش رو پایین انداخت.
دلم یک مدلی شد. چقدر دلم براش تنگ شده بود.او لاغرتر به نظر میرسید!!
مگه میشه او با اینهمه کبکبه و دبدبه عاشق من بی سرو پا بشه؟
نه امکان نداشت..او داشت با من بازی میکرد! همانند من که با آنها بازی کردم!
سکوت را شکستم:
-من اینجا نیومدم برای دیدنت.اومدم ..
ساک رو روی میز گذاشتم و ادامه دادم:
_اومدم امانتیهاتو بهت برگردونم.
او با تعحب نگاهم کرد.
-امانتی؟ ؟؟ من امانتی ای پیش تو نداشتم!!
گفتم:
_چرا… داشتی!!
او با تردید زیپ ساک رو باز کرد وبادیدن هدایا جا خورد. روی لباسها سرویس طلایی که قبل از سفر برام خریده بود رو برداشت و با گله مندی نگاهم کرد.
سعی میکردم حتی الامکان نگاهش نکنم.
دلش شکست. این رو حس کردم..
از رد اشکی که توی چشمانش جمع شد و اجازه نداد دیده شه!!
آخه او هم مثل من مغرور بود.
گفت:
-چرا داری اینکارو میکنی؟ بعد از چندوقت بیخبری پاشدی اومدی اینجا عذابم بدی؟ از من دقیقا چی میخوای؟ میخوای التماست کنم؟! چرا شما دخترها تا میفهمید یکی…
گفتم که!! مغرور بود!! اگر جمله اش رو تموم میکرد غرورش میشکست.جمله رو اینطوری بست:
-بیخیال!! مهم نیست!
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استقبال پرشور جوانان جنوب استان سیستان و بلوچستان از فراخوان جذب و گزینش در فراجا
#ایران #ایران_قوی #ایران_همدل
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از کوچه میآید صدای #فاطمیه
#فاطمیه_سلام_الله_علیها #وعده_صادق
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 چرا توفیق نماز شب ندارم؟
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁خدای مهربانم 🌹
💫در این روزگار غریب
🍁تنهـا تو را دارم
💫به یاد تو 🌹
🍁قدم در رویاهایم می گذارم
💫فقط به تو می اندیشم
🍁و تنها تو را میخوانم
💫امشب برایمان
🍁بهترینها را مقدر فرما 🌹
شبتون در پناه نگاه پروردگار 💫🌹
📣کرده وابسته مرا حال و هوای حرمت
خیر دیدم به خدا از همه جای حرمت
بهترین ثانیهها با تو رقم خواهد خورد
بهترین خاطرهها خاطرههای حرمت
💚اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ
💚وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْـنِ
💚وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ
💚وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْـنِ
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
#سلام_امام_زمانم 😍✋
دوش در وقت سحر شمع دل افروخته ام
نرگس مست تو را دیده ام و سوخته ام
به تمنای وصال تو ز سر تا به قدم
چشم گردیده به راه قدمت دوخته ام
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجت الاسلام مؤمنی
🔸حداقل کاری که باید برای #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انجام داد؟!
👌بسیار شنیدنی و تأثیرگذار
👈حتما ببینید و نشر دهید.
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
40.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #فاطمیه خط مقدم ماست...
حجت الاسلام دارستانی
#فاطمیه
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤سیاه پوش شدن حرم حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام در ایام فاطمیه🖤🖤
#فاطمیه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🤲اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲
💟#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
🔴🔷🔴🔷
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
🖤🖤سیاه پوش شدن حرم حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام در ایام فاطمیه🖤🖤 #فاطمیه اللّهُمَّ صَلِّ
پرچم سیاه رو آماده کردین واسه زدن درب منزل؟؟
#فاطمیه اومد😭😭